مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

تجربه ی ناموفق 2؛ پناهگاهی برای فرزند

1390/6/24 9:40
نویسنده : یه مامان
8,110 بازدید
اشتراک گذاری

 

 امروز می خوایم تجربه ی به ظاهر موفق یه پدر را براتون تعریف کنیم، ولی وقتی ریزتر به قضیه نگاه کنیم خواهیم دید که این عمل چه ضررهایی رو در آینده برای فرزند خواهد داشت.

با ما در ادامه مطلب همراه باشید...

 پدری می گفت:

خانمِ من خیلی به پسر دو ساله ام امر و نهی می کرد ، البته امر و نهیِ او از سرِ دلسوزی بود ، چون می خواست به او از همین ابتدا ادب بیاموزد . ولی من با نظر خانمم مخالف بودم، چون به نظرِ من کودکان باید تا 7 سال آزاد باشند و با آنها به دیدِ یک فرمانروا نگاه کرد.

یه روزِ بارونی بود و من وقتی اومدم خونه، کفشام پرِ گِل شده بود، پسرم که خیلی دوست داشت همیشه کارهای من رو تقلید کنه و خودش رو جای من بذاره، کفشای من رو پوشید و توی خونه شروع به راه رفتن کرد و با ذوق می گفت: «من بابام».

وقتی ما با این صحنه مواجه شدیم که وضعیت خونه داره با گِل و خاک یکسان میشه، جا خوردیم؛ همون لحظه خانمم پرید و کفشهای من رو با زور از پای پسرم در آورد و به اون گفت که دیگه حق نداره کفشای کثیف رو توی خونه بپوشه.

وقتی من دیدم چه جوری توی ذوقِ پسرم خورد، رفتم کفشهامو خوب شستم و به پسرم دادم تا بپوشه. نمی دونین چقدر خوشحال شد، با افتخار سرش رو گرفته بود بالا و به مامانش نیگا می کرد و می گفت: «من بابام» .


چند روز بعد ، با صدای جیغ و فریادِ خانمم و پسرم که توی آشپزخونه بودن، به سمت آشپزخونه دویدم، دیدم که پسرم از غفلت مامانش سوءاستفاده کرده بود و کارد بزرگی رو از کابینت آورده بود بیرون و می خواست با اون شمشیر بازی کنه، خانمم هم با زور داشت اون کارد رو از دستش می کشید و پسرم هم جیغ میکشید و می گفت : «نمی دم». وقتی اومدم جلوی پسرم ، لبم رو گاز گرفته بودم، وقتی اون طوری منو دید خودش کارد رو بدون مقاومت رها کرد و رفت.

از اونجا بود که خانمم فهمید که اگه با بچه امون دوست باشه و اون رو بفهمه، چقدر می تونه حتی یه اخم در اون تاثیر داشته باشه، چون بچه ها نمی خوان دوستاشون رو از دست بدن، پسرِ من هم نمی خواست ناراحتیِ منو ببینه.

 _______________________________________________________________

 به نظر شما در تجربه ی بالا کجای کار اشتباه بود؟ چرا؟ بهترین کار چی بود؟

دوست داریم که شما تحلیلی از رفتار این مامان و بابا داشته باشید. منتظر شنیدن جواب های خوبتون هستیم...

____________________________________________________________

منابعی که مرتبط با این موضوعه:

می خواهید فرزندتان حرف شنو باشد؟

مراحل سه گانه ی تربیت فرزند؛ دوره اول: دوران سیادت

دوره دوم تربیت: از 7 تا 14 سالگی؛ دوران تأدیب و آموزش

چند توصیه ی مهم برای تربیت کودکان 7 تا 14 سال

جدال قدرت!

هماهنگی والدین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان مهنا
23 شهریور 90 16:42
جالب بود
مامان پریسا
23 شهریور 90 17:47
مهمترین مساله فکر میکنم اول عدم هماهنگی پدر و مادر در تربیت بچه است. یعنی پدر که طرز فکر به این خوبی داره ،ای کاش با مادر هم هماهنگ باشه. دوم اینکه کار مادر اشتباه است مادر میتونه در آرامش وبدون تصمیم گیری سریع و کم کردن حساسیت خودبا توجه به سن بچه مساله را به شکل ساده برای او توضیح بده. وطبق نظر پدر چون بچه فرمانروا است بنابراین حتما مادر باید کوتاه بیاد مادر باید با بچه خود دوست بشه که اینطوری خود به خوب مسائل حل میشن. در ضمن امروز یه وبلاگ دیدم که یه مادر خوب برای تولد دخترشون یه کار خاص کردن که خیلی شایسته هستش. دوست داشتم شما و مامانهای مهربون دیگه هم ببینن. روی من که خیلی اثر گذاشت. http://www.nafasjooonam.blogfa.com/
مامان قندعسل
23 شهریور 90 18:07
سلام اول اینکه اینجا اصل تغافل رعایت نشده پدر خانواده در حضور کودک نباید همچین کاری میکرد دوم اینکه بچه باید خوب وبد روبفهمه باید بدونه با کفش نباید روی فرش راه رفت بالاخره یک سری قوانین کلی و ثابت باید وجود داشته باشه که هیچ کس اون ها رو نقض نکنه والا بچه سر در گم میشه سوم اینکه باید بتونیم با نگاه و ارامش خاطر بچه رو نهی کنیم نه با جیغ و داد و فریاد همون لحظه باید ارامش خودمون رو حفظ کنیم تا بتونیم اوضاع رو در دست بگیریم
مامان ماهان عشق ماشین
23 شهریور 90 19:34
مامان بیچاره ناخواسته روح فرزند رو داغون کرده بوده.نیتش خوب بوده ولی روش اشتباه.
مامان یسنا
23 شهریور 90 21:41
کار پدر کاملا درسته وکار مادر میشه گفت اشتباه.البته از این جهت میگم کار مادر کاملا غلط نیست که بچه ها بیشتر با ما مادرها سرو کار دارن وکمتر با پدراشون.بنابراین هر حرکتی از طرف پدر میتونه برای بچه جالب باشه.اما کاملا قبول دارم که باید مثل اون پدربا خونسردی و بدون توجه به کارهای دیگه با بچه رفتار بشه
یک عدد مامان
23 شهریور 90 22:30
من نه برخورد مامانی رو میپسندم نه برخورد بابایی رو ! مامانی به خاطر حساسیت بیش از حد و بابایی به خاطر رفتاری ضد نظر مادر در همون لحظه ای که مادر کودکش رو از کاری منع کرده ! به نظر میرسه این پدر و مادر از بچه به عنوان ابزاری برای روو کم کنی طرف مقابل استفاده میکنن !!
مامان محمدرضا(شازده کوچولو)
24 شهریور 90 11:18
سلام به نظر من هر دو اشتباه کردند ، البته پدر تا حدودی سعی داره درست برخورد کنه ولی ناخواسته تاثیر منفی بر کودک گذاشته ، در قسمت اول کودک کاملا احساس پیروزی و غلبه بر مادر رو پیدا کرده و این خیلی بده چون اون مادر بعد از این به سختی میتونه این کودک رو کنترل کنه چون اون فکر میکنه در پناه پدر به خواسته اش میرسه ، دیگه اینکه به جای شستن و آوردن کفشها بهتر بود در لحظه ای که مادر کفشها رو در آورد پدر با یه اسباب بازی و یا هرچیز دیگه ذهن پسرش رو به سمت دیگه ای منحرف میکرد اینطوری بچه در ذهنش ثبت میشد که نمیشه با کفش روی فرش رفت . مادر هم بهتره که با آرامش برخورد کنه مثلا زمانی که یه کارد دست کودکه ممکنه سعی کنه از مادرش فرار کنه و این حالت رو به بازی بگیره چون اصولا کودکان از تحریک پدر و مادر خوششون میاد اگه خدای نکرده در اون زمان به زمین بخوره و یا هر حالت دیگه ای میتونست اتفاقات بدی رو در پی داشته باشه. به امید اینکه همه ما پدر و مادرها با آرامش و عاقلانه با کودکانمون برخورد کنیم
مامانی کسرا
25 شهریور 90 18:11
سلام فرمانروا بودن کودک نباید به این معنا باشه که اون قوانین کلی خونه رو نادیده بگیره! هردوتاشون به نوعی اشتباه کردن مادر با سختگیری بی جا و پدر باحمایت بی جا!!! اما یه نکته خیلی خوب هم داشت واون اینه که باید با محبت به بچه ها دوستیمون رو ثابت کنیم و اعتماد اونا رو جلب کنیم اینجوری اونا متوجه می شن که ما نمی خوایم اذیتشون کنیم.
مامان وانیا
25 شهریور 90 23:24
کودکانی که در منزل در کنار بزرگترها رشد میکنن مسلما سعی میکنن برای یادگیری از اونها الگو برداری کنن نشانه اونم اینه که همیشه مراقب حرف زدن یا کارهای ما هستند و در اولین فرصت اونو تکرار میکنن پس برای تربیت درست باید ابتدا روش خود را اصلاح کنیم کارهایی که ممکنه بد الگو برداری بشه رو جلوی اونها انجام ندیم و برعکس وقتی کار خوبی میکنیم اونو به صدای بلند آشکار کنیم مثلا هر بار به محض ورود به خانه بلند بگیم کفشامونو در میاریم یا فلانی کفشاتو توی جا کفشی بذار،گاهی هم که دختر خودم با کفشهاش توی خانه میاد نه به خودش بلکه به کفشش اخم میکنم و میگم اه اه کثیفه اینکار جواب داده ،با اینکه دختر فوق العاده بازیگوشی دارم .یا در صورت برداشتن چاقو به زبان خودش سرمو به اطراف تکان میدهم و میگویم: خخخخخررراابه(این لفظو خودش وقتی چیزی خطرناکه یا نباید دست بزنه استفاده میکنه)
shahed
26 شهریور 90 11:53
من و همسرم قرار گذاشتیم که وقتی من دارم یه عمل تربیتی برای بچه انجام می دم اون دخالت نکنه و حتی اگه به نظرش اشتباه بود جلوی بچه نشون نده. کار اشتباهیه که پدر، قدرت مادر رو جلوی بچه کم کنه و بچه فکر کنه که می تونه با تکیه به پدرش هر کاری خواست بکنه و لازم نیست از مادرش حرف شنوی داشته باشه. البته در این مورد مادر نباید آرامشش رو از دست می داد. من با این عقیده که هر چی بچه می خواد باید بهش داد کاملا مخالفم. بچه باید محدودیت رو هم بفهمه
مامان ماهان
26 شهریور 90 18:46
منم با نطر بالا کاملا موافقم بچه باید با محدودیت هم آشنا بشه من و بابای ماهان سعی میکنیم با هم هماهنگ باشیم تا یه وقت ماهان برای بدست آوردن بعضی از خواسته های نابجا از دیگری سوء استفاده نکنه
مامان آناهل
13 مهر 90 4:14
دخترم از وقتی بدنیا اومد با مادریزرگش که با ما زندگی میکنه رابطه بسیار نزدیکی داشت . مخصوصا حرف شنوی و اعتماد. از یک و نیم سالگی شوهرم در حضور آناهل به مادربزرگش امر و نهی میکرد که مثلا دخترم دوست داره تو اینجا بشینی پس بشین نمیخواد بری فلان کار رو بکنی (کارهای ضروری) من یادآوری کردم که این روش اشتباهه . اما باوجود اینکه شوهرم خیلی زود این کار رو ترک کرد رابطه دخترم و مادربزرگش وارد یک مرحله تنش شد و تا الان که دو سالشه ادامه داره . البته دارم روش کار میکنم به زمان نیاز داره .

شما(مادر) به عنوان ستون های یک خانه هستید و می تونید با توانایی های مادرانه ، همه ی اعضای خانواده رو به هم نزدیکتر کنید.
مرحبا به شما مامان موفق
معصومه مامان سهند
2 آذر 90 17:44
واقعا همه نظرهای بالا درست و اساسی بودن، خیلی خوشحالم که دوستای خوب و فهمیده ای دارم، واقعا همه نظرها کارشناسی شده اس، و همه اش از نظر روان شناسی اثبات شده. من با نظر مامان شازده کوچولو و مامان قندو عسل کاملا موافقم و دقیقا میخواستم همین نظر رو بدم و وقتی دیدم ایشان هم همین نظر رو دادم درست دیدم که دیگه تکرار نکنم. آفرین به این مامانهای خوب و دانا



بله همه ی مامان های اینجا کارشناسای زبده ای هستند
خود ما هم از نظرات خوبشون خیلی استفاده می کنیم و چیزهای خوبی ازشون یاد میگیریم، امیدواریم که از حضور شما و نظرات خوبتون هم بهره مند بشیم
مامان رقیه امیدوار
29 فروردین 91 15:17
خیلی خوبه که با آرامش و خونسردی با بچه برخورد کنیم اتفاقا پیامبر هم میگن که بذاریم بچه ها تو7سال اول زندگی پادشاهی کنن اما مطمئنا نه به این معنا که با قوانین آشنا نشن واحترام نذارن پدر ومادر قبل از هرچیز باید باهم هماهنگ باشند بعد ازاون مادر خونسردی رو از پدر یادبگیره وپدر قانون مداری رو از مادر تا بچه جوری بزرگ نشه که فکر کنه دنیا ومافیها تنها باید باب میلش بچرخه

خیلی خوبه که شما با مراحل سه گانه ی تربیت کودک آشنا هستید مامان عزیز؛ اتفاقا ما هم مطالبی رو در این زمینه در مدرسه داریم که امیدواریم براتون مفید باشه
http://mamanschool.niniweblog.com/post10.php
http://mamanschool.niniweblog.com/post651.php
http://mamanschool.niniweblog.com/post413.php
http://mamanschool.niniweblog.com/post32.php
ايليا
2 خرداد 91 14:54
من و همسرم قرار گذاشتیم که وقتی من دارم یه عمل تربیتی برای بچه انجام می دم اون دخالت نکنه و حتی اگه به نظرش اشتباه بود جلوی بچه نشون نده. کار اشتباهیه که پدر، قدرت مادر رو جلوی بچه کم کنه و بچه فکر کنه که می تونه با تکیه به پدرش هر کاری خواست بکنه و لازم نیست از مادرش حرف شنوی داشته باشه. البته در این مورد مادر نباید آرامشش رو از دست می داد. من با این عقیده که هر چی بچه می خواد باید بهش داد کاملا مخالفم. بچه باید محدودیت رو هم بفهمه

بله، کودک به هیچ عنوان نباید اختلافی بین والدینش حس کنه و پدر و مادر اختلاف نظرهاشون رو باید دور از نظر بچه باهم مطرح کنن و باهمدیگه هماهنگ باشن این میتونه تاثیر تربیتی مثبتی رو روی بچه داشته باشه.
درسته بچه ها همیشه هم نباید همه ی اون چیزهایی که می خوان رو بلافاصله و بدون زحمت به دست بیارن طبق اصول تربیتی بچه ها در سنین مختلف ویژگی های مختلف دارن و باید به روش خاصی با اونا برخورد بشه
مثلا تا سن هفت سالگی فرمانروا هستن و باید آزاد گذاشته بشن اما آزاد گذاشتن به این مفهوم نیست که رها بشن بلکه به این معنی هست که پدر و مادر با زبانی غیر از زبان امر و نهی و با زیرکی خودشون باید به اهداف تربیتیشون برسن. که در این مورد مفصل در مدرسه صحبت کردیم و می تونید به مطالب مراحل سه گانه تربیت مراجعه کنید
ممنون از حضورتون در مدرسه ی مامان ها
مامان شبنم
6 مرداد 92 17:36
سلام به همه

منم با نظر دوستان موافقم . کار مادر درست نبوده ولی دخالت پدر فقط باعث شده قدرت نفوذ مادر از بین بره و بچه احساس کنه مامانش باهاش لجه ولی باباش میفهمدش . ما هم توی خونه سعی میکنیم تا جایی که میشه هماهنگ باشیم این جوری واقعا بچه تکلیفشو با خودش میدونه



سلام مامان عزیز
درسته هماهنگی والدین در تربیت بچه ها خیلی مهم و موثر هست؛ ممنون که نظرتون رو برامون نوشتید