با کاروان عشق؛ قسمت چهل و هفتم
خلاصه : روز عاشورا فرا رسیده است . یاران امام و جوانان بنی هاشم یکی پس از دیگری جان خود را فدای امامشان کردند، امام سوار بر اسب خويش تنها و غریب در ميدان مى رزمد، باران تير و سنگ و نيزه باريدن مى گيرد؛ دشمن امان نمى دهد، تيرى زهر آلود بر آن حضرت مى نشيند که از همه تيرها سخت تر است. هفتاد و دو ضربه شمشير بر بدن آن حضرت مى نشيند و بالاخره امام از روی اسب با صورت به روى خاك گرم كربلا مى افتد... آیا داستان خیمه های نیم سوخته را شنیده ای؟... همه هستى تو، عموى تو، تنهاى تنهاست. او ديگر هيچ يار و ياور ندارد . دشمنان همه صف كشيده اند تا ج...