آخرین عروس؛ قسمت پنجم
آنچه گذشت: مليكا علاقه ای به ازدواج با پسر عمویش ندارد. روز عروسی زلزلهاى سهمگين اتفاق می افتد و و عروسى به هم مىخورد شب هنگام مليكا خواب مىبيند که عيسىعليه السلام به همراه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و جمعی دیگر قصر آمده اند و در عالم رویا خطبه ی عقد او با یکی از فرزندان حضرت محمد صلى الله عليه و آله جاری میشود و قرار بر این می شود که در جنگ میان سپاه روم و لشکر اسلام ملیکا لباس كنيزان را بپوشد و اسیر شود تا به وصال دوست برسد. ملیکا چنین می کند و در بازار برده فروشان توسط بشر فرستاده ی امام خریداری می شود و اکنون در انتظار دیدار محبوب خویش است...
محلّه عسكر - خانه امام هادی علیه السلام:
صدايى به گوش مىرسد: خوش آمديد!
بِشر وارد خانه مىشود، زانوهاى نرجس مىلرزد، بوى گل محمّدى به مشامش مىرسد.
اينجا بهشت نرجس است. اشك در چشمان او حلقه زده است.
امام هادىعليه السلام به استقبال او مىآيد. نرجس سلام مىكند و جواب مىشنود.
امام رو به نرگس كرد و فرمود: خداوند عزت اسلام و ذلت نصرانيت و بزرگي مقام اهل بيت محمد (صلي الله عليه و اله) را چگونه بر تو نماياند؟
نرگس پاسخ مي دهد: اي پسر رسول خدا (صلي الله عليه و اله)! چگونه چيزي را وصف نمايم كه شما به آن داناتر از منيد؟
امام مىداند كه نرجس در اين سفر با سختىهاى زيادى روبرو شده و رنج اسارت كشيده است، اكنون بايد دل او را با مژدهاى شاد كرد.
مي خواهم به تو بخششي نمايم، كداميك را بيشتر مي پسندي: ده هزار درهم پول يا مژدة افتخاري جاودانه؟
البته شرف را مي خواهم.
پس تو را به فرزندي بشارت مي دهم كه شرق و غرب عالم از آن او است و زمين را آن چنان كه از ستم آكنده گشته، از عدل و داد سيراب خواهد ساخت.
نرگس در حالي كه از شوق و شور سر از پا نمي شناسد عرض مي كند
- آقاى من! پدرِ اين فرزند كيست؟
- آيا آن شب را به ياد دارى؟ شبى كه عيسىعليه السلام و جدّم، پيامبرصلى الله عليه وآله مهمان تو بودند. آن شب، پيامبر تو را براى چه كسى خواستگارى كرد؟
- فرزندت حسنعليه السلام را مىگويى!
- آرى، تو به زودى همسر او خواهى شد.
اينجاست كه چهره نرجس از خوشحالى همچون گل مىشكفد. خدا سرور مردان جهان را براى همسرى با او انتخاب نموده است.
امام هادىعليه السلام در انتظار آمدن خواهرش حكيمه است.
حكيمه دارد به اين سو مىآيد. امام هادىعليه السلام به استقبال خواهر مىرود.
با دست اشاره به نرجس مىكند و به خواهر مىگويد: «اين همان بانويى است كه در مورد آن با تو سخن گفته بودم».
حكيمه لبخندى مىزند و به نزد نرجس مىرود و او را در آغوش مىگيرد.
حكيمه از شوق، اشكش جارى مىشود. او خدا را شكر مىكند كه آخرين عروس اين خاندان را مىبيند.
حكيمه بارها و بارها از برادرش خواسته بود تا مقدّمات ازدواج امام عسكرىعليه السلام را فراهم كند، او آرزو داشت تا عروسِ آن حضرت را ببيند.
امام هادىعليه السلام به او گفته بود بايد صبر كنى تا نرجس بيايد، فقط اوست كه شايستگى دارد مادر مهدىعليه السلام بشود.
حكيمه خيلى خوشحال است. به چهره نرجس نگاه مىكند، يك آسمان نجابت و پاكى را در اين چهره مىبيند.
امام هادىعليه السلام از حكيمه مىخواهد تا نرجس را به خانه خود ببرد و به او احكام اسلام را ياد بدهد.
مدّتى مىگذرد، وقت آن است تا مراسم ازدواج برگزار شود؛ ازدواج امام حسن عسكرىعليه السلام و نرجس!
اين ازدواج به صورت مخفى صورت مىگيرد و فقط چهار نفر در اين مراسم شركت دارند: امام هادى و امام عسكرىعليهما السلام و نرجس و حكيمه.
عبّاسيان شنيدهاند سرانجام كسى مىآيد كه همه حكومتهاى ظلم و ستم را نابود مىكند.
آنها به خيال خود مىخواهند كارى كنند كه آن حضرت هيچ نسلى نداشته باشد.
امروز امام هادىعليه السلام مىخواهد ازدواج پسرش مخفى باشد تا دشمنان حسّاس نشوند.
سرانجام خليفه عبّاسى، امام هادىعليه السلام را مظلومانه شهيد كرد.
اکنون امام عسكرىعليه السلام را در شرايط بسيار سختى قرار داده است.
هيچ كس حق ندارد به صورت علنى به خانه آن حضرت برود.
فقط بعضى از افراد به صورت بسيار مخفيانه با آن حضرت ارتباط دارند.
حكومت عبّاسى مىداند كه فرزند امام عسكرىعليه السلام، همان مهدىعليه السلام است و قرار است او به همه حكومتهاى باطل پايان بدهد.
او دستور داده است تا هر طور شده از تولّد مهدىعليه السلام جلوگيرى شود و به همين منظور، زنان زيادى را به عنوان جاسوس استخدام كرده است.
آنها بايد هر روز به خانه امام عسكرىعليه السلام بروند و همسر آن حضرت را زير نظر داشته باشند. وظيفه آنها اين است كه اگر اثرى از حامله بودن در نرجس ديدند سريع گزارش بدهند.
البته اين جاسوسان، زنان معمولى نيستند، آنها زنان قابله هستند.
زنانى كه فقط با نگاه كردن به چهره يك زن مىتوانند تشخيص بدهند او حامله است يا نه.
آنها مىتوانند حتّى هفت ماه قبل از تولّد يك نوزاد، حامله بودن مادر او را بفهمند.
خليفه نقشههايى در سر دارد و مىخواهد اگر نرجس حامله شد هر چه زودتر او را همراه با فرزندش به قتل برساند.
او مىخواهد نقش فرعون را بازى كند. مگر فرعون هفتاد هزار نوزاد پسر را به قتل نرساند؟
اين حكومت براى باقى ماندنش حاضر است هر كارى بكند...