مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

آخرین عروس؛ قسمت پنجم

1390/4/27 15:07
نویسنده : یه مامان
4,302 بازدید
اشتراک گذاری

آنچه گذشت:  مليكا علاقه ای به ازدواج با پسر عمویش ندارد. روز عروسی زلزله‏اى سهمگين اتفاق می افتد و و عروسى به هم مى‏خورد شب هنگام مليكا خواب مى‏بيند که عيسى‏عليه السلام به همراه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و جمعی دیگر قصر آمده اند و در عالم رویا خطبه ی عقد او با یکی از فرزندان حضرت محمد  صلى الله عليه و آله جاری میشود و قرار بر این می شود که در جنگ میان سپاه روم و لشکر اسلام ملیکا لباس كنيزان را بپوشد و اسیر شود تا به وصال دوست برسد. ملیکا چنین می کند و در بازار برده فروشان توسط بشر فرستاده ی امام خریداری می شود و اکنون در انتظار دیدار محبوب خویش است...

آخرین عروس؛ قسمت اول

آخرین عروس؛ قسمت دوم

آخرین عروس؛ قسمت سوم

آخرین عروس قسمت چهارم

محلّه عسكر - خانه امام هادی علیه السلام:

 صدايى به گوش مى‏رسد: خوش آمديد!

بِشر وارد خانه مى‏شود، زانوهاى نرجس مى‏لرزد، بوى گل محمّدى به مشامش مى‏رسد.

اينجا بهشت نرجس است. اشك در چشمان او حلقه زده است.

 امام هادى‏عليه السلام به استقبال او مى‏آيد. نرجس سلام مى‏كند و جواب مى‏شنود.

 امام رو به نرگس كرد و فرمود: خداوند عزت اسلام و ذلت نصرانيت و بزرگي مقام اهل بيت محمد (صلي الله عليه و اله) را چگونه بر تو نماياند؟

نرگس پاسخ مي دهد: اي پسر رسول خدا (صلي الله عليه و اله)! چگونه چيزي را وصف نمايم كه شما به آن داناتر از منيد؟

 امام مى‏داند كه نرجس در اين سفر با سختى‏هاى زيادى روبرو شده و رنج اسارت كشيده است، اكنون بايد دل او را با مژده‏اى شاد كرد.

مي خواهم به تو بخششي نمايم، كداميك را بيشتر مي پسندي: ده هزار درهم پول يا مژدة افتخاري جاودانه؟

البته شرف را مي خواهم.

پس تو را به فرزندي بشارت مي دهم كه شرق و غرب عالم از آن او است و زمين را آن چنان كه از ستم آكنده گشته، از عدل و داد سيراب خواهد ساخت.

نرگس در حالي كه از شوق و شور سر از پا نمي شناسد عرض مي كند

 - آقاى من! پدرِ اين فرزند كيست؟

 - آيا آن شب را به ياد دارى؟ شبى كه عيسى‏عليه السلام و جدّم، پيامبرصلى الله عليه وآله مهمان تو بودند. آن شب، پيامبر تو را براى چه كسى خواستگارى كرد؟

 - فرزندت حسن‏عليه السلام را مى‏گويى!

 - آرى، تو به زودى همسر او خواهى شد.

 اينجاست كه چهره نرجس از خوشحالى همچون گل مى‏شكفد. خدا سرور مردان جهان را براى همسرى با او انتخاب نموده است.

 امام هادى‏عليه السلام در انتظار آمدن خواهرش حكيمه است.

 حكيمه دارد به اين سو مى‏آيد. امام هادى‏عليه السلام به استقبال خواهر مى‏رود.

 با دست اشاره به نرجس مى‏كند و به خواهر مى‏گويد: «اين همان بانويى است كه در مورد آن با تو سخن گفته بودم».

 حكيمه لبخندى مى‏زند و به نزد نرجس مى‏رود و او را در آغوش مى‏گيرد.

 حكيمه از شوق، اشكش جارى مى‏شود. او خدا را شكر مى‏كند كه آخرين عروس اين خاندان را مى‏بيند.

 حكيمه بارها و بارها از برادرش خواسته بود تا مقدّمات ازدواج امام عسكرى‏عليه السلام را فراهم كند، او آرزو داشت تا عروسِ  آن حضرت را ببيند.

 امام هادى‏عليه السلام به او گفته بود بايد صبر كنى تا نرجس بيايد، فقط اوست كه شايستگى دارد مادر مهدى‏عليه السلام بشود.

 حكيمه خيلى خوشحال است. به چهره نرجس نگاه مى‏كند، يك آسمان نجابت و پاكى را در اين چهره مى‏بيند.

امام هادى‏عليه السلام از حكيمه مى‏خواهد تا نرجس را به خانه خود ببرد و به او احكام اسلام را ياد بدهد.

 مدّتى مى‏گذرد، وقت آن است تا مراسم ازدواج برگزار شود؛ ازدواج امام حسن عسكرى‏عليه السلام و نرجس!

اين ازدواج به صورت مخفى صورت مى‏گيرد و فقط چهار نفر در اين مراسم شركت دارند: امام هادى و امام عسكرى‏عليهما السلام و نرجس و حكيمه.

عبّاسيان شنيده‏اند سرانجام كسى مى‏آيد كه همه حكومت‏هاى ظلم و ستم را نابود مى‏كند.

آنها به خيال خود مى‏خواهند كارى كنند كه آن حضرت هيچ نسلى نداشته باشد.

 امروز امام هادى‏عليه السلام مى‏خواهد ازدواج پسرش مخفى باشد تا دشمنان حسّاس نشوند.

 سرانجام خليفه عبّاسى، امام هادى‏عليه السلام را مظلومانه شهيد كرد.

 اکنون امام عسكرى‏عليه السلام را در شرايط بسيار سختى قرار داده است.

هيچ كس حق ندارد به صورت علنى به خانه آن حضرت برود.

 فقط بعضى از افراد به صورت بسيار مخفيانه با آن حضرت ارتباط دارند.

 حكومت عبّاسى مى‏داند كه فرزند امام عسكرى‏عليه السلام، همان مهدى‏عليه السلام است و قرار است او به همه حكومت‏هاى باطل پايان بدهد.

 او دستور داده است تا هر طور شده از تولّد مهدى‏عليه السلام جلوگيرى شود و به همين منظور، زنان زيادى را به عنوان جاسوس استخدام كرده است.

 آنها بايد هر روز به خانه امام عسكرى‏عليه السلام بروند و همسر آن حضرت را زير نظر داشته باشند. وظيفه آنها اين است كه اگر اثرى از حامله بودن در نرجس ديدند سريع گزارش بدهند.

 البته اين جاسوسان، زنان معمولى نيستند، آنها زنان قابله هستند.

زنانى كه فقط با نگاه كردن به چهره يك زن مى‏توانند تشخيص بدهند او حامله است يا نه.

آنها مى‏توانند حتّى هفت ماه قبل از تولّد يك نوزاد، حامله بودن مادر او را بفهمند.

خليفه نقشه‏هايى در سر دارد و مى‏خواهد اگر نرجس حامله شد هر چه زودتر او را همراه با فرزندش به قتل برساند.

 او مى‏خواهد نقش  فرعون را بازى كند. مگر فرعون هفتاد هزار نوزاد پسر را به قتل نرساند؟

 اين حكومت براى باقى  ماندنش حاضر است هر كارى بكند...

 آخرین عروس؛ قسمت ششم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سید ابوالفضل
30 تیر 90 19:36
مرسی مامان مهربون