مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

با کاروان عشق؛ قسمت چهل و دوم

1390/11/9 15:15
نویسنده : یه مامان
4,225 بازدید
اشتراک گذاری

خلاصه روز عاشورا فرا رسیده استلشكر كوفه حركت مى‏ كند و رو به‏ روى لشكر امام مى ‏ايستدامام حسين ‏عليه السلام رو به سپاه كوفه مى ‏کند و از آنها می خواهد که در جنگ شتاب نكنند تا آن ها را نصيحت كند. اما انگار گوش های این مردم کر شده است و سخن حق را نمی شنوندیاران امام آماده اند تا یکی پس از دیگری جان خود را فدای امامشان کنند. آیا  ماجرای شهادت عَمْرو بن جُنادَه  را شنیده ای...

فرزندم! تو بايد راه پدر را ادامه دهى. مى‏ بينى كه امام حسين‏ عليه السلام تنها مانده است.

 - مادر! من آماده ‏ام تا جان خود را فداى امام نمايم.

 مادر پيشانى نوجوانش را می ‏بوسد و پيراهن سفيدى بر تنش مى ‏كند. شمشير به دستش مى ‏دهد و بند كفش ‏هايش را مى ‏بندد. اكنون نوجوان او آماده رزم است. مادر براى بار آخر نوجوانش را در آغوش مى ‏گيرد و مى ‏گويد: «پسرم، خدا به همراهت.

 سپس او را تا آستانه خيمه بدرقه مى ‏كند. مادر در آستانه خيمه ايستاده است و شكوه رفتن پسر را مى‏ نگرد. او در دل خويش با امام خود سخن مى ‏گويد: «اى مولاى من! اكنون كه نمى ‏توانم خودم تو را يارى كنم، نوجوانم را تقديمت مى ‏كنم، باشد كه قبول كنى»

 همه نگاه‏ ها متوجّه اين نوجوان است. او مى‏ آيد و خدمت امام مى ‏رسد.

 امام حسين ‏عليه السلام مى‏ بيند كه عَمْرو بن جُنادَه در مقابلش ايستاده است. پدرش جناده در حمله صبح، شربت شهادت نوشيد. او به امام سلام مى ‏كند و پاسخ مى ‏شنود. امام مى ‏فرمايد:

 - اى عمرو، مادر تو عزادار و سوگوار پدرت است. تو بايد كنار او باشى، شايد او به ميدان آمدن تو را خوش نداشته باشد.

 - نه، مولاى من! مادرم، مرا نزد شما فرستاده است. امام سر به زير مى ‏اندازد. عَمْرو منتظر شنيدن پاسخ امام است.

 امام مى ‏گويد: «فرزندم، داغ سنگين پدر كافى است. مادرت چگونه داغى تازه را طاقت مى ‏آورد. مادرت را تنها نگذار». امّا عَمْرو همچنان اصرار مى ‏كند. آنجا را نگاه كن! مادر كنار خيمه ايستاده است و با نگاهش تمنّا مى ‏كند.

 سرانجام امام اجازه مى‏ دهد و عَمْرو به سوى ميدان مى ‏رود. او شمشير مى ‏كشد و به سوى ميدان مى ‏تازد. در آغاز حمله خود چند نفر را به خاك و خون مى ‏كشد. امّا دشمنان او را محاصره مى ‏كنند. گرد و غبار است، نمى دانم چه خبر شده است؟

 آن چيست كه به سوى خيمه‏ ها پرتاب مى ‏شود؟

 خداى من! اين سر عَمْرو است. مادر مى‏ دود و سر نوجوانش را به سينه مى‏ گيرد و بر پيشانى معصوم او بوسه ‏اى مى ‏زند و با او سخن مى ‏گويد: «آفرين بر تو اى فرزندم! اى آرامش قلبم».

 اى زنان دنيا! اى مادران!

 نگاه كنيد كه چه حماسه ‏اى در حال شكل گيرى است. به خدا هيچ مردى در دنيا نمى ‏تواند عمق اين حماسه را درك كند. فقط بايد مادر باشى تا بتوانى عظمت اين صحنه را درك كنى.

 سرِ جوان در آغوش مادر است او آن را مى‏ بويد و مى‏ بوسد. امّا اين مادر پس از اهداى گل زندگيش به امام، يك كار عجيب ديگر هم انجام مى ‏دهد. او رو به دشمن مى ‏كند و سر فرزندش را به سوى آنها پرتاب مى ‏كند.

 او با صداى رسا فرياد مى ‏زند: «ما چيزى را كه در راه خدا داديم پس نمى ‏گيريم!»

 آسمان مى ‏لرزد و فرشتگان همه، متعجّب مى ‏شوند. نگاه كنيد كه چگونه يك مادر قهرمان، ايثار و عشق واقعى را نمايش مى‏ دهد.

 ما كربلا را خوب نشناختيم و آن را در گريه و زارى خلاصه كرده ‏ايم. كربلا هم گريه دارد و هم گريه نكردن. می توان گفت يكى از عظمت‏ هاى كربلا در گريه نكردن اين مادر است. او داغ جوان ديده و دست‏ هايش از خون سر جوانش رنگين شده است، امّا با اين وجود گريه نمى ‏كند.

 شايد به زبان آوردن اين وقايع كار آسانى باشد، اما به خدا تا انسان مادر نباشد، به اوج اين حماسه ‏ها پى نمى ‏برد.

 اين شير زن كربلا، چنان كارى كرد كه تاريخ تا ابد مبهوت او ماند.

شما حاضرید مادر ِ چند شهید باشید؟...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مریم(مامان روشا)
9 بهمن 90 16:40
وای ...باورکنید اونجا که نوشته بودید سر فرزندشو به سوی دشمن پرت کرد مو به تنم سیخ شد ...وگفت ما چیزی که در راه خدا دادیم پس نمیگیریم...
یا اینکه گریه نکرد...
داغ جوون خیلی سخته ....
ممنون که این واقعیات رو برامون می نویسید میتونیم درس بزرگی ازشون بگیریم و توی زندگی صبورتر باشیم...
در مورد سوالتون ...میدونید الان دوره ای شده که همه چی سیاسی شده وواقعا" آدم نمیدونه دیگه کی راست میگه و چه کاری درسترِِ...

بله، این واقعا نشان از روح بزرگ این مادر بزرگوار داره و ایمان محکمش به خدای متعال و راهی که انتخاب کرده. اگه یه کم دقت کنیم می بینیم که در کل تاریخ سیاست هم بوده است و این مساله مختص این دوره نیست.
در واقع جامعه همراه با سیاست به جلو می رود.
در همان زمان امام حسین (ع) هم چنان تبلیغات سوئی علیه امام حسین (ع) شده بود که دردناک ترین روضه برای امام حسین (ع) اینه که عده ای برای رضای خدا با امام حسین (ع) جنگیدند...
در واقع داشتن بصیرت که در اثر مطالعات دینی و سیری در تاریخ می تونه به وجود بیاد و بالا بردن بینش دینی و الهی می تونه ما رو به تصمیم گیری های درست برسونه.
کسانی که در زمان امام حسین (ع) با ایشون همراه شدند در واقع ایمان قلبی به این داشتند که راه امام حسین (ع) همان راه خداست.
شاید روزگار کنونی که امام زمان (عج) در غیبت به سر می برند روزگار سختی باشه، ولی همانطور که در احادیث هم داریم مردمی که در دوران آخرالزمان هستند با اینکه امام زمان خود نمی بینند ولی با او عشق می ورزند و این اجری بزرگ دارد.
نسخه ی کلی ای که ما در این دوران باید به آن عمل کنیم پیروی از احادیث و آموزه های دینی ای هست که ما رو به اون سفارش کردند . در واقع کسی که با اسلام باشه حقه و هر کس خلاف دستورات دینی رفتار کنه ناحقه!
واز اونجاییکه ممکنه تشخیص راه راست از نادرست سخت باشه ما می تونیم افراد جامعه رو ریزبینانه تر نگاه کنیم، کسانی که سیاست و حکومت را هدایت می کنند، و از کسانی پیروی کنیم که در این مسیر پایشان را از اسلام فراتر نگذاشتند. در همان زمان امام حسین (ع) اگر مردم شناخت دقیقی از یزید داشتند می توانستند به راحتی تشخیص دهند که راه او راه غلط است.
راستی دعای غریق به فرموده ی امام صادق (ع) می تونه خیلی کمک کنه که راه درست رو از راه غلط در روزگار غیبت تشخیص بدیم.
عبد‌الله نزد امام صادق عليه‌السلام بود؛ مي‌گويد روزي امام به ما فرمودند: به زودي شبهه‌اي به شما روي خواهد آورد و شما نه پرچمي خواهيد داشت که ديده شود و نه امامي که هدايت کند! تنها کساني از اين سردرگمي نجات مي‌يابند که دعاي غريق را بخوانند و گفتم: دعاي غريق چگونه است؟

فرمود: به خداوند عرض مي‌کني: يا اَللهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمِ؛ يَا مُقَلِّبَ‌القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلي دِينِک: اي خدا، اي بخشنده، اي بخشاينده! اي کسي که قلب‌ها را دگرگون مي‌سازي قلب مرا بر دينت پايدار بدار!
خداوند ما رو یک لحظه به خودمون وانگذاره...
برای شما و همه ی مامانای مهربون آرزوی موفقیت داریم
مامان علي خوشتيپ
9 بهمن 90 17:02
خوشا به سعادت چنين مادراني.
توي جنگ تحميلي چنين مادراني كم نبودند.

نکند پا بگذاریم به خون شهدا
نکند نام شهیدان رود از خاطره ها
نکند مادر و فرزند شهید،بوی غربت گیرند
به خدا یک یک ما مسئولیم !
باید اینجا همه مان کرب و بلایی باشیم
صادق و پاک و خدایی باشیم...


بله واقعا، خدا به همشون اجر کثیر عطا کنه ان شاالله؛ و به ما کمک کنه تا شرمنده ی اونا و بچه هاشون نشیم
ممنون از شعر زیبایی که برامون نوشتید
یک عدد مامان
9 بهمن 90 18:03
خوندن این مطالب آسونه ولی حتی تصور کردنش دل آدمو میلرزونه

همینطوره! واقعا باید از دنیا وارسته باشیم تا بتونیم همچین کاری رو انجام بدیم
مامان پریسا
9 بهمن 90 18:30
درسته تا مادر نباشیم نمیتونیم این حادثه را درک کنیم.
البته چنین مادری بودن سعادت میخواد که در توان هر مادری نیست.....
به قول مامان علی در زمان جنگ کم نبودن مادرانی که دو یا سه و یا بیشتر از فرزندان و عزیزان خود را فذا کردن. و من به شخصه چندین مادر را در اطرافم مبینم که این سعادت را پیدا کردن.
خوشا به حال این شهیدان و این مادران.........

ان شاءالله که خدا این سرمایه های گرانقدر را حفظ کنه و به ما توانایی قدردانی از ایشان را بدهد.
مریم(مامان روشا)
10 بهمن 90 15:57
ممنونم از جواب کاملتون
برای دعای قشنگتون هم آمین گفتم

خواهش می کنیم مامان مهربون