مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

کودک و سئوالات کودکانه اش(گفتگو با مشاور)

1392/9/24 11:16
نویسنده : یه مامان
4,901 بازدید
اشتراک گذاری

اگه ميدونستم بچه داری آنقدر سخته ، دور از جون غلط می کردم بچه بيارم ، راسی راسی پشيمونم! ...

بسيار آشفته و کلافه بود با عصبانيت روی مبل قرار گرفت . پسر کوچولويش هم به نحوی ديگر آشفته و کلافه به نظر می رسيد...

خيلی آرام اول نگاهی به من کرد و بعد قدم زنان به وارسی گوشه کنار اطاق پرداخت . جلوی قفسه کتابها ايستاد و با دست اشاره کرد .

 -اين چيه ؟

 -اينا کتابن .

 -ميدونم اينا کتابن . کتاب چی اند ؟

 -کتاب روان شناسی .

 -کتاب روان شناسی چيه ؟

 مادرش در سکوت از خشم و خجالت به خودش می پيچيد .

 از کشوی ميزم يک شکلات به کودک تعارف کردم .

 اگه اجازه بدی اول با مامانت صحبت کنم اونوقت قول می دهم به تمام سوالات تو هم جواب بدهم .

 شکلات را گرفت و خيلی مطيع و آرام روی يکی از مبل ها نشست و مشغول باز کردن و خوردن آن شد.

 -بهتر نيست آرش بيرون بنشينه ؟

 -نه به هيچ وجه .

 -نميدونم در چه مورد ميخواين صحبت کنين که فکر می کنين در غياب آرش بايد مطرح بشه .

 -اما اگر قرار بود درغيابش صحبت کنين بهتر بود تنها ميامدين ، اما الان که او اينجاست ، حرف زدن من و شما درغياب او درحالی که می داند درمورد او دارد صحبت می شود موجب نگرانی شديد او می شود. بنابراين مشکلتان را مطرح کنيد . اگر لازم شد از او درخواست خواهيم کرد که به اطاق مجاور برود که البته حدس می زنم ضرورتی ندارد و بهتر است بسياری از مسايل کودک به زبانی ساده و خودمانی درحضور خود او مطرح شود .

آرش کنجکاوانه و با دقت به حرفهای من توجه می کرد .

  مشخصات پرونده ، مادر آرش را «فريده.م بيست و نه ساله با تحصيلات کارشناسی دررشته هتل داری ، درحال حاضر خانه دار که در گذشته شاغل بوده» معرفی ميکرد . شوهر ايشان «آقای جواد.ر سی و پنج ساله با تحصيلات در حد فوق ديپلم نساجی و گرداننده چند رستوران زنجيره ای مشهور در سطح تهران» . شش سال از زندگی زناشويی آنان به خوبی و با عشق طی شده بود و آرش تنها فرزند و تنها محصول عشق آن دو به حساب می آمد . علت مراجعه خستگی مفرط مادر از اذيت و آزار آرش گزارش شده بود .

چند لحظه بعد آرش جای خود را عوض کرد و به آغوش مادر پناه برد ، و مادر نيز عاشقانه او را دربغل گرفت و کنار خود جا داد . خودم را منتظر شنيدن حرفهای مادر نشان دادم .

  -با کمی شرم و دو دلی : به خدا عاشقانه دوستش دارم ، اما از دست فضولياش و پرسيدن های پشت سرهم

گاهی اوقات دلم می خواد سرم رو به ديوار بکوبم .

  -سوال های مکرر آرش شما را کلافه می کند .

  -بله ، خيلی هم کلافه . به طوری که می ترسم خدای ناکرده به وقت دستم روش بلند شه . آخه يه چرت و پرت هايی می پرسه که بعضی وقت ها آدم می مونه چی جواب بده . واقعا من که ديگه خسته شدم .
  -
مثلا
  -
مثلا می پرسد : چرا شما و بابا توی يه رختخواب می خوابين؟ اصلا زن و شوهری چيه ؟ چه طوريه که ميگن خدا همه جا هست اما من نمی بينمش ؟ از اين جور حرفها .

  -چه سوالات جالبی ميکنه . معلومه که پسر باهوشيه .

  -با اين حرف من آرش سراپا گوش بنظر رسيد و تا حدی از نگرانی درآمد . احساس کردم مواردی مطرح می شود که مصلحت نيست درحضور آرش عنوان گردد . اول سعی کردم جو را آرام کنم .

  -خب دلش می خواد همه چی بدونه . نيست آرش ؟

  آرش سری تکان داد .

  -آره آرش دلش می خواد از همه چی سردربياره ، اينه که می پرسه . اما شما کسل و خسته اين و گاهی اوقات حوصله جواب دادن به همه سوالات آرش رو ندارين . بعد رو کردم به آرش و گفتم : آرش جون روزا چه کار ميکنی ؟ يعنی وقتی از خواب پا ميشی ، بعد با کی بازی ميکنی ؟ و ضمن صحبت کردن با آرش زنگ خبر خانم منشی را دوبار متوالی فشار دادم . خانم بزرگی منشی و دستيار دانای من می دانست که با اين علامت من بايد خيلی آرام و صميمانه وارد اطاق شده کودک حاضر در اطاقم را به بازی با اسباب بازی های بيرون دعوت کند . با دو توپ کوچک رنگی وارد شد و طوری روی آرش اثر گذاشت که به فاصله يک دقيقه آرش از من و مادرش دل کند و برای بازی اسباب بازی ها و خانم بزرگی همراه او از اطاق خارج شد .

  -فريده خانم . موضوع مورد بحث شما از جمله مواردی است که بايد بدون آرش تشريف می آورديد تا بتوانيم راحت تر و آزادانه تر مسئله را بشکافيم . توجه داشته باشید که يک کودک به سن پيش دبستانی براساس نتايج تحقيقات حدودا پنج برابر قدرت حرف زدنش توان فهميدن حرف ها و ايما و اشاره سايرين خصوصا نسبت به خود را دارد .
   -
راس ميگين . بايد نمی آوردمش . اما آخه مگه شما لازم نبود اونو ببينين ؟

  -هم بله هم نه . گاهی واقعا لازم است کودک از نزديک توسط روانشناس ديده شود . اما در اين مورد يا موارد مشابه اين مشکل شايد بهتر باشه که اول مادر آزادانه و در غياب کودک حرف خود را زده و پاسخ لازم را بشنود و چنانچه احيانا لازم شد در جلسات بعد کودک از نزديک بررسی شود . ولی خب حالا آورديد و خوشبختانه خانم منشی گرامی ما توانستند جذابيت لازم برای جذب او به خود و يه بازی ايجاد کنند ،و آرش را با خود ببرند .
  - 
هنوز نگرانم و اميدوارم بخشی از حواسش به جلسه ما و اينکه در مورد او چه گفته و چه شنيده می شود نباشد . بگذريم . …

  -فريده خانم ، اگر آماده بچه دارشدن نبودی چرا بچه دارشدی ؟ بخاطر داشته باش که بچه دارشدن خصوصا برای مادران امروز فقط بچه آوردن نيست .

  -چرا تاکيد تون روی مادرای امروزه ؟ مگه با گذشته فرقی هم ميکنه ؟

  -البته بافت زندگی در گذشته و نسل های قبل و عموما درجامعه سنتی بافت وشکلی کاملا متفاوت داشت . درخانواده ها سنتی جمعيت حاضر در هر خانواده به شکل گسترده و تعداد بچه ها زياد بود . فضای خانه آنقدر بود که در بخشی بچه ها با هم بودند . و در بخشی ديگر بزرگترها . بچه ديروز به فراوانی همبازی داشت اما کودک امروز تنها است . نه فضای بازی دارد ، نه همبازی تنها همدم رسمی کودک امروز والدين و خصوصا مادر کودک است که آن هم هرچند عاشق فرزند خود است اما به دلايل مختلف از جمله تکلم … از بعد از اين سنين تدريجا رشد روان شناختی کودک آغاز به شکل گيری ميکند . کودک هرچه را می بيند و می شنود و يا به هرحال احساس می کند در ذهن خود جا سازی می کند . در همين دوره تکلم و گفتار به مدد او می آيد . اول ” اين چيه ” ها شروع می شود و بعدتر ” چرا ” ها به سوالات قبلی افزوده می گردد . تکلم نقشی اساسی در يادگيری کودک دارد . بايد به ذهنيت های کودک به گونه ای دوستانه و محتاطانه پاسخ داد .

  -خيلی سخته . پس ميگين همه مادرها بايد روان شناسی کودک بدونن .

  -البته اگر بدانند که عالی است اما چندان لزومی هم ندارد . کافی است ذهن و آغوش مهربان و پذيرای کودک داشته باشند . نميدانم تا چه حد با کامپيوتر آشنايی داريد ؟

  -تا حدی.

- مغز کودک همانند کامپيوتری است با مخزن حافظه ای بسيار بزرگ اما خالی . اين مخزن ها نيازمند پرشدن از اطلاعات مفيد است . بنابراين در پرکردن صحيح حافظه آرش دريغ نورزيد .

  -عجب !!! راست ميگن خيلی شبيه هم هستند . اما مسئله اينجاست که سوالاتش خيلی سخته .
  -
دليل اينکه سوالات آرش بنظرتان سخت می رسد اينست که آنچه او می پرسد براساس ذهنيت خودتان تصور می کنيد ، درحاليکه بايد در نظر داشته باشيد که اين سوال به اصطلاح پيچيده را يک پسر بچه چهارساله مطرح کرده ، نه شما . پيشنهاد ميکنم در مورد هر سوال اول سوالش را به خودش برگردانيد. اين روش در خيلی موارد نجات دهنده و سودبخش است .

  -مثلا چه کار کنم ؟ فرض کنيد همين سوال او مبنی براينکه ” اصلا زن وشوهری چيه ؟

  -فکر نکنيد حالا بايد تمام مسائل موجود درزندگی زناشويی را برايش بازگو کنيد . کافی است يک جواب ساده ارائه کنيد . جوابی مبتنی بر سن درکی او . اصلا بهتر است جواب سوالش را از خودش بخواهيد .

  -چطور؟
  -
مثلا درمورد همين سوال از او بپرسيد : نظر خودت چيه ؟ مطمئن باشيد در اکثر مواقع حدس هايی مبتنی بر ذهنيت های خود دارد و آنها را ارائه می کند و چنانچه پاسخ معقول و منطقی بوده آنرا تاييد او را تحسين نماييد . چنانچه پاسخی نداد يا ندانست که بدهد ، پاسخی ساده اما صحيح به او عرضه نماييد . مثلا در پاسخ همان سوال بگوييد «زن و شوهری يعنی يه خانم و يه آقا که احساس می کنند همديگر را دوست دارند پيش چند نفر در مقابل قران مجيد قسم می خورند که تا آخر عمر با هم باشند و به اينصورت زن و شوهر می شوند .» يا در مورد سوال اول کافی است بگوييد اين رسمی است که خداوند به آدم ها ياد داده که وقتی با هم زن و شوهر می شوند با هم زندگی کنند و شب ها کنار هم بخوابند .

توجه داشته باشيد که درپاسخگويی به سوالات فرزندتان به سه نکته بايد دقت داشته باشيد : اول آن که احتياط کنيد پاسخ شما ابهام و پيچيدگی بيشتر برای فرزندتان ايجاد نکند . پاسخ بايد حدالامکان عينی ، ساده و ملموس باشد . دوم آن که پاسخ اشتباه يا دروغ ندهيد . پاسخ نبايد گول زننده و يا بی ربط باشد چون در آن صورت چنانچه بعدا با پاسخ واقعی سوال خود روبرو شد آن وقت از شما سلب اعتماد کرده ديگر سوالاتش را با شما درميان نخواهد گذاشت .

 در آن صورت يا سوال را پس زده با ذهنيت خود ( تخيل) جوابی برايش می سازد ، و يا فرد ديگری را برای پاسخگويی به سوالات خود انتخاب می کند که بنظر بعيد می رسد همانند شما پاسخ های درست و متعهدانه ارائه نمايد . سوم آن که از ريشخند ، استهزاء ، سرزنش و دعوا کردن کودک در اين مورد که چرا اينگونه سوالات را می پرسد و يا متهم نمودن کودک به اينکه «اين فضولی ها به تو نيامده» و امثالهم بشدت پرهيز نماييد . کافی است در پاسخ به هر سوال با درنظر گرفتن سن و حد ذهنی او پاسخ ارائه نماييد .

چنانچه وقت سوال از شما مناسب نيست و يا حوصله و وقت اين کار را در آن لحظه نداريد به آرامی قول پاسخ دادن در وقت مناسب را بدهيد . بخاطر داشته باشيد مخزن ذهنی کودک نيازمند دريافت پاسخ است ، آنهم پاسخ های صحيح و حدالامکان منطقی .

  -تا کی اين سوالا تموم ميشه ؟

  -هيچوقت تموم نميشه . فقط مشکل و محل پرسيدن و کنجکاوی عوض ميشه . مثلا ضمن درس خواندن به بسياری از پاسخ هاش ميرسه . بسياری از والدين برای فرزند سه سال به بالای باهوش خود برنامه های آموزشی تفريحی نظير يادگرفتن چند زبان مختلف ، يادگرفتن موسيقی ، کامپيوتر و امثال آن برنامه ريزی می کنند . توجه داشته باشيد سنين پيش دبستانی قوی ترين دوره يادگيری کودک است .

  -خيلی از توضيحات کامل و خوبتان ممنونم ، خيلی چيزها دستگيرم شده راست ميگين . من خيلی کم حوصلگی بخرج می دادم . بايد کمی در شيوه برخوردم با آرش تجديد نظر داشته باشم.

  با فشاردادن زنگ من ، خانم بزرگی دستيار محترم دفتر مجددا وارد اطاق شدند . از ايشان خواستم آرش را نزد مادرش بياورد .خانم بزرگی با خنده گفت : خيلی مشغوله و بنظر نميرسه بخواد بازيشو رها کنه و بياد .
  -
حواسش که به ما نبود .

  -بنظر نميومد . اما واقعا پسر باهوش و دل نشينيه . درضمن بازی مرا سوال پيچ کرد .

  رفت و بعد ا زچند لحظه با آرش برگشت .

  -خب حرفاتون رو زديد ؟

 -فريده گفت : آره عزيزم ، مرسی که فرصت دادی صحبت کنیم . راستی پسرم يادته صبح از من چی پرسيدی ؟

  -آرش کمی فکر کرد و گفت : آره . همونی که عصبانی شدی ؟

  -آره عزيزم .

  -آره . پرسيدم چرا شما و بابا توی يه رختخواب می خوابين ؟ حالا ميخوای جواب منو بدی ؟

  -آره عزيزم جوابت رو ميدم . اما اول به من بگو نظر خودت چيه ؟

  -آرش کمی فکر کرد و گفت : بنظر من بايد زن و شوهرا توی يک رختخواب بخوابن تا بقيه بفهمن اونا زن و شوهرن . درسته ؟

  -آفرين پسر باهوشم . منم می خواستم همينو بگم ، کاملا درسته .

  در روزهای بعد فريده خانم آرام تر بودن خود را نسبت به سوال کردن آرش و نيز موقعيت خود را در ارائه پاسخ ها به گونه ساده و منطقی و مبتنی بر ذهنيت آرش گزارش نمود .

  عباس داور منش ( روانشناس، مدرس دانشگاه، مشاور امور پرورشی، نویسنده)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان شبنم
10 آذر 92 12:39
سلام واقعا امان از سوالات بچه ها ... البته من تا حالا با چند مورد برخورد کردم سعی کردم خوب جواب بدم ولی واقعا سوال پیچ شدن توسط بچه ها نیاز به اعصاب فولادی داره ... پسر برادر شوهر منم خیلی سوال می کرد.. یادمه هشت ماهه باردار بودم یه بار اومدن خونمون .. تا منو با اون شکم دید پرسید وای چرا انقدر شکمت بزرگ شده ؟گفتم خدا یه نی نی کوچولو گذاشته توش که باید بعد برم پیش خانم دکتر تا کمکم کنه بیاد بیرون !!1 اونم گفت کی میری ؟ گفتم بعد از تعطیلات عید که سفره هفت سینو جمع کردیم ... اونم دیگه چیزی نگفت عوضش با هیجان دوید پیش باباش و کلمه به کلمه حرفامونو براش گفت اونا هم خیلی از جواب من خوششون اومده بود اینا رو گفتم هشدار بدم در این جور موارد مواظب پاسخ هاتون باشیم چون سریع با ذکر منبع منتشر می شه ...
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز؛ خیلی ممنون از تجربه ای که برامون نوشتید و نکته ی مهمی که متذکر شدید.
✿مامان علی خوشتیپ✿
10 آذر 92 13:49
چه پست جالبی!دقیقا سئوالای آرش شبیه سئوالای علیهگیر دادن به تخت مامان و باباشونتازه وقتی بزرگتر بشند ناراحتند که چرا ما تنهاییم و کسی پیش ما نمیخوابه با اون موضوع که روانشناس عزیز گفتند باید آمادگی کامل رو برای بچه دار شدن داشته باشید کاملا موافقم... خوشبختانه تمام مواردی که ذکر شد رو برای جوابگویی به سئوالات علی رعایت میکردم...ممنون بابت مطلب مفیدتون
یه مامان
پاسخ
خواهش میشه مامان عزیز عجب از دست این بچه ها که بعضی وقتا دست آدم رو میذارن توی پوست گردو! این هم یکی از معضلات تک فرزندی به نظر میرسه ها! بچه بیکاره هی سوال طرح میکنه برا والدینش!
مامان پریسا
10 آذر 92 14:26
سلام.خسته نباشید. عالی بود عاللللی ممنون میشم که باز هم از این مدل پست ها برامون بذارید. یه شاهد زنده همراه با یه راه حل اساسی برای همه ی ما....
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز سلامت باشید چشم ان شاالله باز هم در آینده از این قبیل مطالب در مدرسه میذاریم. ممنون از توجه و همراهیتون
مامان پریسا
10 آذر 92 14:31
راستش من که خیلی دوست دارم پریسا هر چی زودتر به سن این جور پرسیدن ها برسه. دوست دارم بدونم چی میپرسه و تا چه حد به عمق مسائل توجه داره. البته ما یه دوره از اینها رو پشت سر گذاشتیم که مربوط میشد به " چرا " پرسیدن پریسایعنی برای همه چیز فقط میپرسید چرااااااا از مورچه ی کنار دیوار تا سوراخی که گوش ی سقف میدید یا هر چیز دیگه...... چرا اینطوره؟ چرا اونطوره.......... البته متوجه شدم که این چرا ها برمیگرده به این مسائله به خاطره اینه که پریسا همه ی جهان رو برای خودش میدونه ... یه مطلبی در این زمینه خوندم و متوجه شدم....
یه مامان
پاسخ
آفففففففرین به شما مامان خوب و دقیق و اهل مطالعه عجله نکنید به اونجاها هم میرسید و امیدواریم با کمک خدای متعال در اون زمان و همه ی زمان های دیگه بهترین روش ها رو در تربیت دخترتون به کار ببرید
مامان پریسا
10 آذر 92 14:33
یه نکته در این پست خوندم و این بود که باید برای سوالاتشون جواب قانع کننده پیدا کنیم وگرنه میرن و از کس دیگه میپرسن.... این مساله واقعا قابل توجه برای مامان هاست . این نکته برای من که خیلی مهمه . و مخصوصا برای بچه های بزرگتر و اون هایی که به سن نوجوانی و بحران دوران بلوغ نزدیک میشن...
یه مامان
پاسخ
بله مامان عزیز واقعا نکته ی مهمی هست و به قول شما باید خیلی بهش توجه دلشته باشیم البته همونطور که قبلا هم گفته شده همیشه هم نباید خودمون جواب کامل و درست رو به بچه بدیم. در کنار اینکه بهش اجزه تفکر میدیم میتونیم منابع خوب و مورد تایید و اطمینان رو هم بهش معرفی کنیم حتی افرادی که بتونن سوالاتشون رو باهاشون مطرح کنن مثل فردی که خودمون قبولش داریم یا مثلا روحانی مسجد محله مون و امثال اینها... خدا همه ی بچه ها رو در پناه خودش حفظ کنه ان شاالله
مامان شاران
11 آذر 92 10:28
بچه ها واقعا سوال زیاد میپرسند شاران هم همینطوره مثلا رفته بودیم مهمونی و شاران از خالش سوال میپرسید یکی از خانمهای حاضر در اونجا گفت چقدر سوال میکنی سرم رفت واقعا نمیدونستم چه عکس العملی انجام بدم لطفا در این مورد هم راهنمایی کنید که عکس العملهای ما چگونه باشه ؟؟؟ راستی وقتی بچه ها یه سوالو چند مرتبه پشت سرهم میپرسند علت چیه ؟جواب قانع کننده ای نگرفتند یا تکرارو دوست دارند؟
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز ممنون از نظری که برامون نوشتید، ان شاالله سئوالتون رو از خانم دکتر میپرسیم و پاسخشون رو به شما منتقل می کنیم البته احتمال داره سرشون شلوغ باشه و ممکنه مدتی طول بکشه
یک عدد مامان
11 آذر 92 11:29
ممنون واسه این پست خوبتون به نظر من هر بچه ای "سوال" بپرسه زمینه ی اینو داره که در آینده جزء افراد نخبه و باهوش قرار بگیره البته اگر به قول شما جوابهای درست و ملموس دریافت کنه! هر بچه ای بنا به فرهنگ و محیط پیرامونش راجع به یه سری چیزای خاص بیشتر علاقه نشون میده و دوس داره بیشتر درباره اونا بدونه ، این اصلا بد نیس و اتفاقا خیلی هم خوبه! فقط یه نکته ی ظریفی در مورد این پست وجود داره و اونم اینکه ذهن بچه ها زودتر از موعد مشغول یه سری مسائل نشه ، اونوقت سوالایی که براشون پیش میاد چون مناسب سن و سالشون نیست و قاعدتا بزرگترها نمیتونن(یا بلد نیستن) جواب قابل قبولی بهش بدن مشکل ساز میشه . مثلا اگه پدر و مادر جلوی فرزندشون در مورد روابط صمیمانشون کمی ملاحظه کنن (نوع پوشش داخل خونه، حرف زدنشون کارها و رفتارها و ...) یا دیدن بعضی از فیلمهایی که مخصوص بزرگترهاست رو بذارن برای وقتی که بچشون حضور نداره و موارد این چنینی... جلوی خیلی از سوالای بیجای بچه ها گرفته میشه!
یه مامان
پاسخ
سلام مامان نمونه خیلی ممنون از نظر خوب و کاملی که برامون گذاشتید و نکات ریز و قشنگی که اشاره کردید، ان شاالله همه ی والدین به این نکات دقت داشته باشن و البته بعد از تلاشی که خودشون در رعایت این مسائل دارن بچه هاشون رو به خدا بسپرن تا در جاهایی که دست اونا کوتاهه مثل مواجهه با دوستان و مدرسه و... خدا از اونا محافظت کنه
مامان فرنيا
12 آذر 92 8:30
سلام ممنون از مطلب خوبتون دختر من به اينجور سوالها نرسيده ولي مشكل من اينه كه همه سوالها را من بايد بدونم و هيچوقت از باباش نميپرسه و تا پدرش بخواد جواب بده سريع ميگه من از مامان پرسيدم اوائل فكر ميكردم بخاطر اينه كه جوابهاي پدرش قانعش نميكنه اما حالا ديگه حتي اگه يك سوال ساده باشه مثلا كجا ميخواهيم برويم؟ را هم فقط من بايد جواب بدم و اگه پدرش بگه تا من تاييد نكنم قبول نميكنه و بدون وقفه سوالش را تكرار ميكنه تا من جواب بدم البته اينو هم بگم همسر من خيلي واسه بازي با دخترمون وقت ميگذاره و حوصله بازي با بچه را خيلي داره
یه مامان
پاسخ
سلام مامان مهربون با اینکه گفتید که همسرتون حوصله ی بچه ها رو خیلی داره و باهاش بازی می کنه، باید دختر گلتون ارتباط بیشتری با پدرش برقرار کنه. ببینید خاطره ای از قبل نداره که مثلا یک بار از پدرش یه چیزی پرسیده باشه و یا به خاطر مصلحت باباش خدایی ناکرده دروغی به اون گفته و یا جوابش قانعش نکرده و یا قولی به اون داده و خلف وعده ای صورت گرفته... دنبال دلیلش باشید بد نیست... یکی از راه هایی که به تربیت خوب دخترها کمک می کنه و باعث میشه که در نوجوانی خانواده گریز نشن و خدایی ناکرده به دنبال دوستی های کاذب نرن، اینه که با پدرشون رابطه ی خیلی صمیمی و خوبی داشته باشن. سعی کنید مدت های بیشتری را با پدرش باشه و پدرش هم براش اوقات خیلی خوب و به یاد ماندنی ایجاد کنه؛ مثلا با هم برن به پارک و یا خرید. قصه های مناسب سنش رو پدرش براش تعریف کنه. و شما هم در مقابل فرزندتون نظرات همسرتون رو زیاد تایید کنید. مثلا وقتی از شما می پرسه که مثلا کجا میریم؟ شما به همسرتون با احترام زیادی بگید که فلان جا میریم و یا جایی دیگه میریم؟ طوری رفتار کنید که در خانه همسرتون یک مقتدرِ مهربان باشند و این رو دخترتون احساس کنه و بدونه که باباش کسی هست که می تونه مشکلات اون رو برطرف کنه و اونقدر مهربون و صمیمی هست که راحت بتونه مشکلاتش را باهاش در میون بذاره. با توجه به اینکه شما بیشتر با همسر و فرزندتون آشنا هستید، حتما روش های خوبی به ذهنتون میرسه که با اجرایی کردن اونها، ان شاءالله به نتیجه ی خوبی میرسید. خوشحال میشیم که ما رو هم در جریان روند کارتون قرار بدید و روشهاتون رو به ما هم بگید تا از تجربیاتتون استفاده کنیم. مطالعه این لینک ها شاید براتون جالب باشه: http://mamanschool.niniweblog.com/post291.php http://mamanschool.niniweblog.com/post823.php http://mamanschool.niniweblog.com/post342.php http://mamanschool.niniweblog.com/post288.php براتون آرزوی موفقیت داریم باز هم اگه لازم می دونید بفرمایید با خانوم دکتر نژادمحمد در مورد این موضوع مشورت کنیم
مامان فرنيا
12 آذر 92 8:35
حالا كه اين موضوع را خواندم به اين فكر افتادم كه نكنه مشكل جديد فرنيا به اين موضوع مربوط ميشه ولي بدون كلام مدتيه كه حاضر نيست تنهايي اتاقش بخوابه توي اتاق ما نمياد ميخواد من برم پيشش و دوتايي روي زمين كنار هم بخوابيم فرنيا از سه چهار ماهگي جدا از ما و توي اتاق خودش ميخوابيده و ترسي از تاريكي نداره با اينكه هميشه يك چراخ خواب توي اتاقش روشنه
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز ان شاالله این مساله رو با خانوم دکتر مطرح می کنیم و پاسخشون رو به شما میگیم البته ممکنه کمی طول بکشه از صبوری شما ممنون و سپاسگزاریم
مامان محمد و ساقی
13 آذر 92 0:54
سلام خسته نباشید چه پست جالبی گذاشتید خیلی برای من مفید بود.چون دختر منم هم کلی سوال های جورواجور از ما میپرسه و گاهی وقتا واقعا"کم میاریم که چی جوابشو بدیم. اینجا خیلی چیزها یاد گرفتم ممنونم
یه مامان
پاسخ
سلام مامان مهربون خوشحالیم که براتون مفید بوده مطالعه ی این لینک هم خالی از لطف نیست: http://mamanschool.niniweblog.com/post2.php آرزوی موفقیت داریم براتون