مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

آموزش مهارت قصه گویی؛ گام دهم

1392/4/20 14:07
نویسنده : یه مامان
5,359 بازدید
اشتراک گذاری

به نظر من بهتره که توی قصه گوییمون هم تنوع داشته باشیم تا هم خودمون بیشتر لذت ببریم و هم فرزندمون، مخصوصا برای کودکان کوچکی که قصه ها باید فقط در حد تعریف کردن یه واقعه ی کوچک باشه و نتیجه گیری های آنچنانی رو از قصه ها ندارند.

دیروز براش قصه های این گام رو تعریف کردم و کلی با هم دست زدیم و خندیدیم و هی تکرار کردیم و وقتی یاد گرفت گفتم حالا تو برام بخون...

 اینطوری هم به کارم می رسیدم و هم این قصه ها رو از زبون کوچولوم می شنیدم و کلی ذوق می کردم.

آموزش امروز نیز برای کودکان 2 تا 4 سال و البته بزرگتر می باشد. بریم ببینیم...

کودکان در این سن از قصه های هم وزن و هماهنگ لذت می برند . این قصه ها آهنگین هستند و به خاطر شعرگونه بودن آنها مورد توجه قرار می گیرند.

کودک را تشویق کنید که اگر می تواند و دوست دارد این نوع قصه ها را حفظ کند.

البته با توجه استعداد مامان های مدرسه مطمئنیم که این نمونه داستان ها رو خودتون هم می تونید بسرایید، اگه مامان هنرمندی این کار رو کرده و یا قصه های آهنگینی از مادر و یا مادربزرگش به ارث برده خوشحال میشیم بشنویم.

به نمونه های زیر توجه کنید:

اتل متل کلاغه

کلاغه توی باغه

کلاغه قارقار میکنه

مورچه رو بیدار میکنه

مورچه میره کار میکنه

دونه ها رو بار میکنه

تو لونه انبار میکنه

**************************

حسنی ما یه بره داشت

بره شو خیلی دوس میداشت

بره ی چاق و توپولی ، زبر و زرنگ و توقولی

دس کوچولو ، پا کوچولو ، پشم تنش کرک هلو

خودش سفید ، سمش سیا ، سرو کاکلش رنگ حنا

بچه های این ور ده ، اون ور ده ، پایین ده ، بالای ده

همگی باهاش دوس بودن

صبح که میشد از خونه در می اومدن

دور و برش جمع می شدن ، پشماشو شونه می زدن

به گردنش النگ دولنگ ، گل و گیله های رنگارنگ

حسنی ما سینه اش جلو سرش بالا قدم میزد تو کوچه ها نگاه میکرد به بچه ها

یه روز بهار

باباش اومد تو بیشه زار

داد زد : اهای حسن بیا کجایی بابا ؟

بره تو بیار ، خودتم بیا

قیچی تیز

پشم سفید

بره رو گرفت ، پشماشو چید

بره ی چاق و توپولی ، زبرو زرنگ و توقولی

شد جوجه ی پر کنده

همگی زدن به خنده

پیشیه میگفت : تو بره ای یا بچه موش لخت راه نرو یه چیزی بپوش

حسنی ما

شونه اش بالا

سرش پایین قدم میزد تو کوچه ها

نگاه میکرد روی زمین

ننه ی حسن دوون دوون اومد بیرون

پشما رو بسته بسته کرد

سفید و گلی دو دسته کرد

ریسید و تابید و کلاف کرد

شست و تمیز و صاف کرد

منظم و مرتب

پیچید توی چادر شب

یه جفت میل و یه مشت کلاف

حالا نباف و کی بباف

ننه حسن سر تا سر تابستون

نشسته بود تو ایوون

بی گفتگو ، بی های و هو

برای حسن لباس میبافت

فصل زمستون که رسید بارون اومد ، برف بارید

حسنی ما ، لباسو پوشید خرامون اومد میون میدون

حیوونا شاد و خندون

خانمی گفت : لباس حسن عالی شده قشنگ تر از قالی شده

پیشیه میگفت :‌لباس حسن قشنگه مثل پوست پلنگه

ببعی میگفت : بع ، سرده هوا ، نع

اما حسن ، لباس به تن ، خنده به لب

شونه شو داده بود عقب

میون برف و بارون قدم میزد تو میدون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان پریسا
20 تیر 92 14:28
وای چقدددددددد خوشکلللللللل

قصه ی کدو قلقله زن با حرفایی که خاله پیرزن با گرگه و شیره .... میزنه هم حالت اهنگی داره و این روزها باید چندین بار برای پیریسا بخونمشون...
آهای کدو قلقل زن
شما ندیدی یه پیرزن
رد بشه از این ورا......

ندیدم وای ندیدم

به سنگ تق تق ندیدم به جوز لق لق ندیدم.....


این هم اهنگ های ما...

خیلی خوبه مامان نمونه
البته خوشحال میشیم بقیه شعرش رو برای ما هم بنویسید
اگه زحمت نمیشه...

مریم (مامان روشا)
20 تیر 92 17:49
روشا هم این طور قصه ها رو خیلی دوست داره و خودشم سعی میکنه زود یاد بگیره...مثل قصه ی حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو یک سال و نیمش بود که میخوندش البته با کمک من...یعنی اولشو من میگفتم بقیه اش رو روشا....

خودم وقتی بچه بودم مامانم اینو برام میخوند

کلاغه میگه قار قار

سفره قلم کار کار

مریم میری سرکار

من میگفتم:

نوچ حالا زوده....نوچ حالا زوده

برای روشا هم میگم و چون اسم خودش میگم خیلی خوشش میاد...البته این مال خیلی کوچیکیشه ها...دیگه حالا خانومی شده واسه خودش

چه جالب، پس روشا جان خیلی زود به حرف اومده شعر بچگی خودتون و البته تصور شما در بچگی وقت خوندن این شعر هم جالب و قشنگ بود؛ مخصوصا آخرش
ممنون که برامون نوشتید
مریم مامان محمدصدرا
20 تیر 92 20:28
ممنون از مطالب مفیدتو
با افتخار شما رو لینک کردم. امیدوارم به من افتخار همکاری های بیشتر بدید.
ممنون
http://mos.niniweblog.com


سلام مامان عزیز
ممنون از لطفتون، شما هم به جمع مامان های مدرسه پیوستید و عکس پسر گلتون در قسمت تبلیغات جشنواره در مدرسه قرار داده شد
براتون آرزوی موفقیت داریم
مامان محمدرضا
21 تیر 92 1:28
سلام طاعات و عبادات شما قبول باشه.سر سفره افطار ما رو هم یاد کنید.التماس دعا


سلام مامان عزیز
چشم حتما، شما هم یاد ما باشید و برامون دعا کنید
مریم (مامان روشا)
21 تیر 92 17:14
راستی یادم رفت بگم که پدر هم برای روشا از این جور قصه های آهنگین میگه مال بچگی خودمونه!
فروردین ماه گلها
دنیا دارد تماشا
اردیبهشت از سبزه
زیبا میگردد صحرا
خرداد آرد پیای پی
میوه های گورارا
تیر آرد با خود گرما
گرمک میگردد پیدا
مرداد از هندوانه
پرمیشود همه جا
شهریور آرد انگور
با خوشه های زیبا
مهر آرد برگ ریزان
کم کم میگردد باران
آبان انار رنگین آویزد از درختان
آذر به و خرمالو
پیدا شود فراوان
دی پرتقال و لیمو
آید خوش رنگ و خوشبو
بهمن برف و یخبندان
آید با سوز از هر سو
اسفند آید بنفشه
سبزه دمد لب جو.....
البته اینو با کمک میخونه و بعضی وقتها جابه جا میگه ولی این یکیو خودش کامل میخونه:
گنجیشکه میگه جیک جیک و جیک خنده میکنه بچه ی کوچیک
مرغه میخونه قدقداقدا مهربون باشین ای کوچولوها
کفتره میگه بق بقو بقو کوچولوی من دروغه لولو
کلاغه میگه قارقاروقار
دستاتو بشور موقع ناهار
پیشی میگه میو میو دنبال توپت مثل من بدوووووووو
خروسه میییییییییییییییییگه قوقولی قوقو صبح شد دوبار پاشو کوچولو


سلام مامان عزیز
ممنون که این شعرهای قشنگ رو برامون نوشتید. من هم از شعر دومی خاطره دارم و البته الان هم در مواقع ضروری خیلی به دردم خورده و برای نی نی کوچولو استفاده کردم شاید اونم وقتی بزرگتر بشه برام بخونه! البته خودم خیلی دوست دارم یه بار دیگه انیمیشن این شعر که توی بچگی از تلویزیون پخش میشد رو هم ببینم
یک عدد مامان
22 تیر 92 9:17
حالا ما سر کاریم و نمیتونیم شوق و ذوقمون رو نشون بدیم شمام هی پستای خوشمزه بذار،خب؟!
همینجوور که پست رو میخوندم میومدم پائین همیجووو غصه میخوردم که این شعر حسنی رو چه جوری بی کم و کاست حفظ کنم؟!
فک کن! کلی کار ریخته سرم من به فکر حفظ کردن شعر بامزه ی شمام

ما هم از این نمونه ها داشتیم،چون بهترین تفریح من و قند و عسل این بوده که یه شعر آهنگین رو با همدیگه بخونیم،یه شعری که خیلی خیلی دوسش داشتم این بود:
اتل متل یه مورچه
قدم می زد تو کوچه
اومد یه کفش ولگرد
پای اونو لگد کرد
مورچه پا شکسته
راه نمی ره نشسته
با برگی پاشو بسته
نمی تونه کار کنه
دونه هارو بار کنه
تو لونه انبار کنه
مورچه جونم تو ماهی
عیب نداره سیاهی



چه جالب! یعنی شما سر کار میرید؟
شعر شما هم خیلی بامزه بود، مخصوصا اینکه بیت آخرش هم فرهنگ ضدنژادپرستی رو ترویج میداد

مامان شاران
22 تیر 92 18:02
عالی بود مرسی خیلی استفاده کردم


خواهش میکنیم مامان عزیز، خیلی خوشحالیم که باز هم شما رو در کنار مامان های دیگه می بینیم
براتون آرزوی سلامتی داریم
مامان پریسا
23 تیر 92 7:04
البته شعر کدو قلقله زن زیاده ولی یه قسمت هایی که پیر زن با حیوانات حرف میزنه قابل توجه ماست:

شیر سر کدو یه داد زد
با خشم و غیض فریاد زد
ای کدوی قلقله زن
ندیدی در راه یک پیرزن
پیرزن چاق و گنده
لپاش مثال دنبه

پیرزن با ترس و لرز از داخل کدو گفت:
ندیدم و ندیدم
به سنگ تق تق ندیدم
به جوز لق لق ندیدم
هولم بده
قلم بده
ولم بده
بذار برم

و این شعر برای باقی حیوانات هم تکرار یشه....

راستی یه شعری که برای پریسا زیاد میخوندم و خیلی هم دوستش داره این بوده:
پریسا خانم ناز داره
گوشواره الماس داره
ماشالله به چشم و ابروش
مامانش نشسته پهلوش


البته بچه ها میگن به جای مامان باید بگی داماد ...


سلام مامان عزیز
ممنون از توضیحات بیشترتون درباره کدو کدو قل قله زن فقط یه سئوال فنی تخصصی سرانجام کار چی میشه؟
شعر دومتون هم خیلی ساده و روان و قشنگ بود و البته با توجه به سلیقه ی مامان ها در قسمت ماشاالله هم قابل بسط هست
به خاطر اینهمه شعر های آهنگین قشنگ که برامون نوشتید از همه ی شما مامان های خوب تشکر می کنیم
مامان علی خوشتیپ
23 تیر 92 10:38
وااااااااااای این پست با اون حالت دست زدن و ورجه ورجه کردن دقیقا مدل قصه گویی منه
علیه ما اینقدر توی ده شلمرود رو خوشگل میخوند
توی ده شلمرود حسنی تک و تنها بود...
یا داستان حسنی و مرغش که با بیشتر شهرها و سوغاتیهاشون آشنا میشن...
خیلی پست بانمکی بود



تصور کردن شما در اون حالت هم خیلی بانمکه ها
راستی قضیه ی داستان حسنی و مرغش چیه؟ اگه وقت کردید برامون تعریف می کنید؟...
مامان علی خوشتیپ
23 تیر 92 10:44
این داستان رو مینویسم...هروقت کوچولوهاتون گیر دادن گفتن برامون داستان بخون اینو بخونید...مطمئن باشید پشیمون میشن
یه حاجی بود یه گربه داشت
گربشو خیلی دوست میداشت
اسمشو نوشت به مدرسه
قلم خرید
دوات خرید
گربهه دیپلمی گرفت
حاجی به مکه رفته بود
از مکه که برگشته بود
یه کیلو گوشت خریده بود
گوشتو رو طاقچه ذاشته بود
گربهه گوشتو خورده بود
حاجی گربه رو کشته بود
یه سنگه قبر گرفته بود
رو سنگ قبر نوشته بود:
یه حاجی بود یه گربه داشت
گربشو خیلی دوست میداشت
اسمشو نوشت به مدرسه
قلم خرید
دوات خرید
گربهه دیپلمی گرفت
حاجی به مکه رفته بود
از مکه که برگشته بود
یه کیلو گوشت خریده بود
گوشتو رو طاقچه ذاشته بود
گربهه گوشتو خورده بود
حاجی گربه رو کشته بود
یه سنگه قبر گرفته بود
رو سنگ قبر نوشته بود:
یه حاجی بود....
و همچنان ادامه میدید
البته من اینو با لهجه روستایی برای علی میخونم...وقتی شروع میکنم علی دیگه جیغ میزنه مامااااااااااان نمیخواااااااااام داستااااااااااااان

یاد یه ایمیل افتادم که یه گلابی از ماشین حمل گلابی ها می افته بیرون و...
مامان پریسا
23 تیر 92 13:27
سرانجام گرگ بدجنس که میفهمه خاله پیرزن داخل کدو هستش، در کدو رو میشکنه که خاله رو بخوره ولی پیرزن از سمت دیگه (که برای احتیاط 2تا در درست کرده بود) بیرون میره و گرگ رو قل میده به سمت جنگل و خودش به سلامتی میرسه به خونش.


الحمدالله! خاله پیرزن به سلامتی به خونه اش رسید و از نگرانی های یه ملت کاسته شد

یکی نیست به دخترِ خاله پیرزن بگه این هم جا بود رفتید نشستید
ممنون مامان مهربون...