تجربه ی موفق 8؛ از بین بردن یک عادت بد بدون تذکر مستقیم
تجربه ی موفقی که امروز با هم می خونیم مربوط به یکی از مامانای خوب مدرسه است، «مامان طاهای عزیز»
به خاطر اینکه یه عادت بد رو از سر فرزند دلبندشون بندازن دست به یه ابتکار جالب زدن، با هم ببینیم...
مامان طاها برامون تعریف کردن که :
طاها همیشه وقتی صداش میکردیم بجای گفتن بله میگفت :ها !!! (ما هیچ وقت تو خونه این جوری جواب نمیدیم از دختر عمه ش یاد گرفته بود، میدونید که بچه ها از همدیگه خیلی خیلی بهتر و زودتر یاد میگیرن.
کاش از همین بچگی حواسمون به دوستاشون باشه) من و بابایی از این موضوع ناراحت بودیم تا اینکه....
یه روز به طاها گفتم : میخوام یه قصه برات بگم حواستو جمع کن تو قصه هروفت گفتم«طاها» فورا بگو «بله»
و شروع کردم به قصه بافی که بچه قصه اسمش طاها بود و هی از کلمه «طاها» استفاده میکردم البته بعد از گفتنش کمی مکث میکردم تا جواب بده و بگه « بله»؛ از اون روز دیگه وقتی صداش میکنیم میگه بله
یه کاره دیگه هم کردیم، یه بازی...
حواسش رو به اطراف پرت میکردم مثلا می گفتم ببین بابا داره چی کار میکنه، اون طرف رو ببین بعد صداش میکردم و باید میگفت بله اگه میگفت «ها» سوخته بود؛ خیلی لذت برد و خندیدم...
********************************************
ممنونیم مامان مهربون به خاطر اینکه این تجربه ی قشنگتون رو در اختیار همه ی مامانا قرار دادین. خوشحال میشیم لینک وبلاگتون رو هم برامون بنویسید تا به این پست اضافه اش کنیم.
برای شما و همه ی مامانای عزیز آرزوی موفقیت و سلامتی داریم.