با کاروان عشق؛ قسمت پنجاه و سوم
نامهاى از طرف يزيد به كوفه می رسد. او فرمان داده است تا ابن زياد اسيران را به سوى شام بفرستد. او می خواهد در شام جشن بزرگى بر پا كند و پيروزى خود را به رخ مردم شام بكشد ... اسيران هيچ خبرى از بيرون زندان ندارند و هيچ ملاقات كننده اى هم به ديدن آنها نيامده است. كودكان، بهانه پدر مى گيرند و از اين زندان تنگ و تاريك خسته شده اند. شب ها و روزها مى گذرند و اسيران هنوز در زندان هستند . به ابن زياد خبر مى رسد كه مردم آرام آرام به جنايت خويش پى بردهاند و كينه ابن زياد به دل آنها نشسته است . او مى داند سرانجام روزى وجدان مردم بيد...