مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

قصه آقای هندوانه

1394/5/29 7:12
نویسنده : یه مامان
8,132 بازدید
اشتراک گذاری

هوا خیلی گرم بود. آقای هندوانه داشت به سمت خانه می رفت. ناگهان صدای گریه ی یک بچه را شنید. جلو رفت و...

دید یک بچه از روی دوچرخه اش روی زمین افتاده و دارد گریه می کند. آقای هندوانه دست بچه را گرفت و بلندش کرد اما بچه هنوز گریه می کرد. آقای هندوانه دلش سوخت و می خواست کاری برایش بکند. او فکری کرد و سپس یک قاچ هندوانه به بچه داد. بچه هندوانه را گرفت و خوشحال شد.

آقای هندوانه دوباره به راهش ادامه داد. و با خودش شعر می خواند و می گفت:

دوباره فصل گرماست

می چسبه هندوانه

بیا و امتحان کن

یه قاچه هندوانه

همین طور که شعر می خوند یک دفعه چند تا پسر بچه دور آقای هندوانه را گرفتند تا از او هندوانه بگیرند. آنها مدتی بود که توی این گرمای هوا مشغول بازی بودند و حالا صورتهاشون حسابی سرخ شده بود. آنها هر چه آب می خوردند باز هم احساس تشنگی می کردند. آقای هندوانه به هر کدام از آنها یک قاچ هندوانه داد. بچه ها هندوانه ها را خوردند و حسابی خنک شدند و کیف کردند. آقای هندوانه از پسربچه ها خداحافظی کرد و رفت.

آقای هندوانه در راه یک پیرمرد دید که حسابی تشنه بود و دیگر طاقت راه رفتن نداشت. او به پیرمرد مقداری آب هندوانه داد. پیرمرد آب هندوانه را خورد و سرحال شد.

اما آقای هندوانه دیگر گرمش شده بود و خسته بود او دیگر نمی توانست به کسی کمک کند. لازم بود به یخچال برود و آنجا یک چرتی بزند تا حسابی خنک شود. تا باز هم بتواند با هندوانه ی خوشمزه اش دیگران را خوشحال کند.

پسندها (2)

نظرات (3)

بابا و مامان
29 مرداد 94 11:23
خیلی قشنگ و عالی بود ممنون
یه مامان
پاسخ
البته به پای داستان های شما که نمیرسه
آبجی نگار
29 مرداد 94 12:17
من این قصه روقبلنابراداداشم خونده بودم
یه مامان
پاسخ
آفـــــــــــــــــــــــرین به شما خواهر خوب و مهربــــــــــــون
مامان فرنيا
31 مرداد 94 11:49
بامزه بود اما از ان قصه هايي است كه بايد يك انتهاي بهتر واسش پيد اكنم چوندخترم را ميشناسم كه بعدش را ميخواد بدونه
یه مامان
پاسخ
چقدر هم خــــــــــــــــــــــــوب بله داستانش خیلی یهویی تموم میشه خوشحال میشیم آخر قصه تون رو برامون بنویسید