آخرین عروس؛ قسمت دوم
آنچه گذشت: مادر نزديك مىآيد و روى مليكا را مىبوسد. او آرزو دارد دخترش هر چه زودتر با پسر عمویش ازدواج كند. اگر اين ازدواج صورت بگيرد به زودى مليكا، ملكه كشور روم خواهد شد . همه دختران روم آرزو دارند كه جاى مليكا باشند؛ امّا چرا مليكا روىخوشى به اين ازدواج نشان نمىدهد؟ آيا او دلباخته مرد ديگرى شده است یا عشقِ ديگرى در دل دارد؟... ( آخرین عروس؛ قسمت اول ) فكر مىكنم ديگر فهميدى كه چرا مليكا نمىخواهد با پسر عمويش ازدواج كند. او از جنس اين مردم نيست. خدا به او چيزى داده كه به خيلىها نداده است . خدا به مليكا، قدرت فكر كردن داده است. گويا تنها عيب او اين اس...