مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

ارتقاء هوش هیجانی برای پرورش کودک موفق

1392/12/3 8:07
نویسنده : یه مامان
2,566 بازدید
اشتراک گذاری

 

به توانایی افراد در شناخت و کنترل احساسات شخصی خود و دیگران و همچنین استفاده از این توانایی برای تصمیم گیری بهتر، تفکر خلاقانه، انگیزه بخشیدن به خود و دیگران، لذت بردن از سلامتی و روابط بهتر و زندگی شادتر، «هوش هیجانی» می گویند.

 تحقیقات نشان می دهد که هوش هیجانی، بهترین پیشگوی دست آوردهای آینده کودک است. همچنین بسیاری از مردم بر این باورند که هوش هیجانی، بیشتر از ضریب هوشی و مهارت های فنی، به موفقیت کودکان کمک می کند اما اقداماتی که شما به عنوان والدین برای ارتقای هوش هیجانی می توانید انجام دهید عبارتند از:

  ۱. آرام باشید

 اضطراب خودتان را کاهش دهید. «هری استاک سالیوان»، نظریه ای مبنی بر به ارث بردن اضطراب از والدین را ارائه کرده است. تحقیقات نشان می دهد که تماس لمسی والدین، صدا و حتی حرکات آنها می توان اضطراب نوزاد را کاهش یا افزایش دهد.

 ۲. توانایی حل مسئله را یادش بدهید

 به کودکتان بیاموزید که چگونه مشکلات را حل کند. گاهی وقت ها، زمانی که کودکان احساس کنند درک می شوند، راحت تر می توانند مشکلاتشان را قبول و حل کنند؛ البته زمان هایی هست که آنها برای این کار، به کمک والدین خود نیز نیاز دارند. بهترین کار این است که صبر کنید تا آنها، خودشان برای حل مشکلات، سراغتان بیایند و کمک بخواهند.

 ۳. آرامش را به کودک بیاموزید

 به او یاد بدهید که چگونه خودش را تسکین دهد و آرام کند. کودک، معنای آرامش بخشیدن را از والدین می آموزد و یاد می گیرد که چگونه نیازهای خود را کنترل کند و در زندگی، چگونه خود را در برابر مشکلات، آرام نگه دارد.

 ۴. تایید کنید

 احساسات فرزندتان را بپذیرید و آن را تایید کنید. به او بگویید که نمی تواند احساساتش را انتخاب کند اما باید یاد بگیرد که با آن احساسات، چه کند و چگونه آنها را بروز دهد.

  ۵. همدردی کنید

 با او همدردی کنید. زمانی که برای احساس ناراحتی یا عصبانیت فرزند خود، نمی توانید کاری انجام دهید، بهترین کار، همدردی با اوست. انسان ها، وقتی بدانند کسی هست که آنها را درک کند، راحت تر، با مشکلات احساسی خود، کنار می آیند.

 همدردی کردن، به کودک کمک می کند که متوجه شود زندگی، احساسی خطرناک یا شرم آور نیست و همه در زندگی شان، با احساسات متفاوت درگیرند؛ همچنین او همدردی با دیگران را یاد می گیرد. شما می توانید از این جمله ها هم کمک بگیرید: «می دانم که سخت است دست از بازی بکشی و بیایی با هم شام بخوریم اما حالا زمان شام خوردن است.»

 ۶. تحقیر نکنید

به او اجازه دهید احساساتش را بیان کند. به جای نادیده گرفتن یا تحقیر کردن احساسات فرزندتان، به او اجازه دهید آنها را بیان کند؛ برای مثال، به او نگویید زخمی به این کوچکی که درد ندارد. با او، طوری رفتار کنید که بتواند احساساتش را برایتان بازگو کند.

 نادیده گرفتن خشم و ناراحتی او، سبب نمی شود دردهایش را فراموش کند، بلکه باعث می شود احساساتش را درون خود بریزد. این احساسات، نابود نمی شوند و دنبال راهی برای بروز می گردند و ممکن است خود را به صورت کابوس نشان دهند.

 ۷. خوب گوش کنید

 به احساسات و هیجانات کودکتان، گوش دهید. گاهی وقت ها، کودکان نیاز دارند احساساتتان را برایتان بازگو کنند و شما آنها را بشنوید. این کار، به آنها کمک می کند تا با احساس خود کنار آیند و آن را رها کنند. می توانید از جمله هایی مانند «اگر ناراحت باشی، همه ناراحت می شوند. من کنارت هستم. می توانی با من صحبت کنی» یا «می دانم آنقدر ناراحت و عصبانی هستی که می خواهی فریاد بزنی و گریه کنی. من هم گاهی وقت ها، ایطنوری می شوم» استفاده کنید.

 ۸. در آغوشش بگیرید

فرزند خود را در آغوش بگیرید و به صدای گریه او، واکنش نشان دهید. هوش هیجانی یا ارتباط های اولیه او با دیگران و اعتمادش به اطرافیان، شروع به رشد می کند.

۹. بازی «شاید...» را جدی بگیرید

 بازی «شاید...» یکی دیگر از بازی هایی است که به کودک کمک می کند احساسات گوناگون را درک کند. وقتی که در خیابان هستید و کسی را غمگین می بینید، این بازی را شروع کنید. اجازه دهید هر کس، دلیل ناراحتی او را حدس بزند: «شاید او دیر به محل کار خود رسیده است»، «شاید با کسی، بحث کرده است» و ...

 ۱۰. الگو باشید

 بهترین الگو برای آنها باشید. کودکان، چیزهایی را که می بینند، انجام می دهند؛ بنابراین الگویی کامل برای او باشید. آیا شما، وقتی عصبانی هستید، کسی را کتک می زنید؟ آیا می توانید هنگام جر و بحث، آرامش خود را حفظ کنید؟ آیا با دیگران، احساس همدردی می کنید؟ همه این کارها را نیز او، از شما می آموزد.

 ۱۱. درباره اتفاقات دردناک سکوت نکنید

 حرف زدن در مورد اتفاقات دردناک را به او یاد دهید. این کار، به کودک کمک می کند در زمان هایی که با اتفاقات دردناک مواجه می شود، احساسات خود را بیان کرد.

 ۱۲. از احساسات حرف بزنید

زمانی برای سرگرمی و شناخت احساسات، در نظر بگیرید. یادتان باشد که کتاب ها و فیلم ها، فقط برای سرگرمی نیستند. هنگامی که با کودکتان، کتابی را می خوانید یا فیلمی را تماشا می کنید، از او در مورد اتفاقاتی که در کتاب رخ داده و شخصیت ها، بپرسید و درباره چیستی و چرایی این احساسات با او گفتگو کنید.

 ۱۳. موقعیت سازی کنید

 از او بپرسید «تو، چه کار می کردی اگر...؟» شما می توانید هنگامی که در ماشین و پشت ترافیک هستید یا هنگام صرف شام دور میز، این بازی را با کودکان انجام دهید. سوال های مختلف، به او کمک می کنند تا در مورد راه های مختلف واکنش نشان دهد و در موقعیت های مختلف، فکر کند. برای مثال، از او بپرسید: «اگر من، تو را به خاطر کاری که نکردی سرزنش کنم، چه کار می کنی؟»

 منبع: سایت آی هوش

 ________________________________________________________________

مامان های عزیزی که توی هر کدوم از این موارد مثالهایی رو یادشون میاد، حالا از خودشون و یا ماماناشون و یا دیگران، خوشحال میشیم مثل همیشه برامون بنویسن و عواقب کار رو بدونیم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان فرنيا
3 اسفند 92 8:52
سلام صبح بخير مطلب بسيييييييييييييييييار اموزنده اي است من چندين بار خوندمش و هر بار برخورهاي خودم با فرنيا ديدم واقعا چه نكات ظريفي در برخورد با بچه ها از چشم ما پوشيده ميمونه من دوران نوزادي فرنيا خيلي زود عصبي ميشدم و به فكر اينكه نميفهمه و هنوز كوچيكه تمام ناراحتيها و گلايه هام را پيش دخترم ميبردم براش حرف ميزدم و از غصه هام ميگفتم كم كم متوجه شدم اشتباه ميكنم دخترم كاملا ميفهمه وقتي من غصه ميخوردم شبها دير ميخوابيد و بيشتر دلش ميخواست بغل باشه سعي كردم اروم باشم و يواش يواش هم خودم روحيه بهتري بدست اوردم هم دخترم بهتر شد حتي با دختر همسايه كه قبلا كمي درباره‌اش حرف زدم تونستم رفتار بهتري داشته باشم و ان هم بيشتر به حرفم گوش بده الان مشكل اصلي من با فرنيا اينه كه خيلي زود حرص ميخوره و حتي دندان قروچه هم داره با اينكه سعي ميكنم الان ديگه درست رفتار كنم اما ميدونم ان چند ماهي كه اشتباه رفتار كردم نتيجه بدش را الان داره نشانم ميده الان دارم سعي ميكنم يادش بدم مشكلات نگرانيها و دغدغه هاش را بگه اينطوري خيلي بهتر ميتونم با دونستن مشكلش بهش كمك كنم و فرنيا تازه ياد گرفته گاهي حرف بزنه و نگرانيهاش را بگه
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز خواهش میشه، ممنون از نظری که برامون نوشتید بله واقعا بچه ها خیلی چیزها رو می فهمن و شاید چون اوایلش بازخوردی به ما نمی دن فکر می کنیم نمی فهمن در صورتی که بعد از مدتی وقتی توانایی هاشون بیشتر میشه مثلا قدرت تکلم پیدا می کنن می بینیم که مثلا همه ی شعرهایی که براشون خونده بودیم رو از حفظ هستن! خیلی خوبه که شما به رفتارهای خودتون و دخترتون اینقدر با دقت و توجه نگاه می کنید و همیشه به دنبال اصلاح و بهبود رفتارهاتون هستید به فرنیا جون تبریک میگیم به خاطر داشتن همچین مامان خوب و فهمیده ای و اما در مورد دندان قروچه اینطور که ما بررسی کردیم دندان قروچه کودکان در گذشته اینگونه تصور می‌شده که کودک دچار بیماری انگلی شده و ازش آزمایش مدفوع گرفته می‌شده و اگه مثبت بود از داروهای انگلی برای درمان استفاده می‌شده اما امروزه مطالعات روان‌شناسی صورت گرفته در زمینه کودکان نشون میده که دندان قروچه در کودکان تنها عامل جسمی که ناشی از انگل باشه نیست بلکه بیشتر ناشی از مشکلات روحی و روانی، استرس و فشار‌هاست که صورت می‌گیره. به طور کلی میشه گفت دندان قروچه بیشتر در بین کودکانی رایجه که نمی‌تونن مشکلات خودشون رو بیان کنن و این دقیقا همون نکته ای هست که شما خودتون بهش توجه کردید و به فرنیا جون کمک می کنید صحبت کنه و سعی میکنید اول مشکل رو بفهمید و بعد به برطرف کردن اون کمک کنید. ان شاالله اگه عمری باشه سعی می کنیم در این زمینه هم مطالبی رو در مدرسه قرار بدیم موفق باشید
مامان فرنيا
3 اسفند 92 8:56
در قسمت 6 مطلبي را نوشته كه فكر ميكنم همه ما باهاش روبرو بوديم اينكه براي اينكه موقع افتادن و صدمه ديدن بچه گريه نكنه بهش ميگيم تو مرد شدي يا بزرگ شدي عيبه گريه كني اين كه چيزي نيست فقط يك زخم كوچولوئه البته من در مورد امپول هم به خواهرم كه 13سال ازم كوچيكتر بود هم به فرنيا ميگفتم و ميگم امپول درسته كه كمي درد داره اما دكتر لازم ميدونه براي خوب شدن امپول بزنيم يا واكسن براي اينه كه مريض نشيم پس اشكال نداره يك كمي گريه كنيم اما مهم اينه كه بريم و امپولمون را بزنيم يا ازمايش را انجام بديم و...
یه مامان
پاسخ
ممنون از نکته سنجی و توجه شما و اینکه تجربیات خوب وقشنگتون رو برامون نوشتید درسته خیلی زیاد شاهد این جمله بودیم و هستیم که تو دیگه بزرگ شدی، مرد شدی، مرد که گریه نمی کنه. حتی شاید گاهی از دهن خودمون هم این جمله در رفته باشه و واقعا ندونیم که چه جایگزینی براش باید داشته باشیم! این خیلی مهم هست که بچه این حس رو نکنه که شما درکش نمی کنید و این حس همدردی یا به قول مامان شاران عزیز همدلی رو بین خودش و ما حس کنه
مامان شاران
3 اسفند 92 8:59
ممنونم عالیه فکرکنم البته به جای واژه همدردی از همدلی استفاده کنیم شاید بهتر باشه من به اقتضای سنی شاران در این زمینه تلاش میکنم مثلا وقتی شعرجدیدی بهش یاد میدم تو جمع میگم بخوونه تاهم اجتماعی باشه هم اعتماد به نفس بگیره هم تشویق بشه
یه مامان
پاسخ
خواهش میشه مامان عزیز شاران به نکته ی قشنگی اشاره کردید، ممنون کار خوبی می کنید و البته می تونید از الان به فکر لطیفه های ساده و بچگانه و یا چیستان های آسون و منظوم هم بگردید و کمی که بزرگتر شد بهش آموزش بدید شاید مطرح کردن اونا هم توی جمع توسط بچه ها بتونه به رشد شخصیتشون کمک کنه
مامان پریسا
3 اسفند 92 15:45
سلام وقت به خیر. هم از خوندن پست لذت بردم و با اجازه سیو کردم چون میدونم یادم میره و نباید اینجور بشه .... و هم از نظرات دوستان به خوبی بهره بردم. من هم وقتی پریسا کوچیک بود خیلی زود از کارهاش عصبی میشدم و گاهی سرش داد میزدم. بعد از مدتی متوجه شدم که این کار واقعا اشتباهه و پریسا هم کم کم داشت عصبی میشد و برای هر چیزی فقط جیغ میکشید...بعد از یه مدت با تمام سختی که داشت ، موفق شدم خودموکنترل کنم و اثرات مثمتش رو به خوبی رو ی پریسا دیدم. رفتارش کاملا تغییر کرد..... الان من زیاد بهش فشار نمیارم که در جمع مودب باشه(یعنی ورجه وروجه نکنه یا ساکت باشه ) یا اروم بشینه یا حرف نزنه چون مطمئنم که این مساله در خجالتی بار اومدنش نقش مهمی داره... یعنی دقیقا همون بلایی که سر خودم اومدم. تجربه ی نا موفق من در امر خجالتی بودن و گوشه گیر بودن در کودکی این شد که هر چند معلم ها همیشه برای رفتارم به به و چه چه میکردن ولی از این نکته غافل بودن که این مساله چقد میتونه در سرکوب کردن هوش هیجانی بچه ها نقش داشته باشه. الا ن در هر موقعیتی پریسا رو تشویق میکنم که از شعرهایی که در مهد یاد گرفته برامون بخونه چه برای خودمون و چه در جمع خانوادگی.... به قول بابایی این کار باعث میشه که بچه تلاش کنه و چیز های بیشتری یاد بگیره و الان من متوجه شدم که این کار در رشد هوش اجتماعیش چقد تاثیر داره...
یه مامان
پاسخ
سلام مامان خوب و عزیز پریسا وقت شما هم به خیر خیلی خیلی ممنونیم به خاطر وقتی که گذاشتید و تجربیات خودتون رو برامون نوشتید. آفرین به شما که به این نکات در تربیت و پرورش پریسا جون توجه دارید.
مامان پریسا
3 اسفند 92 15:49
در مورد نکته ی شماره 9 مادر شوهرم که خدا رحمتشون کنه.... از جمله افرادی بود که این بازی رو زیاد انجام میداد البته در زندگی..... یعنی خیلی قشنگ اینقد شاید و اما و اگر میگفتن که ..... یعنی واقعا به واقعیت نزدیک میشد...گاهی خودمون میموندیم..... الان متوجه شدم که این موضوع هم در بالا بودن هوش اجتماعی چقد میتونه تاثیر داشته باشه. منظورم از گفتن این نکته این بود که وقتی بجای این که ساکت بشینیم و منتظر بمونیم تا طرف مقابلمون یه عمل ازش سر بزنه با همین بازیه" شاید" ..... به پیشواز بریم و همچین عمل طرف رو یا خنثی کنیم یا زیاد ما رو سورپرایز نکنه...
یه مامان
پاسخ
عالی بود! خدا رحمتشون کنه مادرشوهرتون رو! عجب فکری
مامان شبنم
3 اسفند 92 17:39
سلام منم تا اون قضیه زخم و درد رو خوندم یاد همون نکته ای افتادم که مامان فرنیا جون گفتن یادمه مامانم هیچ وقت به ما نمیگفت امپول درد نداره اینو خیلی دیدم به بچه ها میگن همیشه می گفت اولش درد داره تا بگی اخ تمومه همیشه هم همین بود برای همین هیچ وقت یادم نمیاد من و خواهرم از دکتر و امپول ترسیده باشیم
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز چه مامان خوب و فهمیده ای دارید، از همچین مامانی هست که یک همچین دختری تربیت میشه دیگه
✿مامان علی خوشتیپ✿
4 اسفند 92 10:54
سلام خانم مدیرای مهربون...ممنوووون از مطلب مفیدتون.اومدم فقط سر بزنم و عنوان رو بخونم ولی تا آخرشو خوندمچند موردش برام تازه بود و استفاده کردم...برای چند مورد هم مثال دارم میام انشاالله مینویسم فقط برای مورد 13 بگم که الان توی کتابهای فارسی این سئوالا طرح میشه و من یکی خیلی خوشم میاد و برای امتحانای علی سخت ترش میکنم باز هم ممنون بابت زحماتی که برای قرار دادن مطالب خوب این مدرسه میکشید
یه مامان
پاسخ
سلام مامان مهربون و عزیز به به ! بازم از اون نظرای خواستنی! یعنی ما واقعا از این طرحهای شما استقبال شدید می کنیم ها! اون مثالها رو عرض کردیم، خیلی طالب شنیدنشیم...منتظر... ممنونیم از حضور و توجهتون
مامان یاسمن و محمد پارسا
5 اسفند 92 8:09
ممنون از پست مفیدتون تجربه های خوبی تو پ این پست ا و پیامهای دوستان بود
یه مامان
پاسخ
ممنون از شما به خاطر حضور گرمتون
یک عدد مامان
5 اسفند 92 13:06
سلام چقـــــــــــــــــــدر پست خوب و قشنگی بود ، خدا رو شکر من همه ی گزینه ها رو رعایت میکردم ... طبق پست قند و عسل هوش هیجانیشون قابل قبوله و در سطحی عالی قرار داره فقط این مورد 11 رو بیشتر باید در موردش تحقیق کنم! فک کنم یه کمی قبولش برای خودم سخت بوده و شاید انتقالش به پسرآ هم کمی مورد دار بوده ممنون برای پست خوبتون
یه مامان
پاسخ
سلام یک عدد مامان عزیز اولا که قابل شما رو نداشت. دوما که بعله! مطمئن بودیم از رعایت کردن این نکات توسط شما و مامان های خوب مدرسه. و ماشاءالله به این دو تا پسر باهوشِ هیجانی بالا در مورد مورد یازدهم، باید بگیم که کار راحتی نیست و نه فقط شما که خیــــلی ها نمی تونن در موردش حرف بزنن، ولی توجه به نتیجه ی کار باعث میشه که بیشتر به این نکته توجه کنیم.
مریم مامان دونه برفی
6 اسفند 92 11:57
همشاگردی ها سلام . خیلی این مطالبو دوست داشتم . ممنون ولی من هنوز یه مساله فکر منو مشغول کرده . که آیا تعلیمات درست و منطقی میتونه ذات اشخاص رو تغییر بده بطوری که دوفرزند دریک خانواده ممکنه رفتارهایی کاملا متمایز از هم داشته باشندکه این دور از انتظار نیست .ولی اگر ما این تعالیم رو سرلوحه قراربدیم و درمورد همه فرزندانمون ازش استفاده کنیم پس چرا در یکی تاثیر میذاره و دریکی دیگه به هیچ وجه کارساز نیست.البته منظور من نقض یا خدای نکرده بیهودگی اونها نیست چون خودم هم دنبال راهکارهای مفید اینچنینی در تربیت کودکم هستم اما... راستش عنوان این مطلب منو یاد دختر خواهرم انداخت که الان کلاس ششمه ولی همچنان سر به هوا و شیطونه. البته این شیطنت نسبت به دوران بچگیش به زیر صفر رسیده . ماجرا از این قراره که این بچه درکودکی بشدت درگیر بیماریهای عفونی بود و بعد از پایان دوران بیماری (شکر خدا ) شیطنتهای بی حسابش شروع شد طوریکه در فامیل زبانزد بود و همه دوست داشتن این بچه و شیطونیهاشو از نزدیک ببینن.... پدرومادرش هم آدمهای روشنفکرو منطقی هستن و حتی برای رفتار درست با این بچه از مشاور کمک گرفتن .البته اون بیش فعال نبود ولی هیچ کمی از اونها نداشت. الان هم که بزرگ شده اذیتهاش یه مدل جدیده .. بشدت هیجانی میشه و گاهی وقتها یادش میره که نباید هر حرفی رو بزنه از اونجائیکه فوق العاده با هوش واستعداده (بدون اغراق) و با کسب رتبه اول تو آزمون مدرسه نمونه قبول شد ه ولی حوصله درس خوندن نداره و میگه اینها برام جالب نیست همه رو یه بار نگاه کنم می فهمم. ولی همین باعث میشه که در درس خوندن تنبلی کنه . الان هم که به سن بلوغ رسیده پرخاشگر و بد اخلاق شده حتی از من که فوق العاده در دوران مجردیم با من ارتباط صمیمانه داشت الان دیگه فاصله میگیره و به حرفهام گوش نمیده . چون از زمانیکه ازدواج کردم دیگه کمتر تونستم برم پیشش و باهاش حرف بزنم . بماند که اوایل چشم دیدن همسرمو نداشت.. گاهی اوقات ما فکر میکنیم که ممکنه بخاطر استفاده از داروهای مختلف در خردسالیش باشه ؟؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!!!!!!!!!!!! مهم اینجاست که اون یه برادر کوچکتر هم داره که کلاس اول دبستانه ولی در مقایسه با خواهرش بسیار آروم و منطقی و افتاده تره و به پدر ومادرش ابراز محبت بیشتر ی میکنه ....و البته شیطون هم هست .. حالا ما چه کمکی میتونیم به این بچه کنیم تا بتونه در کنترل هیجاناتش موفق باشه. آیا نمونه هایی مشاهده شده که کودکانی که در سنین خردسالی تحت تاثیر داروها ی مختلف قرار گرفته اند رفتارهای این چنینی در آنها نمایان شده باشه. از دست من چه کاری بر میاد . چون برای خواهرم خیلی دلم میسوزه...
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز از وقتی که صرف کردید ونظری که برامون گذاشتید ممنونیم. در مورد اینکه شخصیت بچه ها حتی در یک خانواده با هم متفاوت هست شکی نیست و شاید همه ی ما مصادیقش رو بین اقوام و یا خانواده ی خودمون دیده باشیم. شاید بشه گفت خیلی چیزها در شخصیت بچه ها تاثیر داره از قبل از بارداری گرفته تا دوران بارداری و بعد از اون. مسلما هیچ یک از این شرایط برای بچه های مختلف یکسان نخواهد بود. اما نکته ای که هست اینه که شاید بتونیم بگیم همه ی شخصیت یک فرد ژنتیکی نیست و بخشی از اون هم اکتسابی هست و به نوع رفتار و تربیت ما با بچه ها بستگی داره. در مورد خواهرزاده تون هم نظرات شخصی ما و نکاتی که به ذهنمون میرسه رو میگیم و البته خوشحال میشیم نظرات یا تجربیات دوستان رو هم در این زمینه بدونیم. یک نکته ای که اشاره کردید بیماری دوران کودکیش بوده شاید در اون دوران توجه ویژه ای به اون شده و بعدا کم کم توجه کمتر شده و او برای جلب توجه بیشتر دست به شیطنت های زیاد زده مخصوصا اینکه گفتید به خاطر شیطنت هاش زبانزد فامیل بوده و همه میخواستن ببیننش ما یک اصل تربیتی داریم که « توجه باعث تقویت رفتار میشه» حالا این توجه در هر جهتی از سوی ما انجام بشه باعث تقویت رفتارها در همون جهت خواهد شد. وقتی همه به شیطنت های بچه توجه می کنن و اونا رو با یک حالت خنده یا جذاب برای هم تعریف می کنن در واقع دارن رفتار بچه رو در همون جهت تقویت می کنن و اینها برای بچه یک نوع تشویق محسوب میشه . پس شاید رفتارهای اطرافیان هم در این مساله بی تاثیر نبوده باشه و باز هم شاید بشه از طریق همین اصل تربیتی جهات دیگه ای از شخصیت او رو تقویت کرد و پرورش داد. و در ضمن توجه داشته باشید که شخصیت او و برادرش با هم مقایسه نشه. در مورد داروهایی که ذکر کردید اطلاعات پزشکی نداریم و نمیتونیم نظری بدیم و اینکه گفتید خیلی باهوش هست وتوی درس خوندن تنبلی میکنه و سر کلاس ها خسته میشه خودمون هم یک نمونه از این شخصیت رو داریم و شاید بشه گفت این کاملا طبیعی هست چون توی مدارس معلم طوری درس میده که با شاگردانی که در پایین ترین سطح کلاس قرار دارن همراه باشن و مسلما بچه های باهوش تر ممکنه خسته بشن و براشون ملال آور بشه شاید این هنر مربی و معلم باشه که بتونه از استعداد و هوش اینجور بچه ها استفاده کنه مثلا در نقش همیار معلم کمک به بچه های ضعیف تر و غیره ازشون استفاده کنه و یا شاید راه های دیگه ای وجود داشته باشه که بشه از انرژی این بچه ها استفاده کرد که احتمالا نمونه هاش به ذهن خود شما و دوستان برسه. در پایان توصیه می کنیم مطلب زیر رو مطالعه کنید و یا اگه قبلا خوندید مجددا مرور کنید شاید براتون مفید واقع بشه http://mamanschool.niniweblog.com/post1005.php موفق باشید خاله ی مهربون و دلسوز از اون نکته ی تربیتی که ذکر کردیم غافل نشید باز هم اگه لازم دونستید بفرمایید این مساله رو با خانم دکتر مطرح کنیم