مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

سئوالات یک مادر (گفتگو با مشاور)

1393/4/22 10:24
نویسنده : یه مامان
4,066 بازدید
اشتراک گذاری

مادر دلسوز و مهربانی به نظر میرسید و البته ریزبین و نکته سنج، نسبت به برخی از رفتارها و حرف های دختر سه ساله اش و برخوردهای خودش با او نگران بود و راهنمایی می خواست...

 این حساسیت و توجهش نسبت به تربیت دخترش قابل تقدیر بود من هم سعی کردم بهش این آرامش و اطمینان رو بدم که رفتارهاش صحیح هستن فقط برخی جاها به کمی توجه و اصلاح بیشتر نیاز دارن. اون روز با تعدادی سئوال که ذهنش رو مشغول کرده بود اومده بود نشست و بدون معطلی سئوالاتش رو یکی بعد از دیگری پرسید...

- ببخشید خانم دکتر، دخترم  ميگه بايد خانمها مو بلند باشن و آقايون موي كوتاه، حالا اگه خانمي را با موي كوتاه ببينه ميگه مگه آقا شده كه موهاش را كوتاه كرده و برعكس اگر اقايي را ببينه كه موهاش بلنده سريع ميگه مگه خانمه؟ اين خيلي پيش ميامد كه توي مكانهاي عمومي و با صداي بلند اين اظهار نظر را بگه... من در جواب دخترم میگم مثلا اين اقا دوست داره موهاش را بلند بگذاره اما ما دوست نداريم و بيشتر اقاها هم دوست دارن موهاشون كوتاه باشه

- جوابی که شما به دخترتون میدید درست است اما جمله ی درست تر اینه که بهش بگید : « اون آقا فكر ميكنه اينطوري قشنگتره اما بيشتر مردم فكر ميكنند موي كوتاه براي آقايون قشنگتر و بهتره است .» اين يعني هم به فرزندتون ياد بدهيد در مورد هرچيزي فكر كنه و انتخاب كنه و هم به انتخابهاي افراد ديگه احترام بگذاره.

- چه جالب، پس جوابي كه من به دخترم ميدادم درست بود اما با كلماتي اشتباه بود... ممنون که راهنماییم کردید.

- خواهش می کنم

- اما یک مساله ی دیگه ای که هست اینه که  من همیشه سعي كردم به حرفهاي دخترم خوب گوش بدم و واكنشهايي نشون بدم يا پاسخهايي بدهم كه دخترم متوجه بشه كاملا گوش ميدادم ديشب داشتم با خواهرم صحبت ميكردم ديدم دخترم دستش را به حالت اجازه برده بالا گفتم چي ميگي گفت ميشه يك چيزي بگم گفتم صبر كن صحبت من و خاله تمام بشه به حرفهات گوش ميدم و سعي كردم زود صحبتمون تمام بشه تا زياد در انتظار نمونه و باعث نشه دفعه ديگه از اين اجازه ها نگيره .

نميدونم توي مهد هم يادش دادند يا نه اما من فكر ميكنم بخاطر اينه كه هميشه به حرفهاش خوب گوش داديم و صحبتهاش را قطع نكرديم حالا دخترم هم داره ياد ميگيره که حرف كسي را قطع نكنه. میخواستم ببینم این رفتارم درس بوده یا نه؟

-  بله، شما رفتار درستی داشیتد، ما به عنوان والدین کودک باید همیشه سعی کنیم با رفتار صحیحمون، هنر گوش دادن رو به بچه هامون یاد بدیم. بچه ها در درجه ی اول رفتارهای ما رو به عنوان الگوی خودشون در نظر میگیرن.

- بله همینطوره، شما درست میگید بچه ها خیلی به رفتارهای ما دقت میکنن... راستی خانم دکتر بچه همسايه خيلي خانه ما مياد مثلا از ساعت 5 عصر كه از سركار ميرسم خونه تا 9.30 شب!... اكثر مواقع هم خانه ما شام ميخوره. مدتیه كه موقع رفتن بچه همسايه، دخترم گريه ميكنه...

خب این مدت زمان زيادي است و بايد سعی کنید این زمان رو کاهش بدید مثلا يا روزي يك ساعت باشه يا دو سه روز يكبار مثلا دو سه ساعت. البته توجه داشته باشید که قطعا دخترتون اول با اين قضيه به راحتي كنار نخواهد امد و بايد گريه هاي اون رو تحمل كنید، بدون دعوا و يا ناز كشيدن. فقط و فقط از روش حواس پرتي استفاده كنید.

دفعه ی بعد که مراجعه کرده بود گفت:

- من از همان روز برنامه را اجرا كردم شب بعد از يكساعت گفتم خوب هليا ديگه بايد بره خونشون البته  يك ربع قبل هم بهشون تذكر دادم كه يك خورده ديگه بايد بازيشون تمام بشه همونطور که گفته بودید دخترم تا چند روز گريه ميكرد و به اين راحتيها هم نمي شد حواسش را پرت كرد پس لازم ديدم يك روش ديگه رو هم امتحان كنم...

نتيجه اينكه تا رسيدم خانه مطابق معمول بچه همسايه ميخواست بياد خانه ما من گفتم نه بايد كمي استراحت كنيم و لباسهامون را عوض كنيم يك عصرانه بخوريم بعد بيا خانه ما . بعد هم رفتم داخل و به دخترم گفتم بيا ساعت را نگاه كنيم اگه عقربه بياد پايين  و دوباره بره بالا (يعني يكساعت) انوقت هليا ميتونه بياد خانه ما اينجوري ساعت شد 6 .

ساعت 6 قبل از اينكه هليا بياد گفتم فرنيا برنامه بعدي اينه كه به اندازه يكبار ديگه عقربه بچرخه بازي ميكنيد بعدش برنامه بعدي را ميگم دخترم خيلي خوشش امد رفت سراغ خانه همسايه و با هم امدن خانه ما و حواسش به ساعت هم بود وقتي گفتم خوب حالا ديگه وقت بازي تمام شد دخترمسريع با دوستش خداحافظي كرد و منتظر برنامه بعدي بود (يعني ساعت7) كه اين برنامه ساعت 7 تا 8 ميتونست هر برنامه اي باشه اما حواسم بود چند روزي كه قرار بود دخترم به یک ساعت بودن دوستش عادت كنه برنامه هاي متفاوت و جذابي براش داشته باشم مثلا بازی با رنگ انگشتي با همديگه ، یا مثلا يكي اداي حيوانها را دربياره و نفر بعدي اسم حيوان را بگه ، یا پيدا كردن رنگها و اشكال در اتاق و...

- آفرین به شما، خیلی خوب تونستید مشکلتون رو حل کنید.

- بله خدا رو شکر الان شرایط خیلی خوب شده، اما سئوال دیگه ای که در این رابطه داشتم اینه که یک روز دخترم و دوستش بازي ميكردند دوستش توي بازيها چون بزرگتر هست خيلي راحت ميتونه اسباب بازيهاي بهتر را به هر سياستي هست از دخترم بگيره اين منو ناراحت ميكنه و معمولا دخالت ميكنم كه با ارامش مثلا به يك بازي ديگه مشغولشون کنم يا پيشنهاد يك كتاب قصه را ميدم ... به نظر شما توی اون لحظه من باید چیکار کنم؟

- خب این کار شما و دخالتتون همیشه هم درست نیست در موردی که اشاره کردید بهتره که شما فقط یک كناری بايستید و نظاره گر باشید. باید بدونید که کودکان بسیاری از مهارت های اجتماعی خودشون رو از راه کنش متقابل یکدیگر یاد می گیرن. اونا در بازی با همدیگه یاد میگیرن که چطور چیزی بدهند و چیزی بگیرند؛ بازی با بچه های دیگه باعث میشه بچه ها راحت تر در فعالیت های دسته جمعی شرکت کنند؛ از جنب و جوش و تماشای دیگران لذت ببرند؛ احساسات دیگران را درک کنند؛ توانایی های خود را ارزیابی کنند؛ اعتماد به نفس کسب کنند و به تدریج از خانواده مستقل ، و با جامعه سازگار بشن. سعی کنید کمی تحمل کنید و به دخترتون اجازه بدید خودش هم در حل مشکلش تلاشی بکنه.

دفعه ی بعد که بهم مراجعه کرده بود میگفت: بعد از چند روز تحمل (كه خيلي هم سخت بود) ديدم دخترم گاهي با دادن اسباب بازيهاش به دوستش مخالفت ميكرد مثلا یکدفعه دوستش بادكنك نارنجي كه دست دخترم بود را ميخواست و به دخترم گفت نارنجي خيلي رنگ زشتيه بيا اين آبيه خيلي قشنگه من قشنگه را ميدم به تو؛ دخترم جواب داد اشكال نداره زشت باشه من نارنجي خيلي دوست دارم. تازه فهميدم با دخالتهاي بي جاي خودم چه فرصتهايي رو از دخترم گرفتم و اجازه نداده بودم تا شخصيتش به طور طبيعي شكل بگيره.

- یک مساله ی دیگه ای که چند وقت پیش برام پیش اومد این بود که، يك دفعه  مهد از دخترم شكايت كردند كه يك بچه را گاز گرفته و عنوان كردند كه دخترم رو دعوا هم كرده اند من مجبور بودم به دخترم يك چيزي بگم... همانجا توي دفتر مهد نشستم كنارش و بهش گفتم چرا اينكار را كردي دخترم؟ اخه دوستت  دردش مياد دخترم گفت آخه با من دوست نميشد گفتم خب تو با يكي ديگه دوست ميشدي گفت آخه اجازه نميداد كسي با من بازي كنه... خلاصه من سعي كردم توی اون موقعیت درست باهاش حرف بزنم و بعد هم ازش خواستم  دفعه بعد از دوستش عذرخواهي كنه و ديگه كارش رو تكرار نكنه .

- خب اگر مجبور هستيد همان جا توي مهد يك واكنش نشان بديد ميتونيد الكي با بچه دعوا كنيد بچه خيلي خوب متوجه لحن دعواي صوري مادر ميشه اما برخورد درست اينه كه در چنین شرایطی ما اصلا قضاوت نكنيم فقط بخواهيم بچه ماجرا را تعريف كنه و حتی اگر امكانش باشه طرف دوم هم ماجراي دعوا را تعريف كنه و بگذاريم خود بچه به نتيجه برسه كارش اشتباه بوده مثلا همين مورد دعوا فقط بخواهيم که حرف های فرزندمون رو بشنويم:

-          خب امروز خاله گفت توي مهد دعوات شده؟

-       بله .

-          از اولش را تعريف ميكني واسه مامان؟ كجا نشسته بوديد؟

-          تو كلاس.

-          صبح يا ظهر بود؟

-          بعد از نهار.

-          داشتيد چيكار ميكرديد؟

-          ميخواستيم بازي كنيم اما انا نگذاشت من باهاش دوست باشم .

-          بعدش چي شد؟

-          من ناراحت شدم.

-         خيلي ناراحت شدي دختر نازم؟ بعدش چي شد؟

-          من هم گازش گرفتم.

-         آهان ناراحت شدي و گازش گرفتي (سعی کنیم حرفهاي بچه را تكرار كنيم اينجوري چون حرف را از طرف ما ميشنوه باعث ميشه خودش قضاوت كنه).

-          به نظرت گاز گرفتن درد داره؟

-          اره مامان درد داشت آخه دوستم گريه كرد.

-          اخي دوستت دردش اومد و گريه كرد؟

-          اره، ديگه گازش نميگيرم مامان.

-          خب اگه ناراحت شديم انوقت گاز گرفتن هم درد داره و نخواهيم گاز بگيريم بايد چيكار كنيم؟

-     خب مثلا میتونیم سرش داد بكشيم...»

و همينطور ميتونيم صبحت را ادامه بديم و يك راه حل از طرف خود بچه پيدا كنيم

يك روش ديگه  قصه گفتن به روشي است كه به بچه اجازه بديم وسط داستان خودش راه حل را نشان بده مثلا همين دعوا را بصورت قصه بگيم و وسط قصه بخواهيم بگه اگه اون بود وقت دعوا چيكار ميكرد مثلا بچه جواب ميده گريه كنه و بره پيش خانم مربي يا دوستش را گاز بگيره يا سر دوستش داد بكشه يا ... انوقت ما ادامه قصه را ميگيم و نشانش ميديم راه حل خوبي نبوده تا در نهایت با هم به راه حل درست برسيم

- وای، خیلی ممنون. حتما دفعه ی بعد از این روش ها استفاده می کنم.

- خواهش می کنم، فراموش نکنید که اصل كلي اينه كه بچه براي تعريف کردن هر موضوعي پيش والدين احساس امنيت كنه و نگران برخوردهاي تند يا نكوهش كننده نباشه.

- بله حتما، خیلی از راهنمایی های خوبتون ممنونم. واقعا کمکم کردید.

- خواهش می کنم، موفق باشید.

با تشکر از مامان  فرنیای عزیز به خاطر ارسال این مطلب

 

 

پسندها (4)

نظرات (7)

مامان فرنيا
22 تیر 93 11:30
ممنون از استفاده از مطلبي كه براتون ارسال كرده بودم خيلي زيبا و قشنگ مرتبش كرده بوديد واقعا حس كردم خود خانم دكتر اينو نوشته و ويرايشش كرده اخه هميشه با كلي سوال ميرم پيشش
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز ما از شما ممنونیم که نتیجه ی مشاوره هاتون رو برامون ارسال کردید، خوشحالیم که نظرتون راجع به نحوه ی استفاده از مطلب این بود به خودمون امیدوار باشیم پس؟
مامان شبنم
22 تیر 93 12:17
سلام ممنون از مامان فرنیا جون که تجربیاتشون رو با ما هم در میون گذاشتن از همه اینا فقط همون مورد اسباب بازیها فکر منم مشغول کرده دختر منم به سادگی وسایلش رو به اطرافیانش میده و کوتاه میاد مثلا اگر بچه ای مداداش رو برداره اصلا نمیره بهش بگه که بده سریع میاد پیش من با این که من سعی می کنم دخالتی توی بازیشون نداشته باشم یا مثلا توی پارک اگر نوبتش باشه از پله بره بالا اول بچه های پشت سرشو می فرسته بالا و خودش اخر همه میره نمیدونم دقیقا از کی باید از حق خودش دفاع کردن رو یاد بگیره و چه جوری
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز شبنم وای چه دختر مهربوووووووووووون و با گذشتی دارید شما خب البته بچه ها تا حدود سن هفت سالگی هم به حمایت والدین نیاز دارن اما چشـــــــــم، ان شاالله سعی می کنیم تحقیقی در این زمینه انجام بدیم و مطالبی رو براتون بذاریم البته فکر میکنیم که مرور این مطلب هم برای شما خالی از لطف نباشد http://mamanschool.niniweblog.com/post1051.php
ناهید
22 تیر 93 22:06
با سلام آیا مایل به تبادل لینک هستید ؟ http://www.mashhadwebsite.com طراحی سایت در مشهد
یه مامان
پاسخ
با سلام و تشکر از حضور شما در مدرسه ی مامان ها، عرض شود که ما معمولا وب سایت هایی با موضوعات فرهنگی و خانواده رو جهت استفاده ی مامان ها به مدرسه پیوند میدیم. با تشکر از لطف شما
مامان پریسا
23 تیر 93 15:24
من هم از مامان فرنیا جون و شما تشکر میکنم. خیلی دوست دارم از تجربیات مادرهایی که دختر بچه همسن پریسا دارن استفاده کنم. چون اینجوری واسه سوالات خودم هم راه حل پیدا میکنم
یه مامان
پاسخ
ما هم از ایشون ممنون و سپاسگزاریم و امیدواریم که خودمون هم بتونیم از تجربیات شما مامان های خوب و مهربون مدرسه استفاده کنیم
بابا و مامان
24 تیر 93 4:48
ممنون عالی بود روشهای خوبی بود واقعا یه وقتهای جوابها ی که به بچه ها داده میشه بدون اینکه بدونیم بصورت نادرست داده میشه و استفاده از روش فوق برای جواب سوالات خیلی عالیه ممنون
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز خواهش میشه، قابل شما رو نداشت. از مامان فرنیا جون هم به خاطر به اشتراک گذاشتن تجربیاتشون مجددا تشکر می کنیم
مریم مامان دونه برفی
24 تیر 93 10:16
خوش بحال فرنیا جون که مامانیش میتونه این همه براش وقت بذاره ..کاش من هم میتونستم.. اما میتونم تقلب کنم و از این تجربیات استفاده کنم.ممنون
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز میگم کلا شما از تقلب خوشتون میاد ها منظورمون کلمه ی تقلب بود بابا این که تقلب نیس دیگه! اینو بهش میگن استفاده از تجربیات مامان ها ی دیگه متوجه شدید عایا؟ چی؟! بیشتر توضیح بدیم؟!
مامان شاران
24 تیر 93 16:58
ممنونم از مامان فرنیای عزیز هم به خاطر در اختیار گذاشتن تجربیاتش ممنونم
یه مامان
پاسخ
خواهش می کنیم مامان عزیز شاران