مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

کودک است دیگر!...

1392/9/4 8:41
نویسنده : یه مامان
5,169 بازدید
اشتراک گذاری

 

در ادامه مطلب مادرانه ای را می خوانیم که از حس و حالی که بعد از مجلس امام حسین(ع) بوده، سرچشمه گرفته. به یاد کودکان امام حسین(علیه السلام) صلوات...

کودک شش ماهه ای که فرزند شهید بود، روضه خوان مجلس شد.

حاجی پشت میکروفون گفت: «من روضه ای ندارم، روضه ی امشب همینه»، و صدای گریه ی طفلی که پدرش راه حسینی در پیش گرفته بود، چه حس و بغضی به مجلس داد.

دخترم را مشغول بازی کرده بودم و آهسته ، چادرم را کمی پایین تر کشیدم، که با شنیدن صدای روضه ای که فکر می کنم بهتر از من معنی اش را فهمید، هاج و واج به اطراف نگاه کرد و با بغض چادرم را بالا زد و گفت: مــامـــــــا...

بغض دخترم هم شد روضه ای برای من. اصلا بچه ها بهتر می توانند مفهوم عاشورایی را منتقل کنند. طاقتش تمام شده بود، آخر تحمل جیغ و فریاد و شلوغی را ندارد. نازپرورده است دیگر. بغضش می شود برای من روضه و تمام غمهایم را فرو می خورم تا غم به چهره اش نیآید.

در این مواقع ، یکی از ترفندهای مادرانه این است که بچه را شیر دهی تا آرام شود و خودت به عزاداری ات برسی که پیامکی در همین موقع به دستم رسید با این متن : «خواهش می کنم فعلا بهش شیر نده» ، از طرف پدرش بود، سال قبل که دردانه اش را پدرانه بر سینه اش چسبانیده بود و برده بودش برای روضه خوانی بالای منبر و در کنار محبت پدرانه اش، چشم های نگران مادرانه ام را تصور می کرد در نبود فرزندم، حاجی به او گفته بود :«می دونم باباشی، دوسش داری، نگرانشی، ولی قشنگ بگیرش بالا، روی دستت و...»، جگرش سوخته بود، و می دانم که الان به یاد آن روز هم بود و با همان جگرِ آتش گرفته، از من درخواست کرده بود. دلم روضه می خواست و گریه، ولی حرف حساب بود که جوابی جز «چشم» نداشت . سرگرمش کردم ، با انواع ترفندهایی که به ذهنم می رسید. در آخر فهمیدم که روضه ی من همین بود.

همین که ببینی کودک که طاقت گریه ندارد، کودک که تحمل جیغ و فریاد ندارد، کودک است دیگر، طاقتش زود تمام می شود و باید دنیا به کامش باشد، کودک است دیگر و زندگی برایش باید سرشار از لبخند باشد و...

بغض فروخورده و درک اینکه کودک است دیگر، آتش به جانم زد. کودکان کربلا هم ، کودک بودند، ناز پرورده بودند، سختی ندیده بودند که؛ دلشان آرامش می خواست ، آخر کودک بودند دیگر!

بغض فروخورده و درک روضه ی تشنگی، تشنگیِ کودکانی که طاقت نداشتند، آخر کودک بودند دیگر!

بغض فروخورده و درک روضه ی شام غریبان، روضه ای که کودکان چنان ترسیده بودند که به هر کس که می رسیدند از ترس سلام می کردند. آخر کودک بودند دیگر!

بغض فروخورده و درک بغض هایی که فروخورده شد در کربلا، زنانی که جانشان به لبشان رسیده بود ، حتی در آن لحظه ای که لیلی هایشان را پرپر به صحرا سپردند و باید آرام می کردند کودکانی که بی تابی می کردند ، آخر کودک بودند دیگر!

و در نهایت با بغض فروخورده ام نگاهی به اطراف انداختم، انواع اسباب بازی ها و بالش و پتویی که برایش برده بودم و نگاهی به خوراکی هایی که نذر شش ماهه ی امام حسین(ع) شده بود و به کودکان مجلس داده بودند، انواع شیر و کیک بود و نگاهی به گرمای مجلس و تمیزی اش و نرمیِ فرش ها و اطرافیانی که با مهربانی با کودکان برخورد می کردند و می فهمیدند که کودک است دیگر، از درون آتشی به جانم زد و سوالی که تمام وجودم را دربرگرفت، آخر مگر ملعونان عاشورا نمی دانستند که کودکان کربلا هم، کودکند دیگر، آن هم از نوع نازپرورده؟...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان شبنم
20 آبان 92 14:19
سلام دلنشین بود
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز با دل قشنگتون برای ما هم دعا کنید
مامان پریسا
20 آبان 92 15:30
در مراسم علی اصغر شیر خوار وقتی در مسجد روضه ی روحانی مجلس با صدای گریه ی نوزادان همراه میشد تازه میفهمیدم که در صحرای کربلا به کودکان کربلایی چه گذشته....
یه مامان
پاسخ
بله وقتی در محیط و جوش قرار میگیری بهتر می تونی درک کنی... این روزها و شب ها با دل شکسته و چشمان اشکبارتون برای ما هم دعا کنید
مامان شاران
21 آبان 92 10:27
آخــــــــــــه واقعا خیلی دل آدم میسوزه خیلی جانگدازه
مامان آینده
21 آبان 92 11:41
السلام علیک یا اهل النبوه وقتی می گویند اهل بیت غریبند یعنی این!!! کودکان نشانه های معصومیتند و هر کس نتواند این روح پاک را حس کند ،خودش روحی مسخ شده دارد... در این شب ها آن قدر مادرهایی دیده ام که فرزندانشون رو دعوا کرده اند و به گریه نشانده اند واقعا نمی دانم امام حسین راضیه از این کارهای ما!!! کار شما قابل ستایشه مادر عزیز و شما و مادرانی که رفتار مثل شما رو دارن جای تحسین دارند. التماس دعا
یه مامان
پاسخ
بهترین روش برای اینکه بچه ها علاقمند به اینجور مراسم بشن ، همینه که سعی کنیم خاطره ی خوشی از این مراسم توی ذهنشون باقی بمونه. امیدواریم که همه ی بزرگترا به این نکته توجه داشته باشند.
مامان آینده
21 آبان 92 11:42
خانم معلما خوشحال میشم به وبلاگ ما هم سر بزنید. منتظرتونم
یه مامان
پاسخ
چشـــــم، حتما...
مامان یاسمن و محمد پارسا
22 آبان 92 10:59
خیلی زیبا و یاداور ان روزهای سوزناک بود ممنونم
مامان پریسا
24 آبان 92 0:44
تاسوعا و عاشورای حسینی را تسلیت میگم. التماس دعا.
یه مامان
پاسخ
ممنون ما هم به شما تسلیت می گوییم و التماس دعا داریم
Tahereh
24 آبان 92 19:02
سلام عزاداریتون قبول تقریبا یکماهی هست که وبلاگتون رو پیدا کردم. خیلی وقت بود که سراغ یک وبلاگ بی نظیر واسه تربیت فرزند می گشتم تا اینکه وبلاگ شما رو پیدا کردم. واقعا بی نظیره هرچند که فرزندی ندارم و فعلا لیاقت مادر شدن رو خدا بهم نداده اما دوست دارم اگه روزی مادر شدم به کمک خدا و ائمه بتونم به بهترین شکل ممکن بچمو تربیت کنم. تو این شبا خیلی برام دعا کنید تا این لیاقتو پیدا کنم یا علی اصغر امام حسین
یه مامان
پاسخ
سلام مامان آینده ی عزیز خوشحالیم که دوست خوبی مثل شما به جمع ما اضافه شده و براتون از صمیم قلب دعا می کنیم. امیدواریم که به زودی خداوند فرزند صالح و سالمی بهتون هدیه کنه.
✿مامان علی خوشتیپ✿
25 آبان 92 14:45
کودکند دیگر...اونم از نوع نازپرودش...اونم از خاندان پیامبر...واقعا چطور دلشون اومد...این آخری رو که ظاهرا بهش اعتقاد داشتند
یه مامان
پاسخ
استاد پناهیان در یک سخنرانی می گفتند که هر آدمی در سرّ درونش یک چیزهایی داره که خودش هم از اونا بی خبره و خدا یک روزی این سر درون هر کسی رو آشکار و نمایان می کنه... بعد هم اشاره می کردند که همه ی ما در درون شمر بالقوه هستیم پس سعی کنیم همیشه استغفار کنیم و پیش خدا اعتراف کنیم و ازش بخوایم که ما رو ببخشه و سر درونمون رو پاک کنه...
مامان پریسا
25 آبان 92 15:45
سلام خانم معلم درس جدید نداریم؟
مامان شاران
25 آبان 92 16:18
اجازه خانم مدیر امروزم تعطیله