مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

با کاروان عشق؛ قسمت نوزدهم

1390/9/15 15:15
نویسنده : یه مامان
3,253 بازدید
اشتراک گذاری

 خلاصه:  امام حسین علیه السلام حاضر به بیعت با یزید نشد از مدینه به سوی مکه حرکت کرد و به دعوت مردم کوفه تصمیم گرفت از مکه به کوفه برود. نزدیکی کوفه حر با سپاه خود جلوی امام را گرفت، ابن زیاد طی نامه ای به حر دستور داد سخت‏ گيرى بر حسين و يارانش را آغاز كند و حسين را در بيابانى خشك و بى ‏آب گرفتار سازد و چون حر با امام حسین علیه السلام مدارا کرده بود عمربن سعد را به فرماندهی سپاه منصوب کرد. عمر بن سعد همراه چهار هزار نفر به کربلا رفت و اکنون پنج هزار نیرو در کربلا در مقابل امام حضور دارند. ابن زیاد با دادن سکه های طلا به مردم کوفه آن ها را تشویق به حضور در کربلا کرد و لحظه به لحظه بر تعداد نیروها در کربلا افزوده می شود...

ابن‏ زياد لحظه به لحظه از فرماندهان خود، در مورد حضور نيروهاى مردمى در اردوگاه خبر مى ‏گيرد. او مى‏ داند كه مردم را فقط به سه روش مى‏ توان به جنگ با حسين فرستاد: فريب، پول و زور.

 امروز سپاه كوفه از سه گروه تشكيل شده است:

 گروه اول، كسانى هستند كه با سخنان عمرسعد به اسم دين، فريب خورده و به كربلا رفته‏اند.

 گروه دوم نيز از افرادى تشكيل شده كه شيفته زرق و برق دنيايى هستند و با هدف رسيدن به دنيا، براى جنگ آماده شده ‏اند و سومين گروه هم از ترس اعدام و كشته شدن به سپاه ملحق مى ‏شوند.

 این سخن ابن زیاد است: «من به اردوگاه سپاه مى‏ روم و هر مردى كه در كوفه بماند به قتل خواهد رسيد.»

 آن ‏گاه به يكى از فرماندهان خود مأموريّت داد تا بعد از رفتن او به نُخَيْله، در كوچه ‏هاى كوفه بگردد و هر كس را كه يافت مجبور كند تا به اردوگاه برود و اگر قبول نكرد او را به قتل برساند.

 با اين اوصاف، ديگر مردم چاره‏ اى ندارند جز اينكه گروه گروه به سپاه ابن ‏زياد ملحق شوند. آنها كه از يارى امام حسين ‏عليه السلام دست كشيدند، حالا بايد در مقابل آن حضرت هم بايستند.

به ابن ‏زياد خبر مى‏ دهند كه عدّه ‏اى از دوستان امام حسين ‏عليه السلام، براى يارى امام به سوى كربلا حركت كرده ‏اند. او به يكى از فرماندهان خود به نام زَجْر، مأموريّت مى ‏دهد تا همراه با پانصد سوار به سوى «پل صَراه» برود و در آنجا مستقر شود.

 زيرا هر كس كه بخواهد از كوفه به كربلا برود، بايد از روى اين پل عبور كند.

 اين پل در محاصره نيروها درمى ‏آيد و از عبور كردن افرادى كه بخواهند به يارى امام حسين ‏عليه السلام بروند، جلوگيرى مى‏ شود.

 آيا كسى مى‏ تواند براى يارى امام حسين ‏عليه السلام از اين پل عبور كند؟ آرى، هر كس مثل عامِر شجاع و دلير باشد مى ‏تواند از اين پل عبور كند.

 او براى يارى امام حسين‏ عليه السلام به سوى كربلا مى ‏رود و به اين پل مى ‏رسد. او مى‏ بيند كه پل در محاصره سربازان است. امّا با اين حال، يك تنه با شمشير به جنگ اين سربازان مى‏ رود و سربازان ابن‏ زياد چون شجاعت او را مى‏ بينند، فرار مى ‏كنند.

 آرى عامِر براى عقيده مقدّسى شمشير مى ‏زد و براى همين، همه از او ترسيدند و راه را براى او باز كردند و او توانست از پل عبور كند.

خبر عبور عامِر به ابن ‏زياد مى ‏رسد. او دستور مى ‏دهد تا نيروهاى بيشترى براى مراقبت از پل فرستاده شوند و در مسير كربلا هم نگهبانان زيادترى قرار گيرند تا مبادا كسى براى يارى امام حسين‏ عليه السلام به كربلا برود و يا كسى از سپاهيان كوفه فرار كند.

 امروز يكشنبه و پنجم محرّم است. لحظه به لحظه بر تعداد سربازان عمرسعد افزوده مى ‏شود.

 هر گروه هزار نفرى كه به كربلا مى ‏رسد، جشن و سرورى در لشكر عمرسعد بر پا مى ‏شود. امّا آيا كسى به يارى حق و حقيقت خواهد آمد؟ راه ‏ها بسته شده و اطراف كربلا نيز كاملاً محاصره شده است.

 آنجا را نگاه كن! سه اسب سوار با شتاب به سوى ما مى ‏آيند. آنها كه هستند؟

 سه برادر كه در جنگ صفيّن و نهروان در ركاب حضرت على ‏عليه السلام شمشير زده‏ اند، اكنون مى ‏آيند تا امام حسين‏ عليه السلام را يارى كنند. شجاعت آنها در جنگ صفيّن زبانزد همه بوده است.

 كُرْدوس و دو برادرش!

 آنها شيران بيشه ايمان هستند كه از كوفه حركت كرده ‏اند و حلقه محاصره دشمنان را شكسته و اكنون به كربلا رسيده ‏اند.

دوستان به استقبال آنها مى‏ روند و به آنها خوش ‏آمد مى ‏گويند. پيوستن اين سه برادر، شورى تازه در سپاه حق آفريد. خبر آمدن اين جوانان به همه مى ‏رسد. زنان و كودكان هم غرق در شادى مى ‏شوند.

 به راستى كه در اين دنيا، هيچ چيزى بهتر از عاقبت به خيرى نيست. بياييد همواره دعا كنيم كه خدا عاقبت ما را ختم به خير كند...

من نگاه خود را به راه كوفه دوخته‏ ام. آيا ديگر كسى به يارى ما خواهد آمد؟ اين در حالى است كه يك لشكر هزار نفرى به كربلا مى‏ رسد. آنها براى كشتن امام حسين‏ عليه السلام مى ‏آيند. يك نفر هم براى يارى او نمى ‏آيد. در سپاه كوفه هياهويى بر پا شده است. همه نيروها شمشير برهنه به دست، منتظرند تا دستور حمله صادر شود.
 
خدايا! چه شده و مگر آنها چه بدى از امام حسين ‏عليه السلام ديده ‏اند كه براى كشتن او، اين همه بى‏ تابى مى ‏كنند. من ديگر طاقت ندارم اين صحنه‏ ها را ببينم.

 آنجا را نگاه كن! آنجا را مى ‏گويم، راه بصره، اسب سوارى با شتاب به سوى ما مى ‏آيد.

 او كيست كه توانسته است حلقه محاصره را بشكند و خود را به ما برساند.

 او حَجّاج‏ بن ‏بَدْر است كه از بصره مى ‏آيد. او نامه‏ اى از خوبان بصره در دست دارد. او فرستاده مردم بصره است و آمده تا جواب نامه را براى آنها ببرد.

 حَجّاج ‏بن ‏بَدْر خدمت امام حسين ‏عليه السلام مى ‏رسد. اشك امانش نمى ‏دهد. و به اين وسيله، اوج ارادتش را به امام نشان مى ‏دهد. نامه را به امام مى ‏دهد. امام آن را باز مى ‏كند و مشغول خواندن نامه مى ‏شود.

 اكنون حجّاج‏ بن ‏بدر رو به من مى ‏كند و مى‏ گويد: «وقتى امام حسين ‏عليه السلام هنوز در مكّه بود براى شيعيان بصره  نامه نوشت و از آنها طلب يارى كرد. هنگامى كه نامه امام به دست ما رسيد، در خانه يزيد بن مسعود جمع شديم و همه براى يارى امام خود، اعلام آمادگى كرديم. يزيد بن مسعود اين نامه را براى امام حسين‏ عليه السلام نوشت و از من خواست تا آن را براى امام بياورم. چه شب‏ ها و روزهايى را كه در جستجوى شما بودم. همه بيابان ‏ها پر از نگهبان بود. من در تاريكى شب ‏ها به سوى شما شتافتم و اكنون به شما رسيدم.»

 همسفرم! حتماً شما هم مثل من مى‏ خواهيد بدانيد كه در اين نامه چه نوشته شده است. گوش كن:

«اى امام حسين! پيام تو را دريافت كرديم و براى يارى كردن تو آماده‏ ايم. باور داريم كه شما نماينده خدا در روى زمين هستيد و تنها يادگار پيامبر صلى الله عليه و آله مى ‏باشيد. بدان كه همه دوستان شما در بصره تا پاى جان آماده يارى شما هستند.»

 امام بعد از خواندن نامه در حقّ يزيد بن ‏مسعود دعا مى ‏كند و از خداوند براى او طلب خير مى ‏كند.

 من نگاهى به صورت پيك بصره مى ‏كنم. در صورت او ترديد را مى‏ خوانم. آيا شما مى ‏توانى حدس بزنى در درون او چه مى ‏گذرد؟ او بين رفتن و ماندن متحيّر است!

 هزاران نفر به جنگ امام حسين ‏عليه السلام آمده ‏اند. آرى! او فهميده است كه ديگر فرصتى نيست تا به بصره برود و دوستانش را خبر كند. تا او به بصره برسد، اين نامردان امام حسين‏ عليه السلام را شهيد خواهند كرد.

 آرى! ديگر خيلى دير است. راه‏ ها بسته شده و حلقه محاصره هر لحظه  تنگ‏ تر مى‏ شود. او مى‏ داند كه اگر دوستانش هم از بصره حركت كنند، ديگر نمى‏ توانند خودشان را به امام برسانند. او تصميم خود را مى ‏گيرد و مى ‏ماند...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

یک عدد مامان
15 آذر 90 20:45
تـا هست جهــان شـور محــرم باقیست

این جلوه ی جان در همه عالـم باقیست

ازنـالـه ی نـیـنــوای یـاران حسـیـن

همواره به لب زمـزمه ی غم باقیست . . .


خوش به سعادت عامِر ، كُرْدوس و دو برادرش ، حَجّاج‏ بن ‏بَدْر ....

به امید یه نگاه مولا...
مامان علي خوشتيپ
15 آذر 90 23:09
بی تو هوای خیمه ی ما سرد می شود
رنگ رُخ سه ساله ی من زرد می شود

خورشید انعکاس وجود نجیب توست
این دایره نباشی اگر سرد می شود

این حلقه های گریه ی سردرگم و غریب
زنجیر آهنی و پر از درد می شود

دامان کودکانه ی یک دختر نجیب
بی تو اسیر آتش نامرد می شود

بر گِرد توست گردش سیاره ی زمین
هر جاذبه بدون تو ولگرد می شود

رفتی و روز روشن ما در مسیر شام
دنبال صبح ِ روی تو شبگرد می شود
التماس دعا

ممنون به خاطر این شعر قشنگ... محتاج دعای مامانای خوبی مثل شما هستیم.
مامان پریسا
16 آذر 90 15:10
انشالله که همه ما عاقبت به خیر بشیم. و اسیر دنیا نشیم.

ان شــــــــــــــــاءالله
مریم(مامان روشا)
16 آذر 90 15:15
خدایا عاقبتمان را ختم به خیر بفرما...
ما همه مون دوست داریم وقتی یه داستان میخونیم یا یه سریال میبینیم داستانش به خوبی تموم بشه کاش این داستان هم به خوبی یعنی با پیروزیِ امام حسین تموم میشد

اگه یه کم دقت کنیم می بینیم که پیروزی با امام حسین (ع) بود. مثلا تا قبل از شهادت امام حسین (ع) و قبل از اینکه کاروان اسرا به شام برسند مردم شام لعن امام علی (ع) رو می گفتند ، ولی پس از شهادت حضرت و شهادت دختر مظلوم ایشون حضرت رقیه (س) در شام ، مردم اون شهر نسبت به ایشون محبتی در دلشون افتاد و خطبه ی خانم حضرت زینب (س) حقانیت اهل بیت (ع) را به آن دیار ثابت کرد و از آن پس حتی مجالسی برای روضه های اباعبدالله گرفته شد.
یا مثلا اگر الان به دلهای همه ی محبان نگاه کنیم، عشقی که به امام حسین (ع) و اهداف مبارک ایشون رو می بینیم با هیچ عشقی قابل مقایسه نخواهد بود. و اظهار تنفری که از عمال یزید در دلهاست با هیچ نفرتی برابری نخواهد کرد.
و هزاران مثال دیگه که این پیروزی رو ثابت می کنه...
امام حسین (ع) با خون خودشون دفتر اسلام را از مطالب خواندنی و یادگرفتنی و تاثیرگذار پر کردند.
امیدواریم که لذت عشق واقعی رو بچشیم...
تینا
16 آذر 90 15:32
ممنون ..........


مریم(مامان روشا)
16 آذر 90 16:20
مطمئنا" پیروزی با امام حسین بود وبه قول معروف امام حسین با این نوع شهادتش اسلام رو زنده نگه داشت
با اینکه آخر این داستان رو میدونم ولی دلم نمیخواد آخرشو بخونم
با این حال ازتون ممنونم چون تا الان واقعه ی عاشورا رو اینقدر کامل نخونده بودم

ما هم از شما به خاطر پیگیری ها و نظرات زیباتون ممنونیم مامان مهربونِ روشای عزیز