مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

طنازی های همسرانه 2؛ عاشق ترین هوو باشیم!!!

1393/7/16 6:0
نویسنده : یه مامان
6,372 بازدید
اشتراک گذاری

فرض کنید شوهرتون بعد از چند روز میخواد بیاد پیشتون و شما ذوق زده ی دیدارش هستید، بلافاصله بعد از رسیدن و سلام و احوالپرسی، لباس چروکش رو میده دستتون و میگه لطفا اینو زود برام اتو بزن، باید برم جایی کار دارم و بعد خودش بره با بچه اتون مشغول بازی بشه و دلتنگی های پدر و فرزندیشون رو هی به هم ابراز کنند و شما رو توی اتاق تنها بذارن.

عکس العمل شما چیه توی اون لحظه؟....

 ... ممکنه ناراحت بشید و نتونید این ناراحتیتون رو پنهان کنید و با دیدن این حرکت یهو درجه تبتون بره روی خط قرمز و بگید مگه من کلفت شوما هستم که برا کارهات منو میخوای فقط؟ و بعد هم پیراهن رو - نمی گم حالا تو صورت طرف چون خیلی بی ادبیه- یه گوشه بندازید و برید یه گوشه عصبانیت خودتون رو بریزید بیرون و شوهرتون هم با عصبانیت از خونه بره بیرون.

و یا شاید نه، یه ذره مهربون تر باشید و بگید باشه اتو می کنم، بعد برید توی اتاق و هی اتو کنید و هی هق و هق گریه کنید و بعد شوهرتون بیاد توی اتاق شما رو با اون وضعیت ببینه و چند تا سوال و جواب و بعد یه جنگ اعصاب و رفتن شوهر به بیرون از خونه و شما...

و یا شاید اصلا مهربون تر تر باشید و به روی خودتون نیارید که ناراحت شدید و هی اتو بزنید و لبخند ژوکوند تحویل همسر گرامی بدید و لباس اتو شده رو تحویل بدید و بدون مکث شاهد پوشیدن و خداحافظی همسر گرامی و بیرون رفتن اون از منزل بشید و با رفتنش هی بشینید و هی گریه کنید و هی گریه کنید و هی به خودتون بگید که بدبخت تر از شما توی این دنیا وجود نداره و بعدها هی این مهربونی های ظاهریتون قلمبه بشه توی قلبتون و یهو بترکه و شما بشید یه دیو آتیشی که اصلا شوهرتون شما رو نشناسه و هی از این کار و اون کارش بگید و هی از گذشتاتون و ...

حالا میریم سر اون قضیه که قبلا هم عرض کردیم خدمتتون و گفتیم سفارش استاد بزرگوارمون بود که "برا شوهرانتون زن دوم باشید"، شاهد از غیب میرسه و این خاطره ی یه زن دومه، زنی که شاید در هفته فقط یک شب شوهرش پیشش باشه و خیلی تنهایی و انتظار برای دیدن شوهرش بکشه، حالا بشنوید از عکس العمل این خانم در مقابل چنین کاری از همسرش:

«وقتی لباس رو به دستم داد، با خوشحالی پریدم توی اتاق و اتو رو زدم به برق و اتوکشی رو شروع کردم و هی لباسش رو بو کردم و اتو کردم و کیف کردم و بابایی بهمراه پسری هی مشغول بازی شدند و من هم هی اتو کردم و هی کیف کردم، اصلا هیچ کاری به اندازه ی اتوکشیدن برای کسی که دوستش داری به آدم لذت نمیده...»

تا اینجای ماجرا رو که داشتید، حالا آخر این نیم ساعتی که این دوتا همسر کنار هم بودند اون هم دیداری که بعد از چند روز به وقوع پیوسته بود یه خداحافظی دلچسب بهمراه یه بغل مهربونی و عشق و ...

و آخرتر این قضیه این میشه که جناب همسر بعد از مدتی میان پیش خانم عزیزش و باز یه بغل مهربونی و بوسه باران زن و بچه و اظهار عشقی که بدون تو من یه آدم هیچ و افسرده بودم و روز به روز عشقی که میریزه به پای همسرش و میگه چه خوب شد که همچین عشقی دارم، وگرنه من چیکار می کردم و ...

****

شاید دلیلی که باعث این همه مهربونی اون هم از ته قلب میشه اینه که زنهای دوم شوهرانشون رو برای خودشون -فقط- نمی دونن و به خاطر همین هی سعی می کنند که لحظه به لحظه عاشق تر بشن و با گرمای عشقشون شوهرشون رو مال خودشون کنند. این میشه یه میدان رقابت برای جلب محبت شوهر که هر کدوم از هووها عاقل تر و بلکه عاشق تر باشه برنده ی این میدان میشه و سوگلیِ شوهرش میشه و دیگه می دونه اینطوری توی قلب شوهرش هست هرجا که باشه!

هر انسانی گرمای محبت رو از چندفرسخی حس می کنه و به سمتش کشیده میشه!

همه ی زنها دوست دارند برای شوهرانشون تک باشند ، شاید بشه گفت صفردرصد از زنها دوست دارند که هوو داشته باشند و شوهرشون زن دیگری اختیار کنه. ولی پیشنهاد ما برا اینکه همیشه عاشق تر بمونیم ، اینه که خودمون برای خودمون هوویی دست و پا کنیم!

هوویی که خودمون قبولش داریم!

هووی که بتونیم یه میدون رقابت توش برا خودمون درست کنیم که روز به روز عاشق تر بشیم و شوهرمون بشه یه مردی که سوگلیش ماییم!

این هوو باید هوویی باشه که شما رو آزار نده، درونتون رو نسوزونه و .... . حالا هی بگردید اطرافتون ببینید با این مشخصات چه هویی می بینید؟

اینکه شوهرمون بعد از عشق ما بره دنبال یه عشق دیگه خیلی سخته ، پس بهتره فرض رو به این بذارید که خودمون هوو شدیم و الان زن دوم هستیم و حتی می تونیم چند تا هوو رو تصور کنیم ولی خودمون رو زن آخری در نظر بگیریم.

یه هوو می تونه شغل همسرمون باشه؛ بالاخره زمان زیادی از وقت همسرانمون به درگیریهای شغلیِ اونها میگذره. خب تصور کنید این هوو، چندان هم عاقل نباشه و هی اعصاب همسرمون رو بریزه به هم، و این یک پوئن مثبته که ما می تونیم ازش استفاده کنیم و هی با دلبریهامون عرصه رو برای عاشقتر شدنمون فراهم کنیم.

یه هوو می تونه دوستان همسرمون باشه، این هوو یه ریزه خطرناک تره! چون یه مقدار عاقل تره و بیگدار به آب نمی زنه و الکی ذهن و روان شوهرمون رو درگیر نمی کنه که ما بتونیم ازش استفاده هایی بر وفق مرادمون داشته باشیم، پس باید یه سیاست دیگه رو پیش بگیریم و هی با رد کردن و بدگفتن از این هووی دوست داشتنی برای شوهرمون خودمون رو از چشمش نندازیم. اگه ما به جای بد و بیراه گفتن از این هوو هی رگ غیرت شوهرمون رو به جوش نیاریم و به جای اون روز به روز دلبری های خودمون رو بیشتر و بیشتر کنیم و هی عاشق تر و عاشق تر بشیم، این ما هستیم که برنده ی این رقابت هستیم و هدف هم که معلومه!

شاید بگید چه لزومی داره اینقدر برا اینکه مردمون عاشق تر بشه بهمون، دست و پا بزنیم؟ جواب رو همه ی ما زنها می دونیم و اون اینه که ما خودمون نیاز داریم معشوق تر باشیم و این یه حس خیلی خوب به یه زن میده، حسی که می تونه روز به روز جوون ترش کنه و روز به روز شاداب تر.

حالا این خونه میشه یه خونه ی پرمهری که همینطور داره توش محبت موج میزنه و بچه ها هم دارن توی همچین محیطی رشد پیدا می کنند!

آرامش

عشق

تربیت

و خیلی چیزای دیگه میشه عاقبت این فرض هامون و این هووهای فرضیمون. خوبیه این هووها اینه که ته دلمون می دونیم که توی ظاهر و باطن همون سوگلیِ همسرمون، ما هستیم.

هی عاشق تر بشیم و فقط عاشق تر، همین کلید خیلی از  آرامش هاست!

فقط یه عاشق واقعیِ که لباس کثیف و چروک عشقش هم بهترین چیزای زندگیش هستند!

یه عاشق واقعیِ که وقتی زبری دست ها و صورت عشقش رو می بینه، دوست داره اونا رو هی بذاره توی دستش و هی براش غش و ضعف کنه و هی قربون صدقه اش بره!

یه عاشق واقعی وقتی منتظر عشقش ساعت ها میشینه و عشقش دیر می کنه، فقط تنها نگرانیش این میشه که نکنه خاری رفته توی پای عشقم و وقتی بهش زنگ میزنه، با هزارتا بغضی که توی صداشه میگه: عزیزم، خداروشکر که صداتو شنیدم، خیلی نگرانت شده بودم. بعد هم بلند میگه: ممنون خدایا که عشقم سالمه!

یه عاشق واقعی فقط می تونه لباسی از طرف عشقش کادو بگیره که اصلا قبل از اون دوستش نداشته، ولی چنان با اشتیاق می پوشه و خودش رو توی آینه برانداز می کنه که خودش هم باورش نمیشه که ممکنه از این لباس خوشش نیاد و هی سلیقه ی عشقش رو تعریف و تمجید می کنه!

یه عاشق واقعی خیلی کارها می کنه! و خیلی از کارها رو هم نمی کنه!

با هم فکر کنیم و هی لحظه لحظه ی خاطراتِ همسریمون رو مرور کنیم و ببینم که کجا با چه رفتاری مثل عاشقِ واقعی رفتار کردیم و یا چه کاری می تونستیم انجام بدیم که بهتر بود و  عاشقِ واقعیاون کار رو انجام می داد؟

آخر این مطلب میشه همه ی عاشقانه هایی که شما برامون می نویسید، همه ی اون کارهایی که یه عاشق واقعی از نظر شما انجام میده و یا نمیده!

منتظر عاشقانه های قشنگتون هستیم!

عاشق باشیم و عاشق تر بشویم، هی، روز به روز و لحظه به لحظه!

تمرین عاشقی از این لحظه تا .... 

پسندها (2)

نظرات (15)

مامان گلها
16 مهر 93 8:01
سلام و صبح به خیر به نظر میاد مطلب مفید و خیلی خوبی باشه قبل از اینکه ادامه مطلب رو بخونم عکس العمل من اینه که یه کم ته دلم ناراحت میشم ولی به روی خودم نمیارم میگم خوب اونم بچشه حق داره دلش براش تنگ شده ولی اگه دیدم کلا محل نذاره حتی جواب سلامم رو خیلی بی حال بده و زود بره سراغ بچه بعد که از پیش بچه بدگشت بهش میگم مثلا چقد ما رو هم تحویل گرفتی حالا برم مطلبو بخونم
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز وقت شما هم بخیر و شادی باشه ان شاءالله این عکس العمل خیلی از زوج های خوب هست. ولی صحبت اینجاست که این نگاه می تونه خیلی بهتر از این باشه، پس همیشه به دنبال بهترین ها باشیم
مامان گلها
16 مهر 93 8:15
بسیاااار زیبا و خواندنی بود دستتون درد نکنه باعث شد یه کم بیشتر به خودمون بیایم و دقت کنیم تو رفتارامون
یه مامان
پاسخ
اگه راستش رو بخواید این خاطره برای خودمون هم تلنگری شد که آیا واقعا عاشقانه رفتار می کنیم و یا فقط در زبان می گیم که عاشق هستیم ان شاءالله که بتونیم روز به روز عاشق تر بشیم
❀مامان علی خوشتیپ❀
16 مهر 93 8:17
سلام روز جهانی کودک مبارک ووووی اول صبحی چه پست عشقولانه ای گذاشتید؟دلمون تنگ شد برای جناب همسر
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز روز جهانیِ کودکان شما هم مبارک بــــــــــــعله دیگه! ان شاءالله که همیشه عاشق ترین باشید با جناب همسر
بابا و مامان
16 مهر 93 9:09
سلام صبح بخیر اون اولای پست و می خوندم اینطوری بودماون وسطا هنوز این حالی بودم اون اخرا راهکارا را که دیدم دیدم اول باید صبر داشته باشم عجله نکنم اخرای این جور مطالب و که اوایلش یه شوک عصبی در حد بی نهایت وارد می کنه را خوب بخونم که یه وقت اون اواسطا سکته نکنممطلب خیلی خیلی عالیه اما اون مثالش عجیب برا من وحشتناک و دلهره اور بود شاید برا مامانهای دیگه هم اینطور باشه البته جز این مثال ایا مثالی هست که تا این حد احساسات خانمها را قلقلک بده اقا من عاشق همسرمم و در مورد همسرم هم می دونم همینطوره می دونید همین حالا بعد از خوندن پست بالای واز فکر کردن به هووی خیالی چکار کردم فوری دست بکار شدم و این پیام و برا همسری فرستادم اگه نهایت دوست داشتن در قطره ی باران است من دریا را تقدیمت میکنم...دوستت دارم دلم برات تنگ شد این متن و برات فرستادم حالا ببینیدتاثیر بی بدیل این پست
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز وقت شما هم بخیر و شادی باشه ان شاءالله یعنی ما کشته و مرده ی این تاثیرات بی بدیل می باشیم و هر نوع عاشقی کردن همسرانه ای رو از همین جا لایک می نماییم راستی خداروشکر که از حالت به ختم شد. عجب نکته هایی داشت این پست و خودمون خبر نداشتیم ها! آخر هر ماجراهای اینجوری رو خوب بخونیم شاید اینجوری باشد. اس ام اس قشنگی بود، برم گوشیم رو بیارم و بنویسمش و بفرستم... خلاقیت رو دارید عایـــــــــــــا؟
بابا و مامان
16 مهر 93 9:19
همین حالا یه پیامی اومد با سرعت نور رفتم سراغش گفتم نادره می دونید عایا چی بود با یک تغییر بزرگببینیدمشاهده برنامهای تلویزیونیاز طریق تلفن همراه با اینترنت ایرانسل هنوز منتظرم ببینم
یه مامان
پاسخ
نتیجه ها همیشه اس ام اسی رد و بدل نمی شوند. اندکی صبر سحر نزدیک است
بابا و مامان
16 مهر 93 9:51
نکاتی که خیلی برام جالب بود و عبرت اموز بود هی عاشق تر بشیم و فقط عاشق تر، همین کلید خیلی از آرامش هاست! هیچ کاری به اندازه ی اتوکشیدن برای کسی که دوستش داری به آدم لذت نمیده...» هر انسانی گرمای محبت رو از چندفرسخی حس می کنه و به سمتش کشیده میشه! آرامش عشق تربیت یه عاشق واقعی وقتی منتظر عشقش ساعت ها میشینه و عشقش دیر می کنه، فقط تنها نگرانیش این میشه که نکنه خاری رفته توی پای عشقم و وقتی بهش زنگ میزنه، با هزارتا بغضی که توی صداشه میگه: عزیزم، خداروشکر که صداتو شنیدم، خیلی نگرانت شده بودم. بعد هم بلند میگه: ممنون خدایا که عشقم سالمه! این نکته عجیب من و یاد خودم انداخت که نادر یه کمی که دیر می کنه زنگ رو زنگه اگرم یه وقتی جواب نده دلنگرانی و اضطراب دیونم می کنه تا بیاد و وقتی می بینم خدا را شکر اومد خونه ارامش می گرم خدا را شکر می کنم ارزو می کنم همه زندگیها پر باشه از عشق و شادی و سلامتی ممنون از پست عالی و خوبتون که راهکارای خوبی را نشون داد
یه مامان
پاسخ
ممنون که نکات مورد علاقه تون رو برامون گفتید، این مورد آخر که نوشتید نشون میده که شما عاشق همسرتون هستید و امیدواریم که زندگیتون سرشار از عشق و محبت باشه و کانون خانواده تون از گرمای محبتتون روز به روز گرم تر بشه تا بستر مناسبی برای رشد و پرورش فرزندانتون باشه
مامان یاسمن و محمد پارسا
16 مهر 93 10:00
ودر اخر اینکه عاشق باشیم و عاشق تر بشویم، هی، روز به روز و لحظه به لحظه! تمرین عاشقی از این لحظه تا .... دوست داشتن به تعداد دفعات گفتن نیست حسی است که باید بی کلام هم لمسش کنی
مامان یاسمن و محمد پارسا
16 مهر 93 11:29
سلام من بازم اومدم امروز دست بردار نیستم اومد اون پیامی که منتظرش بودم سلام محبت و مهربانی ببعد الهی انسان می باشد الهه شده ای اینم جوابی که منتظرش بودم
یه مامان
پاسخ
به بــــــــــــــــــــــه ســــــــــلام بانوی پیروز و موفـــــــــــق و عاشق تبریــــــــــــــــــــــــــک براتون از صمیم قلب آرزوی خوشبختی داریم
مامان شبنم
16 مهر 93 12:11
سلام این مطالب واقعا دلنشین نوشته می شن و به راستی نوشته های یه زن زندگی هستن ممنون مطمئنا همه یه لحظه هایی از زندگیشون این تجربه ها رو داشتن فقط باید گاهی اونا رو مرور کنیم تا حواسمون به هووهامون باشه البته هووی من اصولا همون خنگ اولیه ولی به خاطر همون هم من باید یه ملاحظاتی می کردم مثلا اوایل گاهی تا شوهرم میومد خونه از زمین و زمان ایراد می گرفت منم حرص می خوردم که چرا این همه زحمت من از صبح تا حالا رو نمی بینه خلاصه یه دعوای مختصر راه میافتاد و بعد با هم صلح میکردیم تا این که فهمیدم روزایی که کار شوهرم گره می خوره این جوری اشفته است حالا دیگه وقتی این جوریه اصلا هیچی نمی گم نهایتش می گم الان خسته ای بیا بعدا در موردش حرف بزنیم و در اکثر موارد شوهرم در اون بعدا به این نتیجه می رسه که حق بیشتر با من بوده یه چیز دیگه هم به ذهنم اومد اون دفعه در مورد ظاهر و اراستگی صحبت شد به اونم بی ربط نیست اولین سالگرد ازدواجمون رفتم ارایشگاه حدود سه چهارساعت طولش داد تا کار منو راه بندازه اخرش هم وقتی متوجه شد من قصد ندارم اتلیه برم و صرفا می خوام برم خونمون ! یه چیزی سر هم بندی کرد که خیلی کمتر از پولی بود که گرفت سال بعدش دخترم چند ماهه بود دیدین گاهی مردم یه ادم بچه دار می بینن می گن دیگه اینا خوشی ندارن دوره عشق و عاشقی شون تموم شده و از این حرفها خلاصه که انگار شوهرم هم به همین نتایج رسیده بود منم در یک اقدام راحت با چند تا سرچ توی اینترنت و جابه جایی وسایل خونه یه قسمت رو مثل اتلیه درست کردم خودم هم با کمک اینترنت موهامو پیچیدم و ارایش کردم خلاصه که با یه اتلیه خونگی که خیلی راحت تر و ارزون تر هم هست عکسامون رو گرفتیم دخترم هم راحت واسه خودش بازی میکرد ما هنوز هم همین روش رو داریم می خوام بگم بچه داری نباید زندگی عاشقانه و دونفره ما رو ببره زیر سوال فقط یه ریزه خلاقیت باید چاشنیش کنیم همه چیز حله
یه مامان
پاسخ
ســـــــــــــــلام مامان عزیز خواهش می کنیم، ممنون از لطف و توجهتون و سپاس فراوان به خاطر تجربه های زیبا و قشنگی که برامون نوشتید نکته ی آخری که ذکر کردید هم واقعا باید مورد توجه همه ی ما قرار بگیره باز هم ممنون از ایده ی قشنگ و جالبتون براتون زندگی سرشار از عشق و صمیمیت و خوشبختی رو آرزو داریم
مامان اهورا
17 مهر 93 20:20
سلام ،از وقتی این مطلب رو گذاشتین خیلی بیشتر توی رابطه مون دقیق شدم همه ما زنها (البته فکر کنم )اینطور باشیم لحظاتی از زندگی عاشق عاشق هستیم و لحظاتی هم بوجود میاد که اصلا از ازدواجمون پشیمون میشیم که البته امیدوارم این لحظات کم یا اصلا نباشه دقت که میکنم میبینم بعضی از کارهای هردوی ما نشانه های عشق رو داره و بعضی کارها هم صددرصد نه مثلا متاسفانه من از لباسهای کثیف شوهرم که توی این مطلب گفته شده باید خوشم بیاد وبا عشق بشورم خوشم نمیاد و نمیشورم اما شوهرم هم توقعی نداره ک من خوشم بیاد و اما لحظات نابی هم توی زندگی دارم که نشانه های عشق رو داره مثل وقتایی که من خسته ام و شوهرم ظرفها رو میشوره اما باز بعضی اوقات فکر میکنم عشقمون کمرنگ شده یا شاید مشکلات زندگی باعث میشه این فکر رو بکنم مثلا یادمه سالهای اول زندگی با اونکه بیشتر همدیگر رو میدیدیم بیشتر برای هم پیامهای عاشقانه میفرستادیم اما الان به یکبار در روز زنگ زدن از سر کار اکتفا میکنه البته شاید کم کاری از من هم باشه شاید من زیاد به هووم پر وبال دادم و خودمو کنار کشیدم ،امیدوارم همه زندگیها سرشار از عشق باشه ،بخصوص شما که بیدریغ مطالب مفیدی در اختیار ما میذارید ممنون
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز اهورا خیلی خیلی ممنونیم که اینقدر وقت میذارید و ما رو از نظرات خوبتون و تجربیاتتون و بازخوردهای مطالب توی زندگیتون بهره مند می کنید، با نظرتون موافقیم گاهی وقتی به داشته هامون و نعمت های خوب خدا بی توجه میشیم اونا برامون عادی میشن و یادمون میره که یه روزی چقدر اونا رو عاشقانه از خدا طلب می کردیم و یادمون میره که بدون اونا زندگیمون چقدر سخت میشه، ان شاالله که بتونیم همیشه شکر نعمت هامون رو به صورت زبانی و عملی به جا بیاریم تا روز به روز نعمتمون افزون و افزون تر بشه
مامان اهورا
17 مهر 93 20:31
راستی یادم رفت یه خاطره جالب براتون تعریف کنم یه روز که مثلا با شوهرم قهر بودم غروب که بیرون رفت دیر کرد من دلم آشوب بود چه جور ،چون سابقه نداشت بیخبر جایی بره البته چون قهر بودیم بی خبر رفته بود من به هر ترفندی دست زدم از خواهرم خواستم براش زنگ بزنه و...اما جواب نمیداد دیگه داشتم به مرز جنون میرسیدم که اومد فکر میکنین کجا بود ؟ طبق معمول اون روز رفته بود باشگاه و من یادم رفته بود وقتی اومد هزار بار خدا رو شکر کردم و از شوق بود یا نمیدونم چی کلی گریه کردیم و سپس آشتی ،این لحظات که بوجود میاد باور میکنم که پس عشق هنوز هست فقط پنهان شده ،سرتون رو درد آوردم پوزش(راستی از این شکلکها توی کامپیوترم کار نمیکنه که براتون بفرستم)پس هزار تا گل تقدیم شما
یه مامان
پاسخ
واقعا خاطره ی جالبی بود ممنون که برامون نوشتید، ان شاالله که همیشه وجودتون سرشار از گرمای عشق و محبت باشه و گرما بخش کانون خانواده تون باشید از گل های قشنگتون هم ممنونیم
مریم مامان دونه برفی
19 مهر 93 12:34
با سلام چه پست عشقولانه ای که البته عشقولانه اش مثل آتش زیر خاکستر بود. یا بهتره برعکسش کنیم گلستان پس از آتش ... مثال اتو کشیدن هم خیلی جالبه . چون بعد هربار که من اتو میکشم همسرمحترم یه دنیا تشکر میکنه و با هربار پوشیدنش هم کلی متشکر میشه و من شرمنده که چرا دیربه دیر میرم سراغ اتو ... حالا نمیشه ما هووو نباشیم و یه چیز دیگه باشیم . اصلا این کلمه آدمو عصبی میکنه.. قول قول میدم اگه هووی خودم نباشم عشق خوبی باشم.
یه مامان
پاسخ
به به سلام ببین کی اینجاس حالتون خوبه؟ هوو بیشتر به آدم انگیزه میده ها حالا شما استثنائا اگه عصبی میشید و ممکنه این شکلی بشید و اوضاع خطرناک بشه همون عشق خوب باشیدکافیـــــــــــه
مامان علی و حسین
20 مهر 93 8:24
سلام خانوم مدیرای مهربون چرا دو روزه نیستید؟ نگران شدیم انشاالله که گرفتاری خیر باشه...مثل سفر یا عروسی و... با آرزوی بهترین ها برای شما عیدتون مبارک
یه مامان
پاسخ
به به سلام مامان علی و حسین عزیز اول اسمتون رو که دیدیم یه لحظه نشناختیم گل پسراتون خوب هستن؟ شرمنده اصلا برنامه جور نمیشد خدمت برسیم! یکی در مسافرت به سر میبرد و دیگری مشغول عملیات و مراسم پوشک گیرون! الان هم جناب گل پسر پوشکی خواب هستن که موفق شدیم سر بزنیم! اوه اوه صداش میاد من دیگه باید برم این گل ها برای شما و پسرای گلتون
مامان علی و حسین
20 مهر 93 13:51
خدا رو شکر که خوبید
یه مامان
پاسخ
ممنون از لطف و محبتتون و احوالپرسی تون
مامان نازنین زهرا
22 مهر 93 15:11
ممنون کلیدی ،آموزنده وتفکربرانگیز....بدوم برم هوو پرونی
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز خوشحالیم که شاهد حضورتون در مدرسه هستیم این تاثیرپذیری و سرعت عملتون ستودنیه موفففففففففففق باشید