تربیت دینی 3؛ استفاده از ادبیات کودکانه و ملموس برای کودکان
در این سری مقالات سعی بر این است که چگونه به صورت ریشه ای به بیان مسایل دینی بپردازیم. در ادامه ی بحث به بررسی شرایط آموزش در 7 سال دوم می پردازیم.
با ما همراه باشید...
در مقاله ی قبل دیدیم که ایجاد مقدمات روحی در کودک چه تاثیر مهمی در گیراییِ مطالب دارد. اگر آن را مطالعه نفرمودید از «تربیت دینی 2؛ بسترسازی و ایجاد مقدمات روحی » بخوانید.
حال به بررسی جنبه ی دوم آموزش می پردازیم.
ب) استفاده از ادبیات کودکانه و متناسب و ملموس برای کودک و نوجوان
در این آموزش ها یکسری مطالب را باید بطور مستقیم و با استفاده از کلام انتقال دهیم، نکته ای که در اینجا باید رعایت شود این است که باید از ادبیاتی استفاده کنیم که برای کودک ملموس و قابل فهم است. استخدام اینگونه کلمات به فهم هر چه بیشتر مفاهیم دینی کمک شایانی خواهد کرد.
مثال: پدری تعریف می کرد فرزند دبستانی ام به خانه آمد و پرسید: «خدا منزه است یعنی چه؟» گفتم :«سبحان الله را برایت ترجمه کرده اند؟» گفت: «بله». توی پرانتز عرض کنم که خودِ او بارها سبحان الله را به کار برده بود و حتی در نماز استفاده می کرد ولی احساس نمی کرد که معنیِ اون رو بلد نیست، وقتی برای او به این شکل ترجمه کرده بودند احساسِ غریبی نسبت به این کلمه پیدا کرده بود.
اصلا اگر در یک حالتِ خاصی کلمه ای را به کار ببریم ، معنی اش را همراه خواهد آورد. مثلا وقتی انسان ها می خواهند در برابرِ خدا کرنش کنند ، می گویند «سبحان الله» و این زمان به کار بردنِ این کلمه، معنایش را نیز به همراه خواهد داشت و آن را انتقال خواهد داد.
به او جواب دادم: «تو اون منزه است رو ول کن، من سبحان الله را برایت ترجمه می کنم. سبحان الله یعنی خدایا! تو خیلی نازی!» فرزندم گفت: «اِ... چه راحت! سبحان الله یعنی این؟ پس چرا معلممون گفت: خدا منزه است؟!»
برای ادبیاتی که استفاده می کنیم نکته ی قابل توجه این است که کلمه ای را برای انتقال مفاهیم به کودک استخدام کنیم که تا آن موقع در زندگی برایش بیشتر کاربرد داشته باشد و معانیِ دیگر را از آن برداشت نکند. برای همین مثال ممکن است یکی ترجمه کند که خدا پاک است. اگر کودکِ شما تا این لحظه از کلمه ی پاک تصور این را داشته باشد که متضاد کلمه ی نجس است (نعوذ باالله) این صفت معنای اصلی را انتقال نخواهد داد، چون ممکن است بگوید: «خوب من هم به حمام رفته ام و پاک هستم». در جواب دادن به کودکان باید مراقبِ ذهن کودکان باشیم که تا 7 سالگی با چه کلماتی بزرگ شده اند . مثلا این پدر وقتی می خواسته به کودکش بگوید که «تو بی عیبی» از جمله ی «تو چقدر نازی» استفاده می کرده است.
به مثالِ زیر توجه کنید:
در یک نبرد در صدر اسلام، مادری جزو اسرا بود ، در آن شلوغی که همه به فکر نجاتِ خویش بودند سراسیمه و دوان دوان می گشت تا کودکِ خود را پیدا کند. آنقدر با آه و ناله گشت تا کودک خود را پیدا کرد و در همان جا نشست و شروع کرد به شیر دادن کودک. پیامبر (ص) فرصت را مغتنم شمرد و به اصحابِ خود فرمودند: «محبت این مادر به بچه اش چقدر است؟»
گفتند: «خیلی، چون وسطِ این جنگ بچه اش را رها نکرده و به دنبال سیر کردنِ اوست.»
پیامبر (ص) فرمودند: «آیا این مادر حاضر می شود بچه اش را در آتش بنیدازد؟»
گفتند: «معلوم است که نه!»
پیامبر (ص) فرمودند: «خدا به شما بندگانش از این مادر مهربان تر است».
همانطور که دیدیم محبتِ بیش از حدِ مادر در آن شرایط برای همه ملموس شده بود و پیامبر (ص) از این لحظه استفاده کردند.
این هنرِ مربی است که از لحظات، به ظرافت استفاده کند و برای انتقال ادبیاتِ دینی از کلماتِ «مامانی» استفاده کنیم. لحظه ها در کلام تاثیر زیادی دارند. حتی گاهی اوقات باید این لحظه ها را خودمان خلق کنیم.
مثلا وقتی به پیک نیک می رویم و خیلی هم خوش گذشته است، موقع برگشت به بچه ها گوشزد کنیم که دنیا هم همین است و یک روز تمام می شود.
پس این ادبیاتِ کودکانه زمانی قابل درک تر خواهد بود که لحظه ای را که برای بیان آن استفاده می کنیم مناسب باشد.
باید به بچه ها نشان بدهیم که خدا خیلی نازنینه ، چون از مامان ها هم بچه ها رو بیشتر دوست داره. پس برای نشان دادن خدا باید از مثال هایی نظیرِ مامان و بابا که برای کودک ملموس است استفاده کرد و بعد بگوییم که درجه ی اون صفت برای خدا خیلی بیشتر است.
باید یادمان باشد که بچه از آغوش پدر و مادر در می آید که به آغوش خدا برود، نه به آغوش جامعه و مدرسه. در واقع همه ی این جوامع باید کمک کنند تا بچه را در آغوشِ خدا قرار دهند.
برای اینکه کودک بغلِ پدر و مادرش برود باید دست های خود را باز کند ، حال برای رفتن در بغلِ خدا باید چه کار کرد؟ طبق روایات سجده بغلِ خداست. خداوند می فرماید: «اگر بنده ی من بداند که در سجده چه رحمتی از من او را در آغوش گرفته ، دوست ندارد سر از سجده بردارد»
مثال: کودک 3 ساله ای را در نظر بگیرید که اتکای زیادی به پدر و مادرش دارد و وقتی به مهمانی می رود در کنار پدر و مادر می نشیند و وقتی یک نفر به او سلام می کند خودش را به پدر و مادر می چسباند ؛ این همان معنیِ توکل است.
توکلِ واقعی یعنی اعتمادِ صددرصد به کسی که به آن اتکا شده است.
یا با کودکِ خود به بیرون از منزل می رویم، به محضِ رسیدن به خیابان کودک انگشتِ ما را می گیرد و شروع می کند به نگاه کردن به اطراف، یعنی با این حرکت از صمیمِ قلب خود را به پدر و مادر می سپارد. این همان است که ما به خدا می گوییم که نگهدار ما باش.
و یا گریه ای که کودکان بعد از وارد آمدن زخم و جراحتی در آغوش مادر می کنند ، همان نماز شبی است که بعدها با گریه و زاری بعد از وارد شدن زخم های معنوی در آغوش خدا انجام می دهیم.
در روانشناسی رشد پیاژه آمده است:
کودک در 3 تا 4 سالگی پدر و مادرش را مظهر قدرت مطلق می داند .
مثلا اگر عروسکش زیر آواری مانده باشد که تنها با کمک جرثقیل بتوان آن را خارج کرد، کودک این عروسک را از مادر و پدر خود می خواهد. وقتی والدینش به او بگویند که این کار از عهده ی ما خارج است و عجز خود را در این مورد نشان دهند کودک تعجب می کند، چون پدر و مادر خود را ابرقدرت تصور می کند.
با گذشتِ زمان متوجه خواهد شد که هر کاری از عهده ی پدر و مادرش برنمی آید. بهترین موقع برای انتقال مفهموم مطالق بودن قدرتِ خدا، همین موقع است؛ و این یعنی موقعیت و ادبیات ملموس با کودک.
مثلا برای اینکه بگوییم ما همه در برابرِ خداوند هیچ هستیم، برای کودکی به سنِ 7 سال که هنوز غرور در او شکل نگرفته ، ابتدا باید بیان کنیم که تو کوچولوی کی هستی؟ اون موقع می گوید :«من کوچولوی مامانم هستم». بعد بپرسیم :«مامانت کوچولوی کیه؟!» و همین طور ادامه بدیم تا اینکه به او بگوییم که : «ما همه کوچولوی خداییم».
حتی با همین قرآن می توان محبت خدا را اثبات کرد. کودک را کنار خود بنشانید و با ذوق قرآن را ورق بزنید و بگویید: «می دونی این قرآن چند صفحه است؟ میدونی که قرآن 6000 تا آیه داره؟ می دونی چرا اینقدر حجم قرآن زیاد شده؟ چون خدا خیلی ما رو دوست داره و سالها به پیغمبر گفت: این رو هم به بنده هام بگو، این رو هم بگو و...». به این ترتیب می توان از همان آشنایی با قرآن ، حجمش را نشان دهنده ی دوستیِ خدا دانست.
مثلا الحمدالله رب العالمین را می توان برای بچه اینگونه ترجمه کرد: «یعنی خدایا اَزَت ممنونیم»؛ نه اینکه بگوییم حمد و سپاس... . چون «سپاس» کلمه ی ملموسی برای کودک نیست و با آن کلمه غریب است و با این ترجمه او را نسبت به الحمدالله غریب و بیگانه خواهیم کرد. بعد از اینکه در شعرها و صحبت ها آن ادبیاتِ غیرمحاوره ای را در زندگیِ کودک جا انداختیم ، اجازه خواهیم داشت که ترجمه ی رسمیِ آن را بگوییم.
و هزاران مثال دیگر که ممکن است بر طبق شرایط خاص به ذهن پدر و مادری خطور کند. برای کوچک ترین آموزش ها باید فکر کنیم و لحظات تاثیرگذار خلق کرده و با ادبیاتی که برای کودک ملموس است توضیح دهیم.