مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

نی نی های بلاگی هم روزی بزرگ خواهند شد

1393/7/9 6:0
نویسنده : یه مامان
7,896 بازدید
اشتراک گذاری

دنیای مجازی و انواع بلاگر ها و در راس آن نی نی وبلاگ ، وسیله ای است که محیطی را برای مامان های سراسر دنیا فراهم کرده تا هم خاطرات زیبای کودکانشون رو ثبت کنند و هم بهانه ای بشود برای دوستی های مامان ها، مخصوصا آنهایی که شرایط یکسانی با هم دارند... 

همه در تکاپو هستند تا بنویسند و لحظه لحظه ی عمر فرزندشان را ماندگار کنند. عکس های آنها ، شیرین زبانیها، خاطرات و خیلی چیزهای دیگری که در کنار هم پست های رنگارنگ و متنوع و زیبایی را درست می کند و مجموعش می شود یک وبلاگی در مورد یک نی نی.

مامان ها هر کدام دوستان وبلاگیِ زیادی دارند و حتی رابطه اشان از حد مجازی بیشتر شده و صمیمتشان دوصدچندان.

در این بین نکاتی به نظرمان آمد که دوستانه و صمیمانه آن را مطرح می کنیم و در تکمیل این مقاله از مامان های عزیز کمک می خواهیم، شماهایی که هر کدام به وبلاگ های زیادی سر می زنید و انواع و اقسام دوستان بلاگی را دارید و ممکن است نکات بیشتری به چشمتان بیاید که ما آن را ندیده باشیم.

سوء استفاده افراد سودجو:

همانقدر که محیط مجازی می تواند مکانی برای دوستی ها باشد، می تواند محیطی برای سوءاستفاده های افراد سودجو و خلافکار هم باشد. بعضا دیده می شود که مادرهای عزیز ساعات کلاسی بچه ها و ساعت آمدن سرویس و حضورشان در بیرون منزل را در وبلاگشان می نویسند و یااز روی بی دقتی  آمارها و اطلاعاتی می دهند که مشخص می کند چه زمانی منزل آن ها خالی ست. حتی بعضی از عکس ها هم به آشنایی با موقعیت مکانی خانه  کمک می کند و در مجموع شرایطی را فراهم می کند تا دزدانی که در کمین لحظه ها هستند بتوانند به راحتی به دزدی در منزل و یا بدتر از آن دزدیدن کودکان اقدام کنند.

رازهای کودکانه:

بچه ها هم مثل هر انسان دیگری برای خود شخصیت دارند و مسلما بعضی از مسایل هستند که بچه ها دوست ندارند دیگران از آنها بویی ببرند. مخصوصا این حس وقتی در آن ها قوی تر می شود که به سن نوجوانی می رسند. معمولا در سنین نوجوانی وقتی بچه ها می بینند که مادرشان بعضی از مسایل را در وبلاگشان برای عموم نوشته اند ناراحت می شوند و مثل قبل که کوچکتر بودند و مثلا به راحتی با والدینشان در عکس گرفتن برای وبلاگشان همکاری می کردند، همکاری لازم را از خود نشان نمی دهند و سعی می کنند به هر طریقی مخالفت خود را نشان دهند.

حتی خواندن بعضی از مطالب مندرج در وبلاگشان در سنین نوجوانی برای بچه ها باعث از بین رفتن قبح بعضی از مسایل می شود و ممکن است به حرمت شکنی ها تبدیل شود.  یا برای بچه هایی که درونگرا تر هستند، این مسایل باعث می شود که اعتماد به نفسشان را از دست بدهند.

تقویت خصلت های بد:

یکی از خصلت های مشترک کودکان این است که دوست دارند برایشان داستان هایی از کودکی اشان تعریف کنیم؛ این ویژگی مبنایی خواهد شد بر اینکه وقتی باسواد شدند به خواندن مطالب وبلاگشان علاقمند شوند و حس مالکیت فرزندشان نسبت به وبلاگ هم مزید بر علت خواهد شد تا همه ی مسایل را ریزبینانه رصد کنند.

حال تصور کنید که در آن زمان به مطلبی بر می خورند که مادر برایشان از خرابکاری هایشان نوشته است و دیگران در نظراتی که برایش گذاشته اند حسابی خندیده اند و کلی قربان صدقه ی شیطنت ها و کارهایشان رفته اند. وقتی مجموع اینها توسط کودک دیده می شود، می تواند این برداشت را برایش به همراه داشته باشد که «درست است  در آن لحظه خرابکاری ها و اذیت های من باعث ناراحتیِ مادر و اطرافیانم می شود، ولی حتما دست مایه ی خنده در آینده خواهد بود و این کار از جانب مادرم خیلی هم جالب و خواندنی است». به خاطر همین به آن کارها و شیطنت ها بیشتر مبادرت ورزد و همیشه در صدد باشد تا ابتکاراتی در خرابکاریهایش داشته باشد تا خاطراتی بشود برای خنده ی آینده اشان.

شوخی های مادرانه:

حتما پیش آمده است که در جمعی نشسته باشیم و خانم ها به گفتگو مشغول باشند و ناگهان کودکی سر برسد و بعضی از مسایلی که در حد سن او نیست در حال رد و بدل باشد، حتما با تذکر به هم آن صحبت ها قطع خواهد شد و حرف عوض خواهد شد.

یادمان باشد که حتی نظرات خصوصی ممکن است بعدا توسط کودکان رصد شود و آنها ببینند که مادرشان خیلی راحت دارد بعضی از مسایل را برای دیگران  بازگو می کند و در نتیجه شخصیتی که از مادرشان در ذهن دارند با آنچه می بینند به نظرشان متفاوت و یا متناقض بیاید و خدایی ناکرده باعث شود که احترام مادر نزدشان کم شود.

یادمان باشد که پست های رمزدار و نظرهای خصوصی هم ممکن است روزی توسط کسانی که دوست نداریم ببینند، دیده شود.

رازهای والدین:

در یک زندگی بین پدر و مادر لحظه هایی وجود دارد که نباید بچه ها در جریان آن قرار بگیرند. متاسفانه بسیار دیده می شود که والدین قبل از بچه دار شدن  وبلاگی درست می کنند و برای بچه ی هنوز نیامده شان، مسایل ریزی از زندگی زناشویی خود که نباید حتی به یک دوست گفته شود را خطاب به کودکشان می نویسند تا مثلا وقتی بزرگ شد بداند که چقدر منتظر آمدنش بوده اند! اما آیا واقعا این کار درست است و یا لازم است؟

نکته ی دیگر اینکه: یکی از اصولی که در مسایل تربیت کودک وجود دارد این است که والدین بایدبا هم هماهنگ باشند و مقابل فرزندان یکدیگر را تایید کنند و اختلافات خود رادر خلوت هایشان مطرح کنند وآن ها را برطرف کنند و نه در مقابل فرزندان اما متاسفانه گاهی دیده شده که دعواها و اختلاف نظرهایی که والدین با یکدیگر دارند و نباید دیگران از آن باخبر شوند ، در وبلاگ کودکان برای عموم و خطاب به آن کودک نوشته می شودکه اگر والدین عزیز کمی دقت کنند می فهمند این مساله هم به ضرر زندگیِ زناشوییِ خودشان است و هم برای آینده ی فرزندانشان بد خواهد بود.

الگوپذیری بچه ها:

مادری در وبلاگ دخترش خاطره ای را نوشته بود به این مضمون که «عکس های بچه های وبلاگی را به دخترش نشان داده بود و گفته بود دخترم این ها را ببین، این ها دوستان تو هستند و دخترک در پاسخ مادرش گفته بود اگر این ها دوستانم هستند پس چرا به خانه ی ما نمی آیند تا با هم بازی کنیم؟!»  در نگاه اول خیلی خاطره ی جالب و کمی هم خنده داری به نظر میرسید اما با کمی دقت و توجه می توان به نکته ی مهمی دست پیدا کرد و آن الگو پذیری بچه ها از والدین است این مادر اگر همینطور بی توجه و دقت پیش برود چطور باید انتظار داشته باشد که فرزندش در سنین نوجوانی در محیط مجازی با افراد مختلف دوست نشود و از خطرات این دنیای پیچیده مصون بماند؟ وقتی که با الگو پذیری از ما به راحتی در محیط مجازی از خودش خواهد گفت چطور می توان مطمئن بود که خدایی ناکرده مورد سوءاستفاده های مختلف قرارنخواهد گرفت؟

بارها شنیده ایم که بچه ها همان می شوند که ما هستیم نه آنچه دوست داریم و می گوییم که باشند! وقتی بچه ها از کودکی می بینند که مادرشان به راحتی در محیط مجازی به کسانی که نمی شناسد اعتماد می کند و مشخصات خانواده اشان را در اختیارشان قرار می دهد، به طور ناخودآگاه یاد می گیرند که می توان به راحتی به دیگران اعتماد کرد که البته این اعتماد می تواند در دنیای مجازی و یا واقعی باشد.

خط قرمزهای نامحرمی:

دنیای مجازی ما به مثابه ی نیمکت های یک پارک است که هر کسی برای خودش نیمکتی دارد، ابتدا برای درختان و گلها درد دل می کند تا آرام شود، ولی یادش می رود که آدم های زیادی در حال عبورند و صحبت های او  را می شنوند. ممکن است هر عابری چند دقیقه ای روی نیمکت او  مهمان شود و ممکن است هر کسی برایش نسخه ای ببیچد.

غریبه ها ، از سر مهربانی و دلسوزی و یا هر قصد دیگری که می آیند مهمان نیمکتِ ما می شوند، اگر نامحرم باشند، حتی با رعایت فاصله ها، خط قرمزهای ما را کم رنگ تر می کنند. شاید سرشان پایین باشد و ما را نبینند، شاید دیگران به اینکه ما داریم با هم درد دل می کنیم توجهی نکنند و ما را نبینند، ولی اویی که باید ببیند ، دارد هر دوی ما را می بیند.

و این شکستن حدود و خط قرمزها هدیه ای می شود به فرزندانمان و به آنها می گوییم که می توان با جنس مخالف ارتباط دوستانه برقرار کرد و به آن اعتماد کرد و از هر دری برایش گفت. دوستی می گفت اوایل که وبلاگی برای خودم ایجاد کرده بودم ا زطرف افراد مختلف برایم درخواست دوستی می آمد و من  آن ها را در لینک دوستانم قرار میدادم، در بین آن ها افرادی با جنس مخالف هم وجود داشتند که این در دنیای مجازی غیرعادی نیست. بعد از مدتی احساس کردم تنها همین که افرادی از جنس مخالف هستند که در لیست دوستانم قرار گرفته اند و هر روز عنوان دوست در مورد آن ها برایم تداعی می شود روی شخصیت من تاثیرات ریزی داشت که قبلا آن ها را در خود نمی دیدم. شاید این مساله از نگاه من و شما خنده دار باشد اما مردان بزرگ از توجه به چیزهای کوچک بزرگ می شوند. پس به خط قرمزهای خود در هر دنیایی احترام بگذاریم.

نی نی های بلاگی هم روزی بزرگ خواهد شد:

زمانی، وقتی می خواستند برای کسی تحقیقات انجام بدهند، می رفتند به محله اشان ، از مغازه های آنجا و همسایه ها درباره اش می پرسیدند که فلانی چه جور آدمی است. حتی به مسجد محل می رفتند و در موردش می پرسیدند تا ببینند اهل مسجد هست یا نه و کسی آنجا او را می شناسد یا نه..  بعضا هم به دنبال دوستانش می رفتند تا بیشتر درباره اش بفهمند؛ از طریق همین راه ها هم کلی چیز عایدشان میشد.

اما الان معیارهای انتخاب و فهمیدن درباره افراد خیلی تغییر کرده است. وقتی می خواهند برای کسی تحقیق کنند اول از همه به دنیای مجازی می روند و اولین مورد هم چک کردن صفحه ی فیس بوک و امثالهم است تا ببینند در دنیای مجازی حضور دارد و یا چگونه حضوری دارد؟! در این بین دیدها متفاوت است، بسته به نوع عقایدشان درباره ی بودن عکس و حضور واقعی اش هم کنجکاوی می کنند تا آن چیزهایی را که باید با کلی پرس و جو می شود فهمید با چند کلیک ساده بفهمند. بعد از گذر از این مرحله، وبلاگ شخص موردنظر بررسی می شود تا ببینند در مخیله اش چه می گذرد و از این طریق کلی چیزهایی که حتی با تحقیق حضوری هم قابل درک نیست،برایشان مفهوم می شود.

نسل بچه های ما نسلی خواهد بود که دیگر برای فهمیدن حریم خصوصی و خاطرات کودکیِ خیلی هاشان هم محدودیتی نخواهد بود. کافی است کمی چشممان را ببندیم و آینده ای که زیاد دور نیست را تصور کنیم. آینده ای که ان شاءالله قرار است نی نی های ما که رشید و جوان شده اند تشکیل خانواده بدهند. حتما یکی از مواردی که در آینده برای تحقیق در نظر گرفته خواهد شد، همین وبلاگ های بچه های ماست. سر زدن به محیطی که دنیای کودکی و نوجوانیِ فرد موردنظر را مو به مو ترسیم کرده، به راحتی ذهنیتی قبل از هر آشنایی را برای طرف مقابل ایجاد می کند. از طرفی ممکن است دانستن بعضی از موارد برای همسر آینده ی فرزندمان، ایجاد حساسیت های بیجا کند و زندگیِ آنها را تحت الشعاع قرار دهد. مثلا همبازی ها و نوع برخوردهای زمان کودکی و... .

شاید بگویید این که خوب است، وبلاگ کودکی داماد یا عروس آینده ام را بتوانم ببینم و از سیر تا پیاز زندگی شان را قبل از ازدواجشان بدانم. درست است از جهاتی این مساله خوب به نظر می آید اما اگر دقت کنیم بعضی جاها هم خیلی خوب نیست و شاید در شرایطی ازدواج را برای افراد سخت تر کند. مثلا خود شما که الان صاحب زندگی هستید و با همه ی کمی ها و کاستی های زندگی تان از صمیم قلب از زندگی خود راضی هستید و خدا را شکر می کنید، شاید اگر قبل از ازدواج به چنین وبلاگی از همسرتان دسترسی داشتید با اطمینانی که دیروز بله گفتید و توکلی که در دل به خدای مهربان داشتید و نگاه پر امیدی که به آینده داشتید وارد زندگی نمی شدید.

حال بیایید دوباره چشممان را ببندیم و در مسیر زمان همسفر شویم و آینده ای بعدتر را در نظر بگیریم، زمانی که قرار است نوه های ما وبلاگ های مادر و پدرشان را بخوانند. استاد بزرگواری می فرمودند: «یکی از عواملی که باعث می شود حرف شنوی بچه ها از بزرگترها کمتر باشد این است که بزرگترها برایشان از خرابکاری های زمان کودکی خودشان تعریف کنند.» مثلا کسی را مثال زدند که برای بچه ها از خاطرات کودکی اش، زمانی که به باغ همسایه می رفت تا انار بدزدد تعریف می کرد و کلی هم می خندید. بچه ها با شنیدن بعضی از این کارها در می یابند که می توان اشتباه کرد و بعد به آن خندید و اگر در مقابل کار اشتباهی آن ها را مورد مواخذه قرار دهیم آن ها از اشتباهات خودمان برایمان مثال خواهند زد!

 

یادمان باشد که موقع نوشتن قدری تامل کنیم و آن آینده هایی که بر چشم برهم زدنی جلویمان ظاهر می شود را ببینیم و بعد آن قسمت هایی را که می بینیم بعداترها قرار است پتکی بشود بر سر فرزندانمان را ننویسیم.  برای ثبت خیلی از صفحات زندگی فرزند دلبندمان، دفترچه خاطره هایی هست که حتی می شود آن را مُهر و موم هم کرد  و بعد به خودش و فقط خودش هدیه داد، چرا که او فقط حق شنیدنش را دارد و نه همه ی افراد جامعه! با این کار هم به هدف خود می رسیم و هم به آنها یاد می دهیم که رازنگه دار باشند و همه چیز را پیش همه کس فاش نکنند. 

پسندها (6)

نظرات (15)