چرا کودک من می ترسد؟ (گفتگو با مشاور)
- چرا فرزند من می ترسد؟
- نترسد؟
- چرا؛ اماکمتر ...
- مثلا چقدر؟
- آه ، شما هم شوخی تان گرفته
- کاملا هم قصدم مزاح نيست. بالاخره بترسد يا نترسد؟ چقدر بترسد؟ از چه بترسد؟ ...
- اين سوال هايی است که من از شما بايد بپرسم اما شما از من می پرسيد.
-آخه شما از من نميپرسيد!
-بسيار خوب. سعی ميکنم درست سوال کنم.
- من هم سعی ميکنم مبتنی بر سوال شما پاسخگو باشم. اما اول کمی آرام بنشينيد و بر خشم خودتان نسبت به من غلبه کنيد. من قول ميدهم بر حسب وظيفه پاسخگوی علمی سوالات شما باشم.
مدتی سکوت کرد و سعی نمود برکلافگی خود غلبه نموده به آرامش برسد. با لبخندی خودم را آماده پاسخگويی به سوالات او نشان دادم. حالت چهره اش با اندکی شرمساری همراه شد.
- ببخشين نميدونم چرا شروع بحث ما اينطور شد اميدوارم بحث مان به جريان عادی بيفتد.
- من هم اميدوارم و سکوت حاکم شد.
البته وظيفه حکم می کرد که در نظم دهی ذهنی مطالبش به او کمک کنم اما نميدانم چرا هنوز حس شيطنت من تمام نشده بود و ناخود آگاه بدم نمی آمد کمی او را درهم پيچيده ببينم! هر دو سکوت کرديم. من ضمن بازی با خودکار توی دستم خودم را آماده شنيدن حرفهايش نشان می دادم و او مشخص بود تلاش می کند دوباره بر هم نظم ذهنی اش فائق آيد و شروع کند.
-ببينيد، پسر من ترسوئه .
-لطفا بيشتر توضيح بدين .
-ترسوئه ديگه، از همه چيز می ترسه.
-مثلا از چی؟
-از تاريکی ، از تنهايی ، از بيشتر حيوونا . بازم بگم؟
-اگه ممکنه .
-خب بيشتر همين هاست .
-پسرتون چند سالشه؟
-ميره تو پنجسال .
-باز هم فرزند دارين ؟
-نه، همين يکی برای هفت پشتم بسه .
-يعنی نميخواين فرزند ديگه داشته باشين ؟
-وای نه . همين رو بزرگ کنم هنر کردم .
-آقاتون چی؟ اونم نظرش به همين يه دونه بچه است؟
-نه بابا، اونو اگه ولش کنی حالا حالا بازم بچه ميخواد.
-صحيح . شما شاغلين؟
-فعلا که نه. به خاطر آقا شهاب همش در مرخصی ام .
-پس شاغلين.
-آره اما الان شايد پنج سال هست که يا مرخصی ام و يا تق و لق سرکار ميرم .
-بخاطر آقا شهاب؟
-بله بخاطر آقا شهاب .
-نياورديش ؟
-نه پيش محمود گذاشتمش . خواستم موقع حرف زدن با شما راحت باشم .
-کار خوبی کرديد . البته شايد لازم بشه ببينمش که اونوقت ميارينش .
-البته ، اما الان صلاح ديدم به حرفای من و شما گوش نکنه تا راحت بتونم حرف بزنم .
-خب مثل اينکه شما در مورد ترس فرزند پنج ساله تان شهاب می گفتيد .
-آه ، بله . شهاب ما خيلی ترسوئه .
-خودش با اين صفت خودش آشناست؟ يعنی می داند که ترسو تلقی می شود ؟
-بله . چون من معمولا او را به خاطر اين ضعفش نکوهش می کنم .
-عجب ! پس اين ضعفش نکوهش هم می شود ؟
-خب البته . نميتونم تاييدش کنم که . مگه ترسيدن بد نيست ؟ مگه نميگيم بچه بايد شجاع و نترس باشه؟
-خب البته ، ولی نترس بودن هم چندان چيز جالبی نيست . هر وضعيتی می تواند در حد متعارفش خوب باشد .
-حتی ترس ؟
-بله . ويژگی های روانی چون ترس ، اضطراب ، تنش ، خشم ، حسادت ، لجبازی و ... هر کدام در حد متعارف لازمه ی زندگی انسان و رشد کودک است . اگر اصلا نترسيم خيلی زود تلف می شويم ، اگر اضطراب نداشته باشيم تلاش بيشتر نمی کنيم يا تنش لازمه زندگی است . خشم و لجبازی موجب تقويت انگيزه ها می شود . بنابراين هر ويژگی روانی تا حدی لازمه ی زندگی است .
-مثلا ترس چه خاصيتی دارد ؟
-مثلا ترس موجب می شود هنگام رد شدن از عرض خيابان دقت کنيم که اتومبيلی به ما اصابت نکرده آسيب نزند .
-آه، بله. راست ميگين، حواسم نبود که اين احساس ترسه که احتياط مياره و موجب حفظ ما از بروز خطرات احتمالی ميشه .
-دقيقا . البته اينکه از چه بترسيم، چقدر بترسيم و در چه شرايطی بترسيم از وضعيتی به وضعيتی و از فردی به فرد ديگر فرق مي کند. مثلا ترس از تاريکی، ترس از تنهايی و ترس از حيوانات شکل های متفاوت و عللی متفاوت مي تواند داشته باشد. بنابراين توصيه می کنيم لفظ ترسو در مورد شهاب را با احتياط بيشتر به کار بگيريد .
-ممنون خواهم شد اگر توضيح دقيق تری در اين زمينه به من بدهيد .
-ببينيد ، عموما ما سه نوع ترس داريم . يک ، ترس های معقول و منطقی ، دو ترس های موهوم . سه ، ترس های غير منطقی . تازه در هريک از موارد بالا ميزان شدت ضعف اهميت زياد دارد . گاهی ترس شديد موجب مختل شدن نظم زندگی می گردد . اما ترس خفيف و متعارف لازمه بقای موجود زنده از جمله انسان است . ترس واکنش طبيعی و خودکار بدن در مقابل هر پديده ای است که سلامت و بقای او را به خطر می اندازد . اين پديده می تواند واقعی ، موهوم يا ساختگی (غير منطقی) باشد . اما به هر حال هر موجود زنده از جمله انسان و از جمله ما در مقابل پديده ای با اين مشخصات موضع ترس آميز به خود می گيريم و مثلا ضربان قلب تند می شود، غدد فوق کليوی آدرنالين ترشخ می کند، سوخت و ساز بالا می رود و قند می سوزانيم، اشتهای غذايی و جنسی پايين می آيد، عروق سطحی بدن کم خون شده در نتيجه سطح بدن سرد می شود و و و . که همه اينها هنر سيستم اعصاب خودکار (وازوموتور–نباتی) است که موظف است بدن را در مقابل پديده ترس آميز آماده کند .
-چقدر توضيح آن جالب به نظر می رسد. اما سيستم اعصاب خودکار يا نباتی از کجا فرمان می گيرد؟
-از سه يار جدا ناشدنی در ناحيه ای از مغز که ليمبيک نام دارد . اين سه يار عبارتند از تالاموس ، هيپوتالاموس، هيپوفيز، در اصل عامل حيات و ممات ، هشياری و ناهشياری ، خواب و بيداری بشر است.
-چطور؟
-همانطور که گفتم اين سه يار در منطقه ليمبيک در وسط کره مغز جاسازی شده اند . تالاموس کانون خواب . هيپوتالاموس کانون هيجانات ، عواطف ، احساسات و انفعالات ماست . هيپوفيز غده سلطان در بدن ما است وظيفه اداره کردن و آماده سازی مجموع ساير غدد و در نتيجه مجموع ساخت و سازهای بدن ما با اوست . همين جا بد نيست يادآور شوم که هر آنچه که می بينيم و می شنويم . در ذهن و مغز ( کرتکس ) ما ثبت و ضبط نمی شود . بلکه فقط اطلاعاتی برای ثبت در کرتکس يا ايجاد واکنش اثر گذار هستند که به نوعی جالب باشند . يعنی يا نيازی را برطرف کننده يا خوش آيندی داشته باشند يا عجيب و غيرعادی باشند .
-چی ميگين؟ مگه هر اونچه چشم می بينه، گوش می شنوه يا ديگر حواس در معرض اون قرار می گيرن دريافت حسی نشده و در ذهن ثبت نميشن؟
-خير ، فقط پديده ای در ذهن ثبت ميشه و يا ايجاد واکنش بدنی ميکنه که مورد دقت قرار بگيره . يعنی وقتی بيداريم و دريافت کننده های حسی ما فعال هستند ، چشم معمولا می بيند و گوش می شنود و بقيه حواس . اما آنچه ديده و شنيده می شود فقط برحسب عادات رفتاری (که خود مبحثی گسترده دارد) فقط موجب می شود مثلا به ديوار نخوريم ، در جوی آب نيفتيم ، يا با عابرين اصابت نکنيم ، اما همه اينها در کرتکس ثبت نمی شوند . چيزی در کرتکس ثبت می شود که جالب باشد و دقت ايجاد کند. در آن صورت هيپوتالاموس که منبع انفعالات و هيجان است فعال شده به تالاموس و هيپوفيز آماده باش می دهد. تالاموس يکپارچه دقت و تمرکز شده بزرگنمايی می کند. در ضمن هيپوفيز از طريق سيستم اعصاب نباتی به کل بدن آماده باش می دهد و مجموع اين فعاليت ها نيز در کرتکس ثبت می شود و يک ذهنيت يا بقولی خاطره ذهنی را ميسازد. بنابراين عملکرد اين سه يار جدا ناشدنی موجب هر نوع کنش و واکنش ذهن و بدن در مقابل هر پديده بيرونی يا حتی درونی انسان و به طرقی کم و بيش همين گونه در مجموع جانوران می گردند .
- چه توصيف جالب و قشنگی.
- چرا در خواب می ترسيم؟
- اتفاقا در وضعيت خواب هيچگاه نميترسيم. بطور مثال اگر شما در خواب باشيد مدهش ترين صحنه ها شما را نمی ترساند. چون هشيار نيستيد تا آن صحنه را دريافت نموده از آن بترسيد. آنچه موجب وضعيت ترس آميز می شود يکی فکر کردن يا رو در رو شدن با يک صحنه ترسناک قبل از خواب رفتن است که ادامه آن صحنه به گونه ای آزاد و سمبليک موجب ايجاد صحنه هايی مدهش در تصورات و کابوس می شود و ديگری وضعيت ترس آميز در هنگام بيدار شدن از خواب است که به لحاظ تاخير چند ثانيه ای از وضعيت خواب به بيداری و لحظات گيجی بين اين دو حالت شرايط اثر گذار و ترس آور بسيار موثر و اثرگذار است.
-اصلا چرا و چگونه ترس در انسان يا کودک انسان ايجاد می شود؟
-خيلی ساده . کودک از بدو تولد تدريجا و در روند رشد با محيط و آنچه در آن است آشنا می شود. در روند اين آشنايی اوليه گاه با پديده های جالب و جديد برمي خورد که دقيقا نمي داند چه نوع واکنشی در مقابل آن پديده بايد داشته باشد. اينجاست که نگاهش به بزرگترها و حاميانش است. اگر برخورد آنها با آن پديده، ساده و يا خوشايند باشد کودک از برخورد با آن استقبال مي کند اما اگر واکنش ترس، وحشت و اشمئزاز در بزرگترهای خودی از جمله مادر ببيند دقيقا نوع واکنش او درمقابل آن پديده را ابزار می کند و از آن به بعد همواره به طور معمول همان واکنش را نسبت به رودررويی آن پديده از خود نشان خواهد داد. مثلا چنانچه کودک وقتی برای اولين بار با سوسک ، مار ، گربه يا هر جنبنده ديگر که روبرو شود مادرش يا اطرافيانش را در حال جيغ زدن و و حشت کردن ببيند در مقابل آن موجود يا شيئی يا پديده دچار وحشت شده ياد می گيرد آن را وحشتناک ببيند و عکس العمل ترس آميز از خود نشان دهد و حتی واکنش در مقابل اين پديده تا پايان عمرش در رفتارش تثبيت شود. باز بهترين مثال چنانچه بخواهيم مثالی بزنيم تجربه «جان واتسن» روانشناس امريکايی روی کودکی يازده ماهه به نام «آلبرت» است . آلبرت به طور معمول قرار نبود از يک خوکچه قشنگ و پشمالو و سفيد بترسد. اما چند بار هم زمان با نشان دادن خوکچه به آلبرت صدای ناهنجار و بلند يک سنج را در پشت گوش آلبرت نواخت. به طوری که آلبرت درست در وقت روبروشدن با خوکچه بخاطر شنيدن آن صدای ناهنجار به گريه افتاد. پس از چند بار متوالی حالا ديگر نياز به نواختن سنج نبود. آلبرت با ديدن خوکچه بی اختيار وحشت و گريه می کرد و اين خاطره در آلبرت ميتوانست آنچنان تثبيت گردد که حتی تا پايان عمر بدون آنکه بداند چرا، از خوکچه بترسد. نکته جالب تر آنکه آمدند و شوکولات خوشمزه ای را چندين بار با خوکچه هراس آور در مقابل آلبرت همراه کردند. در نتيجه اين برنامه دو اتفاق ميتوانست بيفتد. اول اينکه همجواری شکلات خوشمزه با خوکچه ترس آور تدريجا اثر ترسناکی خوکچه را از ذهن آلبرت خاموش کرده در نتيجه آلبرت ديگر از خوکچه حتی در غياب شوکولات خوشمزه نترسد. اتفاق دوم اينکه همجواری شوکولات خوشمزه با خوکچه خوف انگيز موجب شود به دليل شدت خوف انگيزی خوکچه، شوکولات خوشمزه را نيز از چشم آلبرت انداخته، درنتيجه بعد از چند بار همجوار خوکچه و شوکولات احساس آلبرت نسبت به شوکولات خوشمزه هم منفی شود. آن وقت است که چنانچه اين ناخوشايندی نسبت به شوکولات در ذهن آلبرت تثبيت شود واقعا تعجب آور خواهد بود که آلبرت در سنين بالاتر نمي داند چرا اما بی اختيار از شوکولاتی که همه دوستش دارند آلبرت بيزار است. بعضی از ترس ها اينگونه می توانند تدريجا در ذهن ايجاد شوند يعنی آلبرت با ديدن شوکولات پيام را به تالاموس می رساند. تالاموس با کرتکس چک می کند و ذهنيت حاصل از آن به هيپوتالاموس ميرسد. هيپوتالاموس از طرفی تالاموس را تحريک به دقت و هشياری بيشتر می کند و از طرف ديگر هيپوفيز را در جريان قرار می دهد و هيپوفيز به سيستم اعصاب مرکزی (خودکار) و هورمون ها دستور واکنش صادر می کند و حاصل آن که آلبرت بدون آنکه بداند چرا، برخلاف سايرين که از خوردن شوکولات لذت می برند، با ديدن حالت بی ميلی و گاه حتی تهوع به خود می گيرد و غق می زند. به اين ترتيب می گوييم آلبرت نسبت به شوکولات و نيز خوکچه ترس غيرمنطقی يا «فوبيا» دارد . لذا به مواردی از ترس ها فوبيا يا ترس غير منطقی می گوييم که دليل منطقی و محکمه پسندی برای داشتن ترس از آنها موجود نباشد. بچه مثلا اگر خروسی در کودکی به او حمله ور شده و او را نوک زده باشد در اصل صيانت ذات، جان و سلامت کودک را تهديد کرده . اينجا ديگر ترس مادر يا همجواری خروس با صدای رعب آورسنج موجب ترس او نشده . اينجا ترس با يک علت منطقی در ذهن به وجود آمده و در اين صورت با احتياط بيشتر بايد به آن فوبيا اتلاق کرد. بسياری از افراد سعی می کنند در سنين بالاتر در جوانی و بزرگسالی تدريجا اثر ترس آور بسياری از پديده هايی که در دوره کودکی به نحوی موجب ترس آنها شده از بين ببرند، اما همه افراد در همه اينگونه زمينه ها موفق نبوده همواره آن را با خود داشته اند و گاه از وجود حس ترس نسبت به آن پديده احساس نارضايتی می کنند. عامل ديگری که موجب تشديد اينگونه ترس ها می شود احساس مقطعی يا دائمی ضعف ، نااميدی ، ناامنی و بلاتکليفی توام با اضطراب است . بروز اينگونه احساسات به صورت دائمی یا گاهی اوقات، موجب بروز يا تشديد ترس های مانده از دوران کودکی است. پس بهتر است ضمن تعديل و کاهش ترس های منطقی ، برای از بين بردن ترس های غير منطقی و موهوم در همان دوره کودکی اقدام شود.
-درمورد ترس های موهوم نگفتيد .
-ترس های موهوم به آن دسته از ترس ها گفته می شود که در دنيای برون ذهنی خطرآفرين نبوده و زاييده خود ذهن است . مثل ترس از تاريکی ، ترس از تنهايی ، ترس از اشخاص موهوم ، ترس از مرده ، ترس از جن . اين نوع ترس ها نيز می تواند القايی باشد يعنی توسط ديگران در ذهن ما جاسازی شده باشد يا زاييده ذهنيت خود ما باشد. مثلا ترس از اطاق تاريک يا راه تاريک و ناهموار که نتوان راه را از چاه تشخيص داد نيز می تواند منطقی و زاييده ذهن خود ما باشد ولی ترس از حمله جن و غول و ديو در تاريکی می تواند حاصل ديدن فيلم های ترسناک يا به هر حال شنيدن و ديدن از طرف سايرين باشد. بايد ذهن را به منفی فکر نکردن و خوش فکری تمرين و عادت داد ، و اين نيز هر چه زودتر بهتر است. زدودن افکار غلط و آسيب زا هر چه زودتر، موفقيت آميزتر. نتيجه آنکه نبايد از ترس بترسيم بلکه بايد آنرا اصلاح و تعديل و يا در حد منطقی اش اصلاح نماييم . از طرف ديگر بی باکی زياد نيز چندان خوب نيست همچنانکه ترسو بودن هم خوب نيست . تفکيک ترس ها به شکل منطقی و غير منطقی و موهوم نيز به آن معنا نيست که بعضی از ترس ها مطلقا اين يا آن يکی باشد . خيلی مواقع يک ترس بخشی منطقی و بخشی غير منطقی دارد، يا موهوم و منطقی توام است. به هرحال ترس ها از همان دوره کودکی بايد جدی ديده شوند و يا اگر نشد در هر دوره از زندگی بايد با روش های روانشناسانه در ما و فرزندان ما به حد متعادل و منطقی در آيد .
-چرا آنقدر نترسی و بی باک بودن را مذمت و نکوهش می کنند؟
-به دليل آن که به همان نسبت که ترس دست و پا گير و آسيب زا است . نترسی هم می تواند خطر آفرين باشد. نترسی زياد گاه موجب صدمات منجر به معلوليت و مرگ می شود. بی احتياطی ها و ريسک پذيری های منجر به معلوليت و مرگ در بسياری موارد حاصل بی پروايی ها و بی باکی هاست . در اسارت مواد مخدر قرار گرفتن هم در بسياری موارد حاصل ريسک پذيری و نترسی است .
-خب حالا تکليف شهاب من چه می شود؟
-آ ، بله . شهاب جان. اولين توصيه من در مورد شهاب اين است که او را شهاب ترسو خطاب نکنيد. چون صفت عمومی ترسو بودن به او القا شد اعتماد به نفس او را تا حدی کاهش می دهد. بايد ديد چه مواردی در شهاب ايجاد ترس می کند؟
-قبلا که اشاره کردم سه ترس او خيلی عمده و مشخص است . ترس از تاريکی ، ترس از تنهايی ، ترس از حيوانات.
-همه حيوانات يا انواع و يا نوع خاصی؟
-مثلا از سگ ، گربه ، خروس ، سوسک ، مار ، بله معمولا بيشتر از اين حيوانات می ترسد .
-شما به عنوان مادر او از کدام يک از اين موارد می ترسيد؟
-با لبخند جواب داد من قبلا و در بچگی از خيلی چيزها می ترسيدم اما کم کم خيلی از اونا از بين رفته. می خواين بگين ژنتيک درش دخالت داره؟ شهاب اين ترس ها رو از من گرفته؟
-خير ، به نظر نميرسه ترس و اين که از چه بترسيم منشاء ژنتيکی داشته باشد بلکه به طور معمول اکتسابی است. ميخواهم بدانم از مواردی که به عنوان ترس شهاب شمرديد آيا در گذشته شما هم بوده؟ مثلا آيا از حيوانات می ترسيديد؟
-الان ديگه نه ، اما قبلا آره . از مار هم بله می ترسيديم .
-بسيار خوب به نظر می رسه ابتدا ترس از بعضی حيوانات را در شهاب ايجاد کرديد بعد در شما کمی متعادل شد اما در شهاب باقی مانده. به هر حال چقدر خوب است که به مسئله ترس و ترسيدن کودک از همين ابتدای عارض شدن توجه نموده در جهت حذف ترس های موهوم و غير منطقی در کودک اهتمام بورزيم . همچنين ترس های القايی نيز تدريجا به شکلی که عرض خواهم کرد به کاهش احساس ترس بپردازيد .
-ابتدا دقيق و روشن معين کنيد ترس او چه نوعی است؛ مشخص نماييد فرزند شما از چه پديده هايی می ترسد. مثلا شهاب از تاريکی می ترسد، از تنها ماندن می ترسد، از روبرو شدن با حيواناتی همچون سگ، گربه، خروس، سوسک، مار اشاره گرديد از روبرويی با اين حيوانات هم می ترسد. بنابراين شهاب از همه چيز نمی ترسد بلکه از روبروشدن تعدادی مشخص حيوان و ضمنا دو پديده توهم زای ترس دارد ؟
-بله دقيقا . حيوانات را مطمئنم ، چون خودم هم نسبت به همين حيوانات ترس داشتم، اما حالا کمتر می ترسم. در مورد تنهايی و تاريکی هم مشکل اينجاست که اولا شب ها که چراغ خاموش ميشه اگه بيدار باشه شيون ميکنه و ما بايد تا مدت ها با او باشيم و چراغ ها روشن باشند تا دوباره خسته بشه و به خواب بره. در مورد ترس از تنهايی هم همين پريروز که به مدت ده دقيقه برای خريد اونو تنها گذاشتم و بيرون رفتم وقتی برگشتم آنچنان بغض کرده بود و وحشت زده بود که باور کنين اگه چند دقيقه ديرتر می رسيدم شايد پس افتاده بود .
-صحيح . به اين دليل صفت ترسو بودن را به او داديد؟
-خنديد . خب اشتباه کردم. حالا ميگين چه کار کنم؟
-اولين توصيه اينکه يکی يکی ترس ها را ذايل کنيد، از آسان ترين شروع کنيد.
-نميشود از مهم ترين شروع کنم؟
-اشاره شما به کدام ترس است؟
-ترس از تاريکی .
-چرا ، می شود . بنابراين ساير ترس ها را موقتا به فراموشی سپرده تمرکز خود را روی ترس از تاريکی ايجاد کنيد . شهاب از تاريکی می ترسد چون خاطره و پس زمينه ای جز ترس در ذهن ندارد. وقتی در معرض تاريکی قرار می گيريد ، فکر به آن او را به سمت ترس و توهمات ترس آميز سوق می دهد. بايد کاری بکنيم تا شهاب در تاريکی به تاريکی فکر نکند .
-چطوری ؟
-از طريق ايجاد فکری ديگر ، مثلا يک بازی .
-سخت نيست؟ اين چه بازی يه؟
-چند نفر کودک تا حدودی همسن شهاب از دوستان و آشنايان و فاميل را به بهانه ای نظير جشن تولد به خانه خود دعوت کنيد. جشن در سالن پذيرايی باشد. بعد ، پيشنهاد يک بازی جايزه دار را بکنيد. وقتی با استقبال روبرو شديد، يک توپ بزرگ لاستيکی يا پلاستيکی به اندازه توپ بسکتبال را به بچه ها و از جمله به شهاب نشان دهيد و بگوييد اگر من اين توپ را در اطاق شهاب بگذارم کی می تواند با چشم بسته و از طريق لمس دست توپ را پيدا کرده پيش ما بياورد. هر کس پذيرفت اول صحن اطاق شهاب و توپ را به او نشان داده سپس چشم او را با کمک ساير بچه ها با دستمال بسته از او بخواهيد توپ را از به اصطلاح کورمال کورمال از اطاق شهاب پيدا کرده پيش شما بياورد . صحنه نسبتا جالبی پيش خواهد آمد تا آن کودک توپ را با چشم بسته از آن اطاق يافته و نزد شما بياورد و مورد تحسين همه از جمله شهاب قرار گيرد. آنقدر اين کار را ادامه دهيد تا شهاب هم داوطلب شود و اين کار ساده را به انجام برساند و از موقعيت خود شاد شود. سپس داوطلبی برای پيدا کردن همان توپ از همان اطاق ولی اين بار با چشم باز اما در اطاق کاملا تاريک بخواهيد و همين کار را آنقدر ادامه دهيد تا شهاب نيز داوطلب انجام اين تجربه شده و تحسين شود. در مرحله بعد توپی به اندازه يک توپ تنيس را بخواهيد از تاريکی بياورند و شديدا تشويق کنيد تا شهاب هم اين کار را انجام دهد، سپس جايزه بدهيد و همين روند را با يک توپ تخم مرغی به انجام برسانيد. مطمئن باشيد هم لحظات شادی بخشی برای همه حاضرين فراهم کرده ايد، هم تا حد زيادی ترس از تاريکی را از ذهن شهاب ذايل کرده ايد .
-واقعا اين روش ذايل کننده ترس از تاريکی درشهاب است؟
-هر روشی که موجب شود در تاريکی به تاريکی فکر نکنيم بلکه به چيزی غير از تاريکی و توهمات ناشی از آن فکر کنيم ترس را در ما تدريجا از بين می برد. در حقيقت اين فکر و ذهنيت ما است که تاريکی را ترسناک می کند. روشی که گفتم يک روش سمبوليک بود. می توانيد آن را انجام دهيد، می توانيد به پرورش يا بازی ديگری متوسل شويد منوط به آنکه بتوانيد کاری کنيد کودک در تاريکی به تاريکی فکر نکند و به چيز ديگر فکر کند.
-در مورد بقيه ترس ها چی؟
-حالا برويد اين يکی را به نتيجه برسانيد تا بعد.
سه هفته بعد باز سر و کله زهره خانم پيدا شد. اين دفعه شادتر و سرحال تر بود .
-ميدونين . شهاب از اون بازی خوشش اومده و هر شب بايد من باهاش «توپ کوچولو رو تو تاريکی پيدا کن» رو توی اطاقش انجام بدم . حتی محمود هم خوشش اومده و انجام ميده . خلاصه با هم رقابت ميکنن . ضمنا ترس شهاب از تاريکی در زمانی که احيانا شب از خواب بيدار بشه به نسبت قبل خيلی کمتر شده و گاهی همون موقع که بيدار ميشه بعد از چند دقيقه دوباره خودش ميخوابه .
-حتما ميدونی که چی عامل ذايل شدن اين ترس شده.
-آره . فکر نکردن به تاريکي و توهم زايی های ناشی از اون به دليل فکر نکردن و متمرکز نشدن روی پديده تاريکی . خيلی ازتون ممنونم . حالا اومدم مورد ديگه رو بهم بگين .
-مورد دوم شهاب شما ترس از تنهايی و تنها ماندن بود . درسته؟
-بله . با وجودی که نزديک پنج سالشه اما از تنها موندن تو خونه ميترسه .
-البته خب تا حدی هم حق دارد . هنوز کم سن و کوچک است اما مشکل اينجاست که شما مادرها گاهی چاره ايی نداريد که بچه های اينگونه را حتی برای مدت های طولانی تر يعنی يک يا چند ساعت تنها گذاشته برای انجام کارهای ضروری از او و خانه جدا شويد . بايد پذيرفت که کودک در اين سن به سختی آمادگی تنها ماندن را دارد . دو دليل عمده آن يکی جثه و تنه ظريف و کوچک او درمقابل دنيای بی ترحم بزرگسالان است و دومی ذهن خلاق او در خلق توهمات و تخيلات رعب آور و ترسناک. به هرحال گاهی چاره نيست و بايد مادر به اين تن در دهد. در درجه اول چقدر خوب است که تنها ماندن کودک در شب رخ ندهد. زيرا چنانچه احيانا با قطع برق و تاريکی همراه شود در آن صورت دو عامل توهم زا کودک را تهديد می کند که در آن صورت احتمال صدمه ديدن روحيه کودک از رو در رويی با ترس توهمی چند برابر می شود. بهتر است تنها گذاردن کودکان همانند شهاب در درجه اول در طی روز تمرين و تجربه شود .
-تمرين و تجربه؟ احتياج به تمرين داره؟
-بله بد نيست ابتدا تمرين شود. با زمان بندی های کم ، مثلا چند دقيقه و وقتی می خواهيد اين کار را بکنيد به او بگوييد که برای مدت محدود ناچاريد برويد اما قول بدهيد که زود برمی گرديد . با وجود آنکه کودک به سرگرمی مورد علاقه خود (مثل نقاشی کردن) مشغول است تلويزيون يا راديو را با صدای ملايم روشن بگذاريد و با خوشرويی برويد و البته واقعا هم زود (ابتدا حدود پنج دقيقه) برگرديد. در بازگشت هم با خوشرويی برگرديد و از تنها ماندنش با شادمان نشان دادن خود قدردانی کنيد. در دفعات بعد با رعايت همين موارد مدت تاخير تان را بيشتر کنيد تا با آرامش مدت زمان غيبت شما را سپری کرده دچار نگرانی و ترس نشود .
-ممنون از توضيحاتتان . چند سوال دارم . اول آنکه چرا تاکيد کرديد در لحظه ای که می خواهيم اين کار را بکنيم به او بگوييم؟
-چون اگر از قبل بداند که قرار است شما او را تنها بگذاريد از قبل دچار دلشوره و نگرانی می شود. اما اگر همان موقع به او بگوييد فرصت فکر و دلشوره کمتر پيدا می کنيد .
-چرا تلويزيون يا راديو روشن باشد ؟
-بخاطر آنکه صدای معمولی موجب کاهش توهم سمعی برای کودک می شود .
-پاسخ بقيه سوالاتم را مي دانم و ممنونم . خداحافظ
و باز زهره خانم مادر آقا شهاب حدود دو ماهی پيدايشان نشد . باز اين بار سرحال تر و راضی تر آمده بود.
-حالا ديگه آقا شهاب من هم گاهی تنها ميمونه و نميترسه . هم از تاريکی نميترسه و از اين بابت هم خودش هم من خيلی راضی هستيم. شهاب گاهی پيدا کردن يک چيز تو اطاقش رو توی تاريکی تمرين می کنه و از اين بازی خوشش اومده و بر فرصتش تمرين ميکنه . ديگه از تنها موندن هم نميترسه . طوری که تا نزديک دو ساعت هم تنها مونده و نترسيده. حالا بايد شب رو هم باهاش تمرين کنم. البته ميدونم که حتما چراغ قوه و يه شمع چاق بايد دم دستش بذارم تا خيالش راحت باشه که اگه احيانا برق قطع شد دستپاچه نشه و با فندک آشپزخونه شمع رو روشن کنه و منتظر بمونه .
-آفرين . خوب داری از آقا شهاب يه انسان با شهامت و مستقل می سازی .
-البته حالا مونده . اگه يادتون باشه اون از حيوناهم می ترسيد .
-آره . همان حيواناتی که در شما هم ايجاد ترس می کرد و بعد در شما زايل شد .
-البته کاملا هم ذايل نشده. ميخوام خودم هم ديگه از اين حيوونا نترسم و بعد همون روش رو روی شهاب هم پياده کنم.
-فکر بدی نيست . برای اصلاح اينگونه ترس ها بايد نوع نگاه را بازنگری و اصلاح کرد .
-چرا لفظ ذايل کردن و از بين بردن را اينجا و در مورد اينگونه ترس ها بکار نمی بريد؟
-برای اينکه در مواردی حدی از ترس يا جايگزينی احساس بد بجای ترس کافی است . مثلا ترس از سوسک بايد جای خود را به بد آمدن از سوسک بدهد. يا مثلا در مورد مار بايد احتياط در روبروشدن جای خود رابه ترس بدهد . همين طور در مورد ساير حيواناتی که شهاب از آنها می ترسد ، توجه داشته باشيم رودرويی و آشنايی در شرايط بد ذهنيت بدی از آن حيوان در ذهن ما ايجاد کرده و هميشه هم زمانی دوباره با آن حيوان روبرو شده ايم که همان ذهنيت بد فقط در ذهن مان نسبت به او وجود داشته. به اين دليل آنها را خوفناک پنداشته ايم . اگر در وضعيت آرام و بدون تنش ، در هنگام صحبت های متفرقه (نه در هنگام رودرويی اجباری ) در مورد مهربانی های سگ صحبت کنيم و اينکه چقدر با وفا و دوست داشتنی است بعد در وضعيت آرامش سگ را نزد شهاب بياوريم و امکان موانست و حتی لمس بدن سگ را تدريج به او بدهيم و حتی وقتی سگ عوعو بلند و ناهنجار می کند او را به آرامی دعوت به آرام شدن بنماييم تدريجا احساس شهاب نسبت به سگ يک احساس منطقی و درست می شود. همينطور در مورد ارزيابی و ملوس بودن گربه در هنگام صحبت های عادی حرف بزنيم و احيانا ضمن لمس بدن بچه گربه او را به شهاب نزديک کرده از او بخواهيم او را لمس و نوازش کند تدريجا ترس تا حد زيادی ذايل می شود . اما ترس از کثيفی، ترس از سوسک يا ترس از حيوانات مخاطره آميز بايد جای خود را به احساسی منطقی و درست بدهد و بعد اين ها در بحث پيرامون آن در وضعيت آرام و بدون تنش ، عملی و قابل اجراست. به عبارت بهتر کافی است ترس آوری آن حيوان را با شناختی منطقی در ذهن کودک جابجا نمائيم. مثلا خود شما زهره خانم ، آيا تا به حال شده وقتی در آرامش و استراحت به سرمی بريد در ذهن خود مروری به حالت های خروس و رفتارش داشته باشيد . زيبايی که در جثه و حالت های ژست و قدرت نمايی او وجود دارد و به ديده مثبت و زيبا توجه کنيد؟ به تنوع رنگ در پرها و قرمزی زيبای تاج خروس توجه کنيد؟ آيا زيبا نيست؟ آيا او حق ندارد از مرغ های قشنگی که در پناه او زندگی ميکند حمايت کند؟ و تازه مگر چنانچه خروس به شما حمله ور شود جز توک زدن به شما که آنچنان هم لطمه زننده نيست چه کار ميتواند بکند؟ آنقدر به زيبايی که در آفرينش او بکار رفته فکر کنيد تا احساس مهيب بودن او از ذهنتان خارج شده جای خود را به دوست داشتنی بودن خودش و صدای قشنگش بدهد. آن وقت می بيند که خروس حيوان ترسناکی نيست. اين را گفتم جون خودتان گفته بوديد شهاب از خروس می ترسد. همانند من ، يعنی خود شما هم از خروس می ترسيديد؟
-آره . به هر حال فکر ميکنم روش خوبی پيشنهاد کرديد، راست ميگيد. من هميشه وقتی به خروس فکر ميکنم که با او روبرو ميشم و ترس بر من غلبه کرده، بايد گاهی در وضعيت استراحت و آرامش هم خروس را در ذهنم مجسم کنم و به هر حال ذهنيت خودم نسبت به خروس يا مار يا سوسک و بقيه موارد را به شکل منطقی تدريجا اصلاح کنم و همين کار را با شهاب انجام بدهم تا او هم ذهنيتش عوض شود .
-لازم است گاهی ذهنيت های آزار دهنده خود را در وضعيت آرام و بدون تنش مورد بازنگری قرار داده به تعديل و اصلاح آنها بکوشيم. در اين زمينه روانشناسان «متخصص شناخت درمانی» خيلی ميتواند کمک کنند .
-بله من خيلی چیزها ياد گرفتم. فقط يک سوال ديگر. چرا می گوييد حدی از ترس لازمه زندگی است؟
-مثالی که در ابتدای بحثم گفتم کافی نبود؟ فاصله سلامت با معلوليت ناشی از سوانح يا حوادث بسيار کم است . چقدر خوب است حفظ سلامت از طريق حمايت های منطقی را به فرزندانمان آموزش دهيم . داشتن تهور، بی باکی و نترسی چندان هم چيز جالبی نيست . خصوصا چنانچه با ضعف عزت نفس در نوجوان و جوان ما همراه گردد ، آن وقت شايد ريسک پذيری های خطرناک نظير گرايش به آزمايش و به دام اعتياد گرفتار شدن در دام مواد مخدر و انواع روان گردان ها از يک سو و به پيشواز خطرات رفتن های غير متعارف نظير سرعت و بی احتياطی در رانندگی اتومبيل و موتورسيکلت و نظاير آن که سلامت و امنيت جانی آنان را به خطر می اندازد خواهيم بود . چه خوب است همچنانکه نگران ترس های فرزند خود هستيم ، نگران بی باکی ها و نترس بود آنها نيز باشيم .
خلاصه بحث :
ترس دراصل واکنش ارگانيزم (انسان) در رويارويی با پديده ای است که سلامت ، موجوديت يا حياط او را به مخاطره انداخته است . ترس ها می توانند منطقی (درمقابل خطر واقعی) ، توهمی (ساخته خيال و ذهن) ، غيرمنطقی (فوبيا) و يا تلفيقی از سه نوع باشند که به فرمان بخش ليمبيک مغز ، فعل و انفعالی آماده سازانه را در سيستم اعصاب ايجاد نموده بدن و روان فرد بر اثر آن در وضعيت ويژه قرار ميگيرد . ترس منطقی و متعارف لازمه حفظ بقا است و در نتيجه چه خوب است حد متعارف آن در کودک ، نوجوان و جوان حفظ شود تا کمتر در معرض آسيب باشد .
ريسک پذيری ، به استقبال خطر رفتن ، بی باکی های غير متعارف ميتواند منجر به گرايش به اعتياد يا هر شکل از انحراف شود . همينطور نيز منجر به نقص و معلوليت تا پايان عمر گردد . بايد حد متعارف از احتياط و اجتناب از خطر در کودک و جوان حفظ شود. اما ترس های توهمی و غير منطقی را بايد به کمک تکنيک های روانشناسانه هر چه زودتر به حداقل ممکن رساند. انجام اين مهم نيز غير ممکن يا مشکل نبوده از طريق تکنيک های «رفتار درمانی شناختی» قابل برطرف شدن است . فرزند ما بايد ياد بگيرد چقدر بترسد و از چه بترسد .
چه بکنيم؟
-ترس های منطقی را به حد متعارف در کودکان حفظ نماييم
-ترس های توهمی را مي توان از طريق تمرين کاهش داد و ذايل کرد
-ترس غير منطقی را مي توان در فضای آرام تدريجا ذايل نمود
چه نکنيم؟
-از اتلاق صفت ترسو به فرزند کودک نوجوان و جوان به شدت اجتناب ورزيم
-از جسارت و بی باکی و نترسی فرزندانمان نيز بايد کمتر استقبال نموده ترس ها منطقی را صحيح و بجا تلقی کنيم
-نبايد اجازه داد ترس های توهمی و غير منطقی در انسان به صورت مزمن درآيد .
-از ترسيدن نترسيم و از نترسيدن بترسيم. ترس به حالتی که در رودرويی ارگانيسم (انسان) با پديده ای که تصور می کنيد سلامت ، موجوديت يا حيات او را دچار مخاطره می کند و او را در موضع دفاعی قرار می دهد اتلاق می گردد . اضطراب واکنش های جسمی روانی ترس را دارد ، بدون وجود منبع مشخص و براثر تحريکات هيپوتالاموس است . اضطراب بيرونی نيست ، پانيک يا خوف مقطعی نيز منشاء هيپوتالميک دارد و کمتر به مورد يا پديده بيرونی مربوط است .
___________________________________________________________
مامان های عزیز، متاسفانه امروز مطلع شدیم که دکتر عباس داورمنش نویسنده ی این مطلب و مطلب مشاوره ی قبلی و همچنین بیش فعالی که چندی پیش براتون توی مدرسه قرار دادیم، چند هفته پیش دار فانی رو وداع گفتند از همه ی کسانی که این مطلب رو می خونن یا مطالب قبلی که در مدرسه گذاشتیم رو مطالعه کردن برای ایشون صلوات و فاتحه ای قرائت کنن. انصافا مطالب خوب و آثار خوبی از ایشون باقی مونده؛ روحشون شاد و یادشون گرامی...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم