تجربه ی موفق 16؛ جایزه ای برای خوردن سوپ
گاهی وقتها برای رسیدن به یه مقصد در رابطه با بچه ها ، یه فکرایی به ذهن مامانا میرسه که وقتی خودشون بعدا بهش فکر می کنن، خودشون هم به خلاقیتشون کلی افتخار می کنن.
در ادامه ی مطلب یه تجربه ی موفق از یه مامان رو با هم می خونیم که همه می شناسیمشون. بریم بخونیم...
راستش اونقدر طریقه ی نوشتنشون هم جذابه که عین متن رو براتون می نویسیم.
به نقل از یک عدد مامان (مامان قند و عسل):
متین مریض شده
سرماخوردگی شامل گوش درد و تب و حالت تهوّع!
از سوپ خوردن خسته شده و دیگه نمیخواد بخوره
امین هم که میگه عمرا اگه سوپ بخورم...اونم چی؟! سوپ شلغم!
یک عدد مامان در حال فکر کردن به شیوه ی دکتر بالتازار
یافتم!
یه ظرف بزرگ سوپ میکشم میارم وسط سفره
کنارش هم یه پاکت جایزه که توش یه اسکناس دو هزار تومنیه !
دوقلوها با کنجکاوی دارن نگاهم میکنن
یه دونه بادوم میشکنم و مغز بادوم رو میندازم داخل ظرف
پسرآ ذوق میکنن میگن: مامان مسابقه اس؟!
میگه: بعله!
بعد قشنگ سوپ رو هم میزنم و برا خودم یه بشقاب میکشم
بلند میگم: خدا کنه این مغز بادوم توی بشقاب من بیاد،اونوقت جایزه مال من میشه!
پسرآ میان جلو و میخوان سوپ بخورن
سه بار سوپ میکشیم میخوریم
هر سه بار هم مغز بادوم توی بشقاب من بودش... یاهاها!