مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

اشک معرفت؛ قسمت آخر

امام حسين‏ عليه السلام آماده رفتن به ميدان است اينك لحظه خداحافظى است .   اكنون او با عزيزان خود سخن مى‏ گويد :  « دخترانم، سكينه! فاطمه! و خواهرانم، زينب! اُمّ كُلْثوم! من به سوى ميدان مى ‏روم و شما را به خدا مى ‏سپارم » ... امام حسين‏ عليه السلام آماده رفتن به ميدان است اينك لحظه خداحافظى است .   اكنون او با عزيزان خود سخن مى‏ گويد:  «دخترانم، سكينه! فاطمه! و خواهرانم، زينب! اُمّ كُلْثوم! من به سوى ميدان مى ‏روم و شما را به خدا مى ‏سپارم» .   همه اشك مى ‏ريزند. آرى! اين آخرين بارى است كه امام را مى‏ بينند. سكينه (دخ...
13 آبان 1393

اشک معرفت؛ قسمت سوم

آیا فریاد رسی نیست که به فریاد ما برسد؟ آیا دفع کننده ای نیست که دفع دشمن از حرم رسول خدا کند؟ ... اجازه گرفتن برای جهاد: یاران امام حسین (ع) دونفری ، سه نفری ، چهار نفری در حالی که اشک می ریختند نزد حضرت رفتند و رخصت جنگ و جهاد گرفتند. امام حسین (ع) به آنان فرمود: «چرا می گریید امیدوارم که پس از ساعتی دیدگان شما روشن شود.» آنان عرض کردند:« خدا ما را قربان تو گرداند ما برای خود نمی گرییم ، بلکه برای شما می گرییم زیرا که می بینیم دشمن اطراف شما را گرفته و ما نیز نمی توانیم سودی برسانیم.» امام (ع) برای آنها دعای خیر کرد و آنان در نزدیکی آن حضرت جنگ کردند تا به شهادت رسیدند. ا...
12 آبان 1393

اشک معرفت؛ قسمت دوم

امام حسین(ع) بر مرکب خود سوار شد و از لشکر دشمن خواست که ساکت شوند، آنها هم ساکت شدند، سپس فرمودند: «ای مردم ننگ و ذلت و غم و اندوه بر شما باد که از شدت پریشانی و سرگردانی با اشتیاق فراوان ما را به یاری خود خواندید و آنگاه که ما با سرعت به یاریتان شتافتیم شمشیرهایتان را به جای اینکه مطابق سوگندتان برای ما باشد علیه ما به کار گرفتید و آتشی را که برای دشمنان خود و شما آماده کرده بودیم به روی ما برافروختید و به نفع دشمنان خود نیرویی شدید در مقابل پیشوایانتان...     ابن سعد بعد از دریافت نامه ی ابن زیاد آماده جنگ با امام (ع) و یارانش شد. شمر که از طرف مادری با حضرت عباس (ع) خویشاوندی داشت از ابن زیا...
11 آبان 1393

اشک معرفت؛ قسمت اول

همه ی ما شنیده ایم چشمى كه بر مظلوميت اهل بيت عليهم السلام گريه كند، در آخرت گريان محشور نخواهد شد .  شاید مامان های عزیز مجموعه ی با کاروان عشق رو به خاطر داشته باشن که چند سال پیش به مناسبت ایام محرم و بالا رفتن معرفتمون در مدرسه قرار دادیم امسال تصمیم گرفتیم واقعه ی کربلا رو در چند قسمت به صورت مختصر در چهار قسمت بیان کنیم تا به برکت اون، فضای مدرسه مون و به دنبالش حال و هوای دل هامون در این ایام حسینی تر بشه.  مطالب رو از کتاب لهوف و یکسری منابع پراکنده ی دیگه بیان خواهیم کرد.  شما م یتوانید هر شب ساعت هشت این مجموعه رو دنبال کنید. در ادامه ی مطلب همراه ما باشید و د ر این روزها و شبهای سوگواری برای ما &nb...
10 آبان 1393

عهد آسمانی؛ قسمت چهاردهم (آخرین قسمت)

آن مرد وقتی از پیامبر مى شنود که ولایت علی علیه السلام دستور خدا بوده سر خود را به سوى آسمان مى گيرد و مى گويد : «خدايا ! اگر محمّد راست مى گويد و ولايت على از آسمان آمده است ، پس عذابى را بر من بفرست و مرا نابود كن!»  و سپس سه مرتبه اين جمله را تکرار می کند و از پيامبر روى برمى گرداند.  پيامبر نگاهى به او مى كند و بعد از او مى خواهد تا از آنچه بر زبان جارى كرده است توبه كند. اما او می گو يد : «من از سخنى كه گفته ام توبه نمى كنم.»... امروز ، سه شنبه ، بيستم ماه ذى الحجّه است ، امروز روز سوم است كه در غدير  ...
5 آذر 1392

عهد آسمانی؛ قسمت سیزدهم

كم كم خورشيد دارد به افق نزديك مى شود. هنوز خيلى از مردم بيعت  نكرده اند  . به من خبر مى رسد كه پيامبر مى خواهد دو روز ديگر در غدير بماند تا همه مردم با امام خود بيعت كنند... گروهى از مردم هنوز منتظر هستند تا نوبت آنها فرا برسد، آنها هم مى خواهند با على(ع) بيعت كنند . ديدن اين صحنه براى پيامبر بسيار لذّت بخش است . او بعد از بيعت هر گروه ، رو به آسمان مى كند و مى گويد : «ستايش خدايى كه من و خاندان مرا بر همه برترى بخشيد» او از اينكه براى بيعت با على(ع) چنين مراسم باشكوهى برگزار شده است ، شادمان است  . اكنون ديگر جامعه اس...
29 آبان 1392

عهد آسمانی؛ قسمت یازدهم

پيامبر بالاى منبر مى رود و رو به مردم مى ايستد ، همه ، منتظر شنيدن سخنان پيامبر هستند  . او ابتدا از مردم سؤال مى كند :«اى مردم ! آيا صداى مرا مى شنويد؟ من پيامبر شما هستم .» وقتى او مطمئن مى شود كه همه مردم به سخنان او گوش مى كنند ، سخنان خود را آغاز مى كند ... نماز ظهر غدير به پايان مى رسد   و پيامبر از جاى خود برمى خيزد ، از چند نفر مى خواهد كه سخنان او را با صداى بلند تكرار كنند تا همه ، سخنان او را بشنوند  . پيامبر بالاى منبر مى رود و رو به مردم مى ايستد ، همه ، منتظر شنيدن سخنان...
2 آبان 1392

عهد آسمانی؛ قسمت دهم

آفتاب بر سر و صورت من مى تابد ، خوب است زير درختانِ كنار بركه بروم  . چه درختان سرسبز و بلندى  ! اينها درخت مُغيلان است ، درختى بسيار بلند و خار دار كه كنار بركه هاى اين صحرا روييده است  . اين درختان با شاخه ها و برگ هاى انبوه خود ، سايبان خوبى براى مسافران هستند  . فضاى سايه اين درختان پر از بوته هاى خار شده است و ما نمى توانيم زير سايه آن استراحت كنيم  . شاخه هاى اين درختان هم بلند شده و بعضى از آنها به روى زمين رسيده است  . نگاه كن ! پيامبر هم به سوى اين درختان مى آيد ، او نگاهى به اين درختان مى كند و ب...
29 مهر 1392

عهد آسمانی؛ قسمت نهم

  وعده خدا فرا مى رسد ، خدا مى خواهد كنار اين آب ، مردم را با ولايت آشنا سازد  . همان گونه كه آب اين بركه ، تشنگان كوير را جانى تازه مى بخشد ، ولايت على(ع) هم تشنگان مسير كمال را جانى ديگر خواهد بخشيد  ... امروز يكشنبه ،  هجدهم ماه ذى الحجّه  است و صداى الله اكبر به گوش مى رسد  . همسفر، برخيز ! وقت نماز است  . مردم همه در صف هاى منظّم پشت سر پيامبر به نماز مى ايستند  . بعد از نماز ، اين كاروان بزرگ ، آماده حركت مى شود تا به راه خود در اين بيابان ادامه دهد  . آفتاب بالا مى آيد و صداى زن...
22 مهر 1392