مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

دنياي شنگول و منگول

1390/5/23 11:04
نویسنده : یه مامان
6,236 بازدید
اشتراک گذاری

 قصه ها هرچه که هستند و از هرجا که مي‌آيند، مجموعه ويژگي‌هاي زيادي را در خود جمع کرده‌اند تا جهاني را خلق کنند که در آن اتفاقات زيادي مي‌افتد و زندگي را تخيلي‌تر مي‌کند تا به راحتي بتوان با آنها همراه شد و نقش آنها را بازي کرد....

 يک قصه‌گو مي‌بايست در ابتدا شخصيت‌هاي قصه خود را خوب معرفي کند و به بچه‌ها اجازه دهد تا آنها را خوب تصور کنند و وارد جهان آنها شوند. وقتي فرزند شما در ذهن خود وارد جنگل قصه شد، آن وقت خودتان خواهيد ديد که طرف کدام قهرمان را مي‌گيرد و نقش کدام‌شان را مي‌پذيرد و با کدام‌شان سرسازش ندارد، يا خواهيد ديد که به کجا مي‌رود، به چه چيزي خيره مي‌شود، چه سوالاتي مي‌پرسد و از چه چيزي صرفنظر مي‌کند يا چه چيزهاي ديگري براي او بسيار مهم هستند.

شخصيت‌هاي منفي قصه‌ها به طور کوتاه مدت مي‌تواند در تخليه هيجاني کودکان مفيد باشد .

فرض مي‌کنيم شما در حال گفتن قصه‌ي شنگول و منگول هستيد مي‌خواهيد نقش مادر شنگول و منگول را به فرزند خود بسپاريد. او براي اولين بار قرار است نقش خود را از فرزند بودن به مادر بودن تغيير دهد. تغيير صدا و بع بع کردن بزبزک زنگوله پا براي بچه‌ها بسيار جذاب و شيرين است. ضمن اينکه در فضاي قصه مي‌توان حتي زيست‌شناسي هم درس داد. او در اين قصه مي‌تواند با بزها، صداي بزها، غذاي بزها، محل زندگي بزها و بسياري از موارد مربوط به درس علوم ابتدايي آشنا شود او در نقش مادر مي‌تواند، حس مسئوليت‌پذيري مادر و مقابله با خطرات احتمالي را ياد بگيرد. او در خواهد يافت که حرف شنوي از مادر چقدر مهم است و مادر بودن چقدر سخت است.

اگر از کودک ديگري بخواهيد که نقش گرگ را بازي کند، او نيز در تقليد صداي گرگ لذتي مي‌برد که وقتي شما آن را بازي مي‌کنيد نمي‌برد. در ضمن بازي کردنکار شما وقتي دلنشين‌تر مي‌شود که قصه را بار دوم براي فرزندتان تعريف کنيد و به روش نمايش، از او بخواهيد اين بار نقش خود را در قصه عوض کند. کودکي که ديروز نقش مادر بزها را بازي کرده اگر امروز نقش شنگول و منگول را بازي کند، نقش‌پذيرتر خواهد شد؛ همچنين او توانسته است افق‌ها و ابعاد مختلف قصه را ببيند و بشنود ذهن او خلاق‌تر، تحليلي‌تر و پنجره ديد او بازتر مي‌شود. خود قصه‌گو نيز مي‌تواند نقش خود را در باز تعريف قصه‌ها تغيير دهد تا بچه‌ها او را در لباس‌ها و شخصيت‌هاي مختلفي ببينند و اين تنوع و رنگارنگي است که قصه‌گويي را براي آنها جذاب‌تر مي‌کند. قصه‌گويي که هميشه نقش‌هاي مثبت را خودش بازي مي‌کند زياد محبوب نمي‌شود؛ شايد گاهي اوقات لازم است که در قالب نقش‌هاي ديگر به جز شخصيت‌هاي خوب قصه‌ها، پيامي را به کودک رساند. هنگام نقش‌پذيري، کودک در قالب شخصيت‌هاي قصه‌ها ممکن است با سوالاتي که مي‌کند يا واکنش‌هايي که انجام مي‌دهد، مسير قصه را عوض کند. اين اتفاق يک اتفاق خوشايند و مبارک است. گاهي اوقات فرآيند ذهني کودکان از فرآيند قصه‌ها، مبدع‌تر و خلاق‌ترند و موجب خلق قصه‌هاي جديدتر مي‌شوند. حتماً لازم نيست آقا گرگه، شنگول و منگول را بخورد و بعد مادر، آنها را از شکم گرگ بيرون بياورد. در فضاي قصه شنگول و منگول، هزاران اتفاق ديگر مي‌تواند رخ دهد. قصه‌ها فقط يک بستر هستند.

قصه‌گويي خوب است که بتواند از اين بسترها استفاده کند و بچه‌ها را در قاليچه پرنده خود بنشاند و با خود به هر جا که مي‌خواهد و هر جا که آنها مي‌‌خواهند ببرد.

اين فضاي خلاق، مي‌تواند کودک شما را از پله دانستن به پله‌هاي مهم‌تر بعدي شامل فهم و درک، توانستن، ايفاي نقش، ارزشيابي کردن، تحليل کردن و ساختن برساند. پدران و مادران خوب و دلسوز فراموش نکنيد که هدف ما از قصه گويي فقط گذران اوقات کودک نيست بلکه ما مي توانيم از طريق قصه بسياري از مفاهيم و رفتار هاي مثبت را آموزش دهيم و به ياد داشته باشيد که از نظر روانشناسان قصه گويي يکي از راه هاي مفيد آموزشي مي باشد چرا که به روش غير مستقيم مطالب را منتقل مي نمايد.

منبع:  ماهنامه کودک

لینک های مرتبط:

قصه گوی خوب كیست؟

قصه شنیدن!

قصه و تأثیر آن در تربیت كودكان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

یک عدد مامان
23 مرداد 90 13:13
امین و متین از بچگییشون اصلا قصه ی شنگول و منگول رو دوس نداشتن . چون غیر واقعی بود براشون . یکی دو بار هم بیشتر واسشون تعریف نکردم . میگن امکان نداره یه گرگ یه ببعی رو درسته قورت بده و بعد شکمش رو باز کنن و سالم ببعی رو بیارن بیرون ! من هر قصه ای که واسشون میگم باید با عقل جور در بیاد . میگن وقتی واقعیت نداره و شما تعریف میکنی یعنی دروغ ! و دروغ گفتن کار خوبی نیست ! این دید اوناست و من بهش احترام گذاشتم و همیشه قصه هایی رو واسشون میگم که واسه اوناقابل قبول باشه.
با قصه های تخیلی و تخیلات مشکلی ندارنا ! فقط میگن قصه هایی که میگی دور از ذهن نباشن و با عقل جور در بیان .

قصه ی چغندرک رو شنیدین ؟ همون که یه خانواده واسه در آوردن یه چغندرک بزرگ تلاش میکنن و وقتی میخوان از زیر زمین بکشنش بیرون ، میگن : بیا بیا بیرون بیا/ از دل خاک بیرون بیا /با این تکون /با اون تکون/ بیرون بیااا....
امین و متین عاشق این قصه هستن.وقتی که میریم خونه ی مامانم و به کمک پدربزرگ و مادربزرگ و دایی و خاله این بازی رو انجام میدیم شور و اشتیاقشون قابل وصف نیست . خیلی دوس دارن و اگر 100 بار هم داستانشو بازی کنیم خسته نمیشن

شما می تونید نتیجه ی داستان رو به خودشون واگذار کنید، اینطوری داستان رو به همون نحوی که دوست دارن به پایان می برن و یا اصلا همون قصه ای رو که دوست دارن بازی کنن، مهم اینه که مسئولیت های اون شخصیت های قصه رو بپذیرند و بتونن خودشون رو جای اونا بذارن، مثلا داستان هایی تعریف کنید که یه بار اونا بابای خانواده باشن و دفعه ی بعد بچه باشن و ...
این داستانها می تونه شامل داستانهای واقعی زندگیشون هم باشه، مثلا وقتی یه خواسته ای دارند می تونید با زیرکیِ مادرانه اون رو در قالب یه داستان در بیارین و به اونها نقش مامان و یا بابا بدین تا خودشون رو جای شما بذارن و خواسته اشون رو خودشون بررسی کنن.
موفق و موید باشین
مامان محمدرضا
23 مرداد 90 13:49


ممنون از لطفتون مامان مهربون
مامان بیتا
23 مرداد 90 14:52
بیتا عاشق قصه شنگول و منگوله ولی هیچ وقت نمیزاره به آخر قصه برسیم خب هنوز 2 سالشه و کم طاقته .از قسمت هایی که با ریتم خاصی خونده میشه مثلا(کیه کیه در میزنه در رو با لنگر میزنه )خیلی خوشش میاد و میخواد که تکرار کنم

آخه! کم کم می تونید نقش هایی بهش بسپارید که ایفا کنه، مهم یاد گرفتن قبول مسئولیته.
موفق باشید
مامان ماهان
23 مرداد 90 16:43
به مطلب خیلی خوبی اشاره کردین

ان شاءالله که استفاده ی لازم رو ازش ببرین
مامان پارسا جون
23 مرداد 90 16:58



مامان ماهان عشق ماشین
23 مرداد 90 23:25
ماهان عاشق این قصه س و مخصوصا هر بار یه نقش رو بر میداره و تن صداش رو مطابق اون نقش تغییر میده.

آخـــــــه! کاش موقع قصه تعریف کردنش صداش رو ضبط کنین و برای ما بفرستین.
مامان ماهان عشق ماشین
23 مرداد 90 23:32
به یک عدد مامان:
چرا واقعیت نداره که درسته قورت بدن؟من وقتی بچه بودم هویج دوست نداشتم وتکه های هویج رو که مامانم توی غذا میذاشتن درسته قورت میدادم تا مزه ش زیر دندونم نره.اولین بار که تو بچگی این قصه رو شنیدم با توجه به هویج قورت دادن خودم برام عادی بود.
البته یه نکته که مهمه سنیه که بچه ها این قصه رو میشنون.مثلا این قصه برای یه بچه 2 ساله ممکنه خیلی جذاب باشه.ولی برای یه بچه 6 ساله خیلی مسخره میاد که بزغاله به اون بزرگی رو چطور میشه درسته قورت داد؟که البته بچه های شما هم از این قاعده مستثنی نیستن.

ممنون از توجهتون دوست خوبم
مامان پریسا
24 مرداد 90 6:14
سلام واقعا جالبه که از یه داستان به این سادگی بشه این همه نتیجه گیری کرد. منظورم درس علومو....البته همه بستگی به طرز استفاده ودید گوینده داره.خسته نباشید.
فعلا که من فقط خواننده این گونه مطالب جالب هستم . تا کی بتونم برای پریسا اجرا کنم.....

سلام مامان مهربون
بله، همین طوره که شما فرمودین، همین داستان رو میشه سریع گفت و رد شد و یا از گوشه گوشه ی اون مطالب به کودک آموخت. مهم خلاقیت قصه گوست.
ان شاءالله به زودی برای پریسا جون اجرا می کنید