تجربه ی موفق1؛ خوردن ماهی
اگه یادتون باشه قبلا توی پست کنجکاوی کودکان گفته بودیم که سعی کنید با بچه هاتون توصیفی کار کنید و گفته بودیم که در این زمینه مثالهایی براتون خواهیم زد تا بهتر بفهمید توصیفی کار کردن یعنی چی.
امروز می خوایم با بیان تجربه ی یک مادر موفق در این زمینه به وعده ی خودمون عمل کنیم...
یک روز ناهار ماهی درست کرده بودم به بچه ها گفتم: بچه ها این ماهیه جنوبه، می دونید یعنی چی؟
پسرم گفت یعنی از بندرعباس اومده
گفتم بچه ها ببینید خدا چقدر مهربونه... از تو دل دریای بندرعباس ماهی رو آورده توی تور ماهیگیر بعد ماهیگیر اون رو از دریا گرفته و با کامیون آوردنش تهران و باباتون خریده گذاشته صندوق عقب ماشین آورده اینجا تا ما بخوریم. حتی بعد از ناهار نقشه را آوردم بندرعباس رو بهشون نشون دادم و گفتم بچه ها ببینید اینجا بندرعباسه و اینجا تهرانه.
خلاصه وقتی این رو گفتم پسر کوچکم که سه سالش بود گفت: مامان ما چقدر بدجنسیم این ماهی رو از پدر و مادرش جدا کردیم داریم میخوریمش...
گفتم نه... این ماهی الان اینقدر خوشحاله که ما میخوایم بخوریمش
گفت چرا؟
گفتم اگه توی دریا بود ماهی های بزرگتر می خوردنش و میرفت توی دل ماهی بزرگتر، الان اومده سر سفره ی ما ؛ وقتی ما می خوریمش بعد نماز میخونیم تبدیل به انرژی نماز می شه نور میشه میره تو آسمون ها؛ میره توی ملکوت...
پسرم گفت پس زودتر بخوریمش، خیلی خوبه، الان این ماهیه خیلی خوشحاله
ببینید با یک جمله ی اینچنینی که توصیف می کنید؛ برای بچه این مساله هم مهم می شود که من کی به سن نماز میرسم تا غذایی که می خورم تبدیل بشه به انرژی نماز و نور بشه بره توی آسمون ها و به این ترتیب به صورت غیر مستقیم نماز هم برای کودک شما اهمیت پیدا می کند.