مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

بازی با انگشتان؛ 5

1390/10/12 7:00
نویسنده : یه مامان
4,419 بازدید
اشتراک گذاری

 

با این بازی می تونیم انواع پرنده ها رو به کودکمون بشناسونیم.

با ما همراه باشید...

 هدف از این بازی تاکید روی صدای حیوانات و آشنایی با آنهاست. صداها را به خوبی تقلید کنید و در پایان گریز شیرینی راه بیندازید و انگشت ها رو به پرواز در بیارید.

توی یک جنگل بزرگ، چند تا پرنده به هم رسیدند...

اولی گفت: کلاغم و قارقار می کنم

همه رو خبردار می کنم

 

دومی گفت: پر و پر و پر کبوترم

اینجا و آنجا می پرم

 

سومی گفت: چَه و چَه و چَه، باز می خونم

بلبلم، آواز می خونم

 

چهارمی گفت: نوکمو به هر جا می کوبم

بنده جناب دارکوبم

 

آخری گفت: من چی باشم، کیم، چیم؟

آها فهمیدم، شکارچیم

تق تق تق، بنگ بنگ بنگ

تور دارم و تیر و تفنگ

فرار کنید دارم می آم

هم هم هم، همه رو می خوام

حتی می توانید عکسی از هر پرنده تهیه کنید و هنگام ایفای نقش آن ، عکس مربوطه را به کودک نشان دهید.

حتی می تونید پرنده های دیگه رو هم با ذوق خودتون بصورت شعر در دفعه های بعدی به کودک خود آموزش دهید.لبخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

یک عدد مامان
12 دی 90 8:50
آخ جون ! یهشعر انگشتیه دیگه !

چقدررررررررررررررررر خوشگل بود ! همین الانه دلمون یه نی نی خواست که براش بخونیم !

عین این شعر ندیده ها سریع یادداشتش کردم حفظش کنم ))))))

راسی یه خبر! نی نی ِ آجیم شروع کرده بهتکون خوردنا ! قربونش برم انقده خوشگل تکون میخوره ، البته من هنوز ندیدما ، تعریفشو شنیدم

خدا آبجی و نی نیش رو سلامت نگه داره، خوبه دیگه، خاله اش از حالا داره انواع بازی ها رو تمرین می کنه که بعدا روش اجرا کنه
موفق باشین خاله ی مهربون
یک عدد مامان
12 دی 90 8:54
من عااااااااااااااااااااااااااااااااشق این شعرای انگشتی ام ، نگید نگفتی !

میسی استاد جونی

این ذوق شما برای این بازی ها خیلی این بازی ها رو برامون هیجان انگیزتر می کنه.
خواهش می کنیم مامان مهربون
مامان پریسا
12 دی 90 9:57

خیلی قشنگه.

مامان رومینا
12 دی 90 10:08
سلام
خسته نباشید مثل همیشه عالی بود

سلام مامان مهربون
خوشحالیم که مورد توجهتون قرار گرفته
امیدواریم که این بازی بهونه ای بشه برای شادی هایتان
یک عدد مامان
12 دی 90 19:55
ظهر که قند و عسل از مدرسه اومدن صبر کردم تا وقتی زمان خوابشون رسید ، و بعدش این شعر رو که حفظش کرده بودم براشون خوندم ... انقده خوشگل نگام میکردن ببینن بقیه اش چی میشه بعد به آخرش که رسیدم صدامو هیولایی کردم و کلی خندیدیم سه تایی ! انقدر شعر رو تکرار کردم و خندیدیم تا خوابشون برد حالا بعد از ظهر تا از خواب پاشدن رفتن سراغ بابایی و براش شعر رو خوندن ! حفظشون شده بود خیلی جالب بودسلیقشون مث خودمه ! ذوقی ان !

میسی استاد جونی

خواهش می کنیم...
خیلی خوشحالیم که این شعر بهانه ای برای لبخند قند و عسل و مامانِ مهربونشون شده
براتون آرزوی موفقیت می کنیم
مریم(مامان روشا)
13 دی 90 14:47
سلام وای خیلی قشنگ بود ممنون حتما" به روشا یاد میدم

سلام مامان مهربون
خوشحالیم که مورد توجهتون قرار گرفته

مامان علی خوشتیپ
14 دی 90 8:09
خیلی بامزه و زیبا بود

قابل شما رو نداشت
تینا
15 دی 90 0:31
سلام
خیلی جالب بود و شعر قشنگی داشت ممنون


سلام مامان عزیز
خواهش می کنیم، خوشحالیم که خوشتون اومده