مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

قصه شنیدن!

1390/5/16 10:26
نویسنده : یه مامان
4,609 بازدید
اشتراک گذاری

 بچه‌ها دوست دارند بعضي شب‌ها در اتاق دور هم گرد آيند و همگي دور ميز بنشينند و کار عظيمي انجام دهند. آن کار قصه‌گويي است که نفسشان را بند مي‌آورد ، قصه‌هاي دلنشين خود را با آب و تاب تعريف مي‌کنند و درباره جزئيات بحث مي‌کنند.

در  این سری از مجموعه مقالات قصد داریم نکاتی را در مورد قصه با هم مرور کنیم و در نهایت، ان شاءالله توانایی قصه گفتن و انتقال دانسته ها بوسیله ی این شیوه را بیاموزیم...

 در مقاله قبل قصه و تاثیر آن در تربیت کودک را مرور کردیم.

داستان سرايي، شيوه‌اي دلپذير براي ابراز عشق و علاقه فزون‌تر اعضاي خانواده محسوب مي‌شود. قصه‌ها، قلب و روح فرهنگ‌مان به شمار مي‌روند، به ما اميد مي‌بخشند و ياري‌مان مي‌کنند تا اهدافي را براي خودمان تعيين کنيم.

همان گونه که کودکان نياز دارند داستان بشنوند، همان قدر هم مايلند قصه‌های خودشان را تعريف کنند. بچه‌هاي خردسال معمولا وقتي که مي‌خواهند داستان تعريف کنند از واقعيت به خيالبافي مي‌گريزند، به عبارت ديگر رخدادهاي تخيلي را نيز به آن اضافه مي‌کنند. پدر و مادرها معمولا به اين خيالبافي‌ها و روياپردازي‌ها اهميت نمي‌دهند.

ليکن توصيف ماجراهاي تخيلي براي کودک همچون پازلي است که بايد اجزايش را دقيقا کنار هم بچيند تا همچون رخداد حقيقي جلوه کند.

مادر جواني تعريف مي‌کرد که وقتي روزي مي‌خواست به پسر سه ساله‌اش داروي سرماخوردگي بدهد، ناگهان پسرش به او نگريست و گفت: «وقتي که تو دختر کوچولويي بودي، يک روز بسيار مريض شده بودي. مي‌دانستم که تو مامان من مي‌شوي. اين بود که مثل فرشته‌اي با چتر از آسمان پايين آمدم و به تو دارو دادم تا خوب شدي. من خيلي قهرمانم، اين‌ طور نيست، مامان؟»

مادر دريافت که اين ماجرا، ترکيب چند داستاني است که قبلا براي پسرش تعريف کرده بود. مانند بيماري ذات الريه‌اي که در کودکي بدان دچار شده. اين مادر جوان مي‌گويد: «تعجب مي‌کردم که پسرم چقدر خوب تمام قصه‌ها را به ياد سپرده و آنها را با هم جور کرده است.»

داستان‌سرايي براي سالخوردگان هم خالي از لطف نيست. وقتي شما به افراد سالمند خانواده‌تان فرصتي مي‌دهيد تا با بيان داستان‌ها يا خاطرات خود، احساساتشان را ابراز دارند، به آنها انسانيت و هويت مي‌بخشيد. اگر از ياد ببريم که از آنها بخواهيم داستان‌هاي خود را تعريف کنند يا اين که مجال نيابيم به سخنانشان گوش فرا دهيم، خودمان هم عمري با پرسش‌هاي بي‌جواب رو به رو مي‌شويم.

پرستاري تعريف مي‌کرد که مدتي قبل شديدا نگران حال مادرش بوده است. مادر وي به دنبال فوت همسرش به خانه محقري اسباب‌کشي کرده بود. با وجودي که خود مادرش خواسته بود که به تنهايي در آنجا زندگي کند، ولي به نظر مي‌آمد که به شدت، افسرده حال است. پرستار مي‌گفت: «مادر مدام مي‌گفت: من هم مي‌ميرم. هيچ‌کس به پيرزن از کار افتاده‌اي مثل من احتياج ندارد!»

پس از مدتي، زوج جواني در همسايگي خانه مادر وي ساکن شدند. زن جوان که معلم بود، خيلي زود با مادر آن پرستار صميمي شد، به طوري که عصرها سري به او مي‌زد تا با هم فنجاني چاي بنوشند و گپي بزنند. ديري نگذشت که مادر، دانستني‌هاي خانه‌داري و ساير اطلاعات سودمند را در اختيار آن زن مي‌گذاشت. مثلا به وي ياد داد که چگونه لکه‌ قهوه را از روي ميز پاک کند. پرستار اضافه مي‌کرد: «هر چه مادرم از اطلاعات و تجربه‌هاي خود براي آن زن جوان مي‌گفت، سرزنده‌تر و شاداب‌تر مي‌شد و حتي نگاهش هم با نشاط شده بود.» با خود مي‌گفتم: «اين همان مادري است که نگرانش بودم و قبلا تصورش را نيز نمي‌کردم که او تا به اين حد جذاب و دوست داشتني باشد.»

زمان گوش کردن يا داستان گفتن بسي کوتاه زود‌گذر است.

داستان‌ها شامل خاطرات، تجربيات و ماجراهاي زندگي هستند. بايد انسان فرصتي داشته باشد تا در آن را باز کند، محتوياتش را بيرون بياورد و دريابد در دوران حيات خود به چه کارهايي دست يازيده است. داستان، گنجي نهان است که نه تنها شامل يادبودهاي دلپذير و اندوهبار حيات، بلکه شامل هر کاري است که آدمي در زندگي روزمره‌اش انجام مي‌دهد: مثل پيچيدن ساندويچ براي بچه‌ها يا کاشتن يک شمعداني عطري در باغچه خانه، که احتمالا پيام‌هايي در بردارد.

چنانچه فرصتي پيش آيد لازم است هويت خويش را بازشناسيم و ارزش‌ها و خاطرات آموزنده مان را براي فرزندانمان توصيف کنيم.

با تشکر از خانم مهناز طالبي

قصه گوی خوب كیست؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان هاني
10 مرداد 90 10:13
سلام.كاملا با قصه گويي موافقم چون خودم براي پسر 2 ماهم قصه ميگم.

موفق باشی مامان مهربون
عاطفه مامان آوا خانم ناز نازی
10 مرداد 90 10:22
چند روزیه که شروع کردم به کتاب خوندن برای آوا. البته بیشتر از دو دقیقه نمذاره کتاب تو دستم باشه و ازم می گیره. و باانگشت عکسهاشو نشون میده و با خودش حرف میزنه. نمی دونم اگه ادامه بدهم کم کم عادت می کنه ؟

آفررین به شما مامان مهربون
ولی لازم نیست عین جملات کتاب رو برای دختر گلتون بخونید ، حالا که آوا جون به عکسهای کتاب علاقه نشون میده شما هم می تونید وقتی کتاب رو جلوی او می گذارید و عکسهای کتاب رو بهش نشون میدید، با زبان کودکانه و آوای مادرانه و مهربون خودتون داستانش رو تعریف کنید، اینطوری برای کودک هم جذاب تر خواهد بود و یا حتی می توانید خاطرات روزانه را با زبان کودکانه برای او بصورت داستان تعریف کنید.
برای ارتباط برقرار کردنِ بهتر با کودکان لازم است قصه گویی را بیاموزیم.
با ما همراه باشید.
الهام مامان رامیلا
10 مرداد 90 11:54
جویند همه هلال و من ابرویت / گیرند همه روزه و من گیسویت

از جمله ای دوازده ماه تمام / یک ماه مبارک است ، آن هم رویت

فرا رسیدن ماه مبارک رمضان برشما مبارک باد
.
.



ممنونم مامان مهربون
بر شما هم مبارک باشه
مامان زهرا نازنازی
10 مرداد 90 18:19



عاطفه مامان آوا ناز نازی
11 مرداد 90 10:53
سلام . یه پیام گذاشته بودم چند روز پیش و اسم چند کتاب رو خواسته بودم ولی جواب ندادین

سلام مامان عزیز
جواب پیام های قبلی شما رو دادیم
فراموشتون نکردیم
امیدواریم که صبورانه تر ما رو همراهی کنید!