مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

گل سر گمشده ی هدهد

1392/12/16 7:06
نویسنده : یه مامان
9,831 بازدید
اشتراک گذاری

یکی بود یکی نبود.غیر از خدا هیچ کَس نبود. یه جنگل داریم مثل تمام جنگلای دنیا قشنگ و پر از درخت.حیوونهای زیادی توی جنگل ما زندگی می کنن، که یکی از اونها هدهد یا همون شونه به سر است. هدهد یه پرنده ی خیلی قشنگیه به طوریکه هر حیوونی اونو می بینه ازش تعریف می کنه و به به و چه چه راه میاندازه. قصّه از اون جا شروع شد که...

هدهد یه گل سر خیلی قشنگ داشت و هر روز که از خواب بلند می شد اونو به سرش می زدو این طرف و اون طرف جنگل پرواز می کرد. گل سر هدهد، سفید بود و یه نگین طلایی روش داشت. همه ی حیوونهای جنگل هدهد رو به خاطر زیباییش تحسین می کردن. یک روز صبح وقتی هدهد از خواب بیدار شد با تعجب دید که گل سرش، سر جاش نیست همه جای اتاقش رو گشت ولی افسوس پیدا نشد که نشد

هدهد با ناراحتی به پیش مادرش رفت. مادر در حال آماده کردن صبحانه بود. هدهد به مادرش گفت:مادر جون ،گل سر منو ندیدی؟

مادر گفت؟ پس سلامت کو عزیزم؟ هدهدخیلی پکر بود با این حال از مادر عذر خواهی کرد و گفت: مامان جون سلام من خیلی ناراحتم چون گل سرم نیست. مامان با تعجب گفت یعنی گمش کردی؟ هدهد با افسوس سرش رو تکون داد و گفت: نمی دونم...  شاید!...

مادر با مهربونی دخترش رو بغل کرد و گفت: برو توی جنگل و از دوستات بپرس شاید اونا دیده باشن من مطمئنم که حتماً پیداش می کنی . هدهد به سمت جنگل پرواز کرد.


اول از همه پیش سنجاب ،یکی از دوستایی که همیشه با هدهد بازی می کرد رفت. سنجاب کوچولو وقتی هدهد رو دید فکر کرد که مثل همیشه اومده تا با هم بازی کنن ولی هدهد خیلی ناراحت بود وقتی سنجاب کوچولو رو دید بدون معطلی سلام کرد و گفت: تو گل سر منو ندیدی؟ سنجاب کوچولو با تعجب گفت: مگه گمش کردی؟ هدهد با ناراحتی گفت:با خودم حدس زدم شاید دیروز که این جا بازی می کردیم گمش کرده باشم. سنجاب کوچولو گفت من این جا ندیدمش ولی اگه پیداش کردم بهت خبر میدم.


هدهد از دوستش تشکر کرد و دوباره شروع به پرواز کرد. یاد دوست دیگه اش خرگوش افتاد. خرگوش مشغول تمیز کردن دور و بر خونه اش بود  تا چشمش به هدهد افتاد دست از کار کشید و به سمت اون رفت. هدهد به دوستش سلام کرد و بدون معطلی پرسید؟ دوست خوب من، تو وقتی داشتی این جا رو تمیز می کردی گل سر منو ندیدی؟ خرگوش گفت: همون که رنگش سفیدِ و خیلی برق میزنه؟ هدهد گفت:آره درسته همونه، دیروز گمش کردم . خرگوش با ناراحتی گفت:چه حیف شد خیلی قشنگ بود.

خلاصه هدهد گشت و گشت ولی خبری از گل سر نبود. جغددانا هدهد رو دید و دلیل ناراحتیش رو پرسید. هدهد هم خیلی مفصل همه چیز رو برای اون تعریف کرد. جغد دانا لبخندی زد و گفت:من فکر کنم که بدونم گل سر براق تو کجا میتونه باشه . هدهد خندید و باخوشحالی پرسید: واقعا می گی جغد دانا؟ کجاست بیا بریم هر چه زودتر پیداش کنیم.

جغد دانا لبخندی زد و گفت پس پرواز کن و دنبال من بیا. دوتایی پرواز کردن و رفتن. هدهد دید که دارن به مغازه ی کلاغ پر سیاه نزدیک میشن.

هدهد  با تعجب پرسید: برای چی ما اومدیم این جا؟ جغد دانا گفت: وقتی بهم  گفتی گل سرت برق میزنه فهمیدم که  گل سرت احتمالا باید پیش کلاغ پر سیاه باشه چون کلاغ فقط چیزای براق رو دوست داره و همیشه تو جنگل می گرده و این وسائل رو جمع می کنه.

وارد مغازه ی پرسیاه شدن و دیدین که پرسیاه داره مغازه اش رو تمیز می کنه. هر دو به پرسیاه سلام کردن . پرسیاه گفت:سلام خیلی خوش اومدین اگه از چیزی خوشتون اومده بگید براتون بیارم. جغد دانا لبخندی زد و گفت: پرسیاه جان هدهد گل سرش رو گم کرده، می خواستم ببینم تو وقتی صبح داشتی توی جنگل چرخ میزدی، پیداش نکردی؟

پر سیاه خودش رو کمی تکون داد و ابروهاش رو تو هم کشید و گفت: این گل سر چه شکلی بود؟ هدهد گفت:یه گل سر سفید بود که روش یه نگین براق داشت. پر سیاه گفت :پس اون گل سر قشنگ مال تو بود؟ من اون رو پایین درخت توت پیدا کردم. هدهد خیلی خوشحال شد و گفت:آره خودشه آخه بالای درخت توت خونه ی ماست.

بعد هم گل سرش رو از کلاغ پرسیاه گرفت و از او و جغد دانا هم که بهش کمک کرده بود تا گل سر قشنگش رو پیدا کنه تشکر کرد.

منبع: وبلاگ ترانه های کودکان (با کمی ویرایش)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان پریسا
15 اسفند 92 6:51
سلام صبح به خیر به به امروز کلی خوش به حال بچه ها میشه چون اینجا براشونن قصه داره خوندمش خیلی قشنگ بود. خصوصا با عکس ها خوشکل تر هم شده بود. پریسا که بیدار شد دوباره میام و براش میخونم.
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز صبح جمعه ی شما هم به خیر! بله دیروز روز بچه های مدرسه بود و البته یه کمک حالی برای مامان های قصه گوی محتاج قصه قابل شما رو نداشت
مامان یاسمن و محمد پارسا
15 اسفند 92 7:57
سلام صبح به خیر ممنون خیلی زیبا بود
یه مامان
پاسخ
سلام صبح شما هم به خیر؛ خواهش میشه مامان خوب و مهربون
مامان شاران
15 اسفند 92 13:46
مرسی قصه زیبایی بود و من و شاران باهم خوندیم ولی گنجشک زیبا کجای قصه بود
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز احسنت به این دقت شما، میبینم تنها کسی که این سئوال رو پرسیده شما بودید اگه دقت کرده باشید کنار منبع قصه نوشتیم با کمی ویرایش این قسمتی که شما ذکر کردید از قلم ویرایش ما در رفته بود حقیقتش توی قصه به جای شخصیت هدهد یه گنجشک بود به نام تانا و بقیه حیوونا مثل سنجاب و خرگوش هم اسامی خارجکی داشتن که ما اونا رو ویرایش کردیم تا قصه برای بچه ها ملی تر و ملموس تر باشه. شخصیت گنجشک رو هم به هدهد تغییر دادیم هم به خاطر شونه به سر بودنش که گل سر بیشتر بهش بیاد و هم به خاطر اینکه بچه ها با یه پرنده ی جدید آشنا بشن خلاصه که لو رفتیم دیگه ممنون از توجه و نکته سنجی شما، متن مجددا ویرایش شد
مامان گلها
15 اسفند 92 16:44
سلام بعدا" حتما" میخونم داستان رو، الان اومدم مطلب جدیدتونو بخونم کاری پیش اومده وقت ندارم. به نظر باید خیلی قشنگ باشه. حالا که موضوع داستان شد، برای هر گروه سنی هر داستانی مناسب نیست، برای قصه وقت خواب بچه ها نباید قصه خیلی طولانی و خسته کننده باشه یا اینکه مو ضوعش باید جوری باشه برای بچه قابل هضم باشه.. ببخشیدا فضولی کردم، تجربه ای که با دخترم بدست آوردم. به نظرم هر دستانی که میگین بگید که برای چه گروه سنی مناسب هست . باز هم معذرت
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز اختیـــــــــــــــــــار دارید فضولی چیه؟... معذرت خواهی برای چی! ممنون از نکات و تجربیات خوبی که ذکر کردید. درسته حق با شماست اتفاقا چند وقت پیش یک مجموعه ی بیست و پنج قسمتی در زمینه ی مهارت قصه گویی؛ توی مدرسه داشتیم که می تونید توی آدرس زیر اون رو دنبال کنید. اونجا هم نکات خوبی بیان شد و مثال هایی ذکر شد که مورد استقبال ویژه ی مامان ها قرار گرفت. امیدواریم برای شما و گلهای زیباتون هم مفید واقع بشه http://mamanschool.niniweblog.com/pat23-4.php
یک عدد مامان
15 اسفند 92 18:38
قند و عسل رو صدا زدم و براشون این قصه رو خوندم ، وقتی به این قسمت رسیدم : یک روز صبح وقتی هدهد از خواب بیدار شد با تعجب دید که گل سرش، سر جاش نیست ... " از قند و عسل پرسیدم به نظرتون گلسر هدهد کجاست؟ دو تاشون با هم گفتن: تانا برداشته!!! این قسمت که هدهد رفت پیش مامانش و مامانش گفت : "پس سلامت کو عزیزم؟" خیلی ظریف و قشنگ ادب رو یادآوری کرد ، تاثیرش روی بچه ها عالی بود! وقتی به این قسمت داستان رسیدیم که جغد حرف کلاغ رو میزد کمی نگران بودم گفتم نکنه بگه کلاغه "دزدی" میکنه !!! دیدم خیلی قشنگ نوشته " کلاغ فقط چیزای براق رو دوست داره و همیشه تو جنگل می گرده و این وسائل رو "جمع" می کنه.... " و نهایتش پایان داستان که کلی غافلگیر شدیم نتیجه ی داستان از دید قند و عسل: + اگه چیزی پیدا کردیم نباید برداریم! + اگر برداشتیم باید بریم به بزرگترا تحویل بدیم تا صاحبشو پیدا کنن! +زود قضاوت نکنیم!( انصافا اینو گفتن کلی ذوق کردم، خوشحال شدم متوجه شدن که اون اول داستان درباره ی تانا زود قضاوت کردن) + دانا باشیم با سپاس از شما ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خصوصی دارید
یه مامان
پاسخ
سلام به قند و عسل عزیز و مامان گلشون خیلی قشنگ نظرات خودتون و بچه ها رو نوشته بودید، ممنــــــــــــــــونیم هرچند همونطور که برای مامان عزیز شاران توضیح دادیم « تانا » نکته ی انحرافی قصه شده بود اما باعث شد بچه های شما اون نتیجه ی قشنگ رو از داستان بگیرن خیلی کار شما خوب و به جا بود که در حین داستان از بچه ها پرسش هایی رو انجام داده بودید و ذهن بچه ها رو در طول داستان فعال نگه داشته بودید. ما از شما به خاطر به اشتراک گذاشتن تجربیات و تکنیک های مادری کردنتون، با ما سپاسگزاریم
مامان یاسمن و محمد پارسا
16 اسفند 92 8:17
سلام صبح به خیر اومدن به وبلاگمون سر بزنم و قصه من در اوردیم و ویرایش کنم یه سرم اومدم پیش وبلاگ محبوبم دیدم خانم مدیرا هم امروز مشغول ویرایش قصه بودند موفق باشید و پیروز
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز تفاهم داریم با هم
مامان یاسمن و محمد پارسا
16 اسفند 92 8:19
خصوصی
یه مامان
پاسخ
ممنون که قابل دونستید چشششششم ان شآلله خدمت میرسیم و نظرمون رو میگیم
مامان شبنم
16 اسفند 92 13:02
سلام رسیدم به نظر مامان شاران جون دیدم نوشتن گنجشکه چی شد ولش کردم رفتم دوباره قصه رو خوندم دیدم اصلا گنجشک نداره برگشتم دیدم شما زیر نظر ایشون نوشتید متن مجددا ویرایش شد نتیجه من از این قصه وقتی یه روز غیبت داشته باشی این جوری مجبورت می کنن درس رو دو بار مرور کنی
یه مامان
پاسخ
به بـــه! سلام مامان عزیز خیلی جالب بود! توفیقی شد برا ما که دوباره مطلبو بخونین، حالا در عوض هیچ وقت این قصه از یادتون نمیره
زهره (مامان فاطمه)
16 اسفند 92 16:59
چه قصه قشنگی .ببخشید که من شاگرد تنبلی هستم و دیر به دیر میام مدرسه
یه مامان
پاسخ
خواهش میشه. اختیار دارید، ممنون که به مدرسه ی خودتون سر میزنید. خوشحالیم که مورد توجهتون واقع شده
مامان شاران
16 اسفند 92 18:30
مامان گلها
16 اسفند 92 19:50
قصه رو خوندم قشنگ بود فکر میکنم برای نرگس هم خیلی جالب باشه. قصه های دیگه رو هم که قبلا" نوشتید دیدم. خیلی خوبه من تعداد کمی قصه بلد بودم که برای نرگس میگفتم از حالا به بعد از قصه هایی که شما اینجا میارید هم استفاده میکنم. ممنون خیلی کار قشنگ و جالبیه. عکس العمل نرگس رو هم براتون مینویسم از این قصه های زیبایی که بیان میکنید. به آدرسی که دادین هم رفتم مقداری از مطالبش رو خوندم خیلی جالب بود . واقعا" ممنون
یه مامان
پاسخ
خدا رو شکر! خواهش میشه، خوشحالیم که براتون مفید واقع شده
مامان فرنيا
17 اسفند 92 10:19
سلام صبح بخير ببخشيد من معمولا 5شنبه و جمعه سركلاس نميام اخه فقط سركار وقت ميشه و ميام مطالبتون را ميخوانم يا حتي توي وب دخترم مطلب جديد مينويسم اما قصه قشنگي بود با توجه به اينكه هميشه خيلي باحوصله جواب كامنتهاي دوستان را ميدهيد و معمولا سوال و جوابها هم نكات اموزنده توش پيدا ميشه نظر دوستان راميخونم من هم مثل مامان شبنم وقتي به كامنت مامان شاران رسيدم رفتم توي قصه دنبال گنجشكه گشتم و وقتي ديدم نبود پاسخ شما را خواندم و ديدم نتيجه عجول بودن اين ميشه كه مطلب را دوبار دوبار بخوني
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز عـــجـــــــــــب! چقدر جالب شد این قضیه! این هم می تونه یه نتیجه ی اخلاقی دیگه از این قصه باشه
گلی
19 اسفند 92 21:27
سلام دوستای گلم خوبین امروز اتفاقی با یه فروشگاه اینترنتی آشنا شدم البته قبلا هم آشنا بودم ولی امروز دقیق رفتم توسایتشون ودرست بررسی کردم دیدم چه قدر چیزای خوبی داره وبه راحتی توی خونه نشستی وسفارش میدی برات بیارن دم خونه دیدم ایده خوبیه که به شما دوستای گلم هم اطلاع بدم گفتم اینجا آدرسشا برای شمادوستای گلم بذارم تا شماهم ازش اگه دوست داشتین استفاده کنید امیدوارم خوشتون بیاد ازشو کلی احساس راحتی وآرامش بهتون هدیه کنه
یه مامان
پاسخ
سلام ممنون از حضورتون در مدرسه ی مامان ها. اتفاقا ما هم تبلیغات این سایت رو زیاد توی رسانه ی ملی دیدیم!!!