مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

تجربه ناموفق 4؛ یه غفلت کوچولوی فرهنگی!

1392/4/27 7:25
نویسنده : یه مامان
4,227 بازدید
اشتراک گذاری

 

یکی از دوستان عزیزمان که به حق مامانِ موفق و نمونه ایه، به یه کوتاهیِ کوچیک که می تونه عواقب بدی داشته باشه ما رو هشدار داد.    این اتفاق برای خودش افتاده و برامون تعریف کرد که:

دروغ چرا؟! کتاب را فقط و فقط به خاطر عنوان خلاقانه ی "بابای من با سس خوشمزه است" و تصویرهای زیبای روی جلد خریدم. آن قدر ظاهر کتاب و اسم آن جذاب بود که حتی به فکرم نرسید کتاب را باز کنم و چند صفحه ای بخوانم.

 

کتاب را که به دخترک هفت ساله ام هدیه دادم، مثل همیشه بی معطلی بازش کرد و بلند بلند شروع کرد به خواندن. داستان از این قرار بود که یک روز برق خانه ی یک کودک می رود و کودک، که راوی ماجراست، غولی را می بیند. کودک که از غول ترسیده، می رود و به مادرش پناه می برد و مادر هم غول تاریکی را می بیند و می ترسد. غول که انگار آمده آدم ها را بخورد، نزدیک مادر و کودک می شود و می گوید: «به به! چه آدم های خوشمزه ای! حالا کدامتان را بخورم؟»

بلافاصله مادر پیشنهاد می دهد که غول دخترش را بخورد چرا که خودش بدمزه است و دخترش خوشمزه!!

کودک هم که از خورده شدن می ترسد جواب می دهد که نه! اگر مرا بخوری سیر نمی شوی و همان مامان را بخور!

تا آقای غول بیاید و ده بیست سی چهل بکند که کدام را بخورد، مادر فکری به سرش می زند و با التماس به غول می گوید که اگر او را نخورد، دفعه ی بعدی دوباره بچه دار خواهد شد و این بار دوقلو خواهد آورد و دفعه ی بعد دوقلوها را به خورد غول خواهد داد!

و این کشمکش چند صفحه ی دیگر هم ادامه پیدا می کند و یکی درمیان کودک غول را مجاب می کند که مادرش را بخورد و بالعکس تا این که مادر و کودک یکهو به ذهنشان می رسد که پدر کودک را به غول پیشنهاد بدهند برای خورده شدن!

غول هم قبول می کند و همین که می خواهد پدر را بخورد کودک می رود برای غول سس می آورد و می گوید که چون بابا بدمزه است باید او را با سس بخوری!

اگر کسی برایم این داستان را تعریف می کرد و می گفت که این کتاب را در یکی از کتابفروشی های خودمان دیده و خریده و خوانده، حرفش را باور نمی کردم. حتی الان با این که یک بار با صدای دخترم آن را شنیده ام و چندین بار از اول تا آخر خوانده امش، باز هم باور نمی کنم چنین داستانی خوانده باشم!

و این که باور نمی کنم نویسنده ی این کتاب یک ایرانیست و در خانواده ایرانی، با فرهنگ خاص شرقی بزرگ شده. ای کاش این کتاب، ترجمه بود. ای کاش نویسنده ی خارجی داشت تا می توانستم توجیه بیاورم که شاید شاید شاید در فرهنگ غربی یک مادر وقتی خطری پیش می آید حاضر است کودکش را قربانی کند و مثلا به خورد غول بدهد! شاید آن وقت می شد هضم کرد این همه بی عاطفگی نسبت به پدر و آن جمله ی "بابا بدمزه است و نمی شود بدون سس او را خورد" را از زبان یک کودک. ای کاش لااقل این کتاب و صدها نمونه مثل این کتاب، که تنها و تنها نوشته شده اند تا با ظاهر جذاب و فریبنده شان، ناشر را پولدار کنند، یک جمله، فقط یک جمله آموزنده یا تربیتی داشت تا دلم خوش می شد که چهار هزار تومان را مستقیم توی سطل زباله نینداخته ام.

کتاب "بابای من با سس خوشمزه است" یک کتاب تمام گلاسه ی بیست و دو سه صفحه ایست. کتابی که در هر صفحه اش، یکی دو خط از داستان با فونت های مختلف و رنگارنگ نوشته شده و تصویرگری جالبی دارد. حالا این که پایان داستان چه می شود و غول پدر را می خورد یا نه را خودتان بروید بخوانید. چیزی که الان مهم است این است که "بابای من با سس خوشمزه است" مشتی است نمونه ی خروار تالیف کتاب های بی هدف، که اگر بخواهیم خوشبینانه نگاه کنیم می شود برچسب غیرآموزنده به آن زد و نگفت بدآموزی دارند.

نمونه ای که زنگ خطر جدی بدبودن حال "ادبیات کودک و نوجوان" را به صدا در می آورد.

منبع: وبلاگ زَرنوشت

_______________

شاید به نظرِ عده ای، نکته ی کوچیکی باشه و شاید از نظر بعضی ها خنده دار هم باشه و طنزگونه به این ماجرا نگاه کنند ولی برای ما ایرانی ها که روحیه ی ایثار و فداکاری و خانواده دوستی تعریف شده است همچین چیزی می تونه هر چی رِشتیم رو به راحتی پنبه کنه. برا فرزندان میتونه اینو عادی جلوه بده که برای رسیدن به منافع خودت حتی پدر و مادرت رو هم می تونی فدا کنی و خدایی نکرده، انتهای اون میتونه زبونم لال خانه سالمندان باشه...

تجربه ای شد که اول هر کتابی و یا هر فیلم و یا بازی رو بررسی کنیم و بعد اون رو در اختیار فرزندانمون قرار بدیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان پریسا
27 تیر 92 12:37
برای من که نه خنده دار بود و نه جالب و نه نکته ی کوچک....
خیلی هم بد بود.

به نظر من این کتاب با هدف تالیف شده ولی چطور اجازه ی چاپ گرفته جای سوال داره!!!

اصلا نه فقط به خاطر این که شخصیت عاطفی پدر و مادر رو زیر سوال برده بلکه به این خاطر که رو حیه ی بچه ها بسیار حساسه و از این شخصیت ها مثل غول میترسن و یه کتاب بچه گونه نباید این شخصیت رو داشته باشه....
این کتاب اصلا ارزش خوندن نداره.....


من معمولا کتابی رو که میخوام برای پریسا بخرم باید چند صفحشو همون جا بخونم بعد بخرمش.


حالا یه سوال.... چرا اخر داستانو بهمون نگفتید؟ یعنی باید بریم بخریمش تا بفهمیم اخرش چی میشه؟


درسته مامان عزیز، حتی من اخیرا توی یکی از لالایی های شبکه ی پویا دیدم که میگه لولوی صحرایی پیش بچه ی من نیا و از اینجور حرف ها!... هرچند کارهای زیبا و لالایی های قشنگی هم از این شبکه پخش میشه اما وقتی باری بچه ها کاری انجام میشه باید خیلی خیلی دقت کرد و ریزبین بود.
خوشحالیم که در خرید کتاب برای دختر گلتون دقت لازم رو دارید. والا خودمون هم آخر داستان رو نمیدونیم باید بریم از همون دوستمون که کتاب رو برای دخترش خریده بپرسیم!
یک عدد مامان
29 تیر 92 4:01
متاسفانه این جور مطالب و داستانها وجود دارن و قشنگ عین قارچ سمی میمونن که با خوندنش ذهن رو مسموم میکنن
ببینید!
هر کسی توی خانواده اش یه اصولی رو قبول داره و بهش پایبنده ! خیلیا ممکنه این کتاب رو بخونن و قاه قاه بخندن و تعریفشم بکنن حتی! ولی یه کسایی مثل من و شما و مامانای فهیم این مدرسه میدونن که این جور مطالب نه تنها جذابیت نداره بلکه ضد ارزش برای ما به حساب میاد.
اگه اون مامان یه کم به عنوان کتاب توجه میکرد و بهش فکر میکرد حتما کنجکاو میشد اول خودش کتاب رو بخونه بعد بده دست بچه اش

امان از لحظه ی غفلت
خصوصی دارید

امان امــــــــــان...
نکته هایی که اشاره کردید رو قبول داریم و فکر می کنم کسانی رو هم به عنوان نمونه بشناسیم که به قول شما به این داستان قاه قاه بخندن


مریم (مامان روشا)
29 تیر 92 16:19
متاسفانه از این جور کتابها...کارتونها زیاده و تنها کاری که میشه کرد اینه که نظارتمون رو بیشتر کنم...به نویسنده ی کتاب دقت کنیم ...مثلا همین کارتونها که دوبله های قشنگی هم دارن ولی لات حرف زدن و کلی تکه کلامهای بد دارن...من که ترجیح میدم روشا همش پینگو ببینه


میگم پلنگ صورتی هم بد نیستا
حق با شماست واقعا بعضی وقت ها بچه های اقوام رو می بینم که حتی تن صداشون رو هم تغییر میدن و عین همین شخصیت های کارتونی حرف میزنن و به قول شما تکیه کلامهاشون هم که همیچین مودبانه نیست!
ان شاالله که والدین دقت نظر کافی رو در این زمینه به خرج بدن
مامان شاران
29 تیر 92 16:29
باسلام
عجب کتابی.........
البته روی خرید کتابها برای بچه ها باید بسیار دقت کنیم
راستش بخواهید شاران به کتاب بسیار علاقه دارد و من هرموضوعی که میخواهم برای شاران تاثیر بیشتری داشته باشد برایش کتاب میخوانم البته سعی می کنم نویسنده اش را بشناسم البته بازهم کافی نیست
شاران چون بد غذا میخوره کتاب هلپی تلپی غذا میخوره دولپی رو براش خریده بودم اسم نویسندش نمیارم ولی مطالبش همه منفی بود برای همین هم با سانسور کتابو میخووندم


سلام مامان عزیز
کار خوبی می کنید دقیقا برای بچه های کوچکتر باید از آموزش غیر مستقیم و مخصوصا کتاب و بازی استفاده کرد و این تاثیر زیادی روی اونها داره برای همین هم هست که باید دقت زیادی هم روی انتخاب کتاب یا بازی داشته باشیم. برای شما مامان خوب و فهمیده آرزوی موفقیت روزافزون در تربیت فرزند گلتون رو داریم
مامان علی خوشتیپ
30 تیر 92 11:50
وای خدایا...عجب داستانی بوده!!!!
هرچی تلاش کردم نتونستم اسم نویسندشو بخونم
من هر کتاب و یا هر فیلم و بازی که برای علی میخوام بخرم حتما قبلش یه خلاصه ازش میخونم...
ممنون از این مامان عزیز و از شما که هشدار دادین
هرچند اینجور( به قول یه عدد مامان عزیز)قارچ سمی ها فقط مختص کودکان نیست...کافیه هرسال یه سر به نمایشگاه کتاب بزنید ...توی کتابهای بزرگسالان هم عدم مدیریت بر روی نشر و موضوع کتابها بیداد میکنه

متاسفانه همینطوره!
اینطوری وظیفه ی ماها خیلی زیادتر میشه؛
باز صد رحمت این موارد که اثرات بدش قابل فهمه و با یه نظر میشه فهمید که مضره، مواردی که اثراتِ بد درونش نهفته اس و روی ضمیر ناخودآگاه تاثیر بد میذاره هم بسیار فراوانه ، این هم خیلی بدتره...
بسیاری از کارتونهایی که از بزرگترین و معروفترین شرکت های تولید کننده ی کارتون میاد بیرون و علاوه بر دیالوگ و بدآموزی های ظاهری، کلی مورد نهفته درونش هست که به فکر هیچ کس نمیرسه و تاثیر بدش رو روی نه تنها فرزندان بلکه بزرگسالان میذاره(نمونه هاش رو می تونید توی مستند ظهور ببینید)...
به فکرهای فرهنگی در این زمینه نیازه.
مامان جونی
31 تیر 92 8:20
سلام.عزیزم منم هر وقت برای دخترم می خوام کتاب بخرم یا حتی برای خودم،حتما اول و آخر کتاب رو می خونم.اما خیلی نکته ی جالبی بود اینکه آدم نباید گول ظاهر رو بخوره.ممنون که گزارش کردی


سلام مامان جونی عزیز
خوشحالیم که یه مامان فهیم و نکته سنج مثل شما رو در مدرسه می بینیم. ممنون از حضورتون
موفق باشید
سمیه
11 شهریور 92 14:11
عجب داستان بدی
من خیلی جا خوردم!!!!!!!!!
چطور اجازه چاپ بهش دادن؟؟؟؟!!!!

تجربه خیلی خوبی بود. مرسی


خواهش می کنیم، ما هم همین احساس رو داشتیم وقتی شنیدیم
سمیه
11 شهریور 92 14:22
یه چیز دیگه هم به ذهنم رسید!

همین غول توی داستان خیلی ترسناکه، ترسناکترم میشه وقتی از دل تاریکی میاد.

نمیدونم چرا ولی منم از همون بچگی از تاریکی میترسیدم الانم میترسم شاید شاید شاید دلیلش کارتونای دوران بچگی باشه.

خیلی از کارتونا که بیشترشونم محصول دست و پنجه ژاپنی ها بود توش قهرمان داستان یا مادر نداشت یا پدر یا دنبالشون میگشت بعد کلی دردسر داشت کلی گرگ و غول و آدم بد اذیتش میکردن البته همیشه پیروز میشد اما تاثیر بدی داشت!

همین ترس من از تاریکی یکیش به خاطر کارتون چوبین بود وقتی میرفت تو غار و یه غول بد از تو تاریکی میومد بیرون و میخندید آخرشم نفهمیدم چطور تموم شد!

بهترین خاطرات من از کودکیم نه از کارتونای قدیمیه که الان مد شده میفروشنشونو ازشون تعریف میکنن که از گل بازی من و خواهر و مامانم تو باغچه است.
یادش بخیر


نکته ی خوبی بود...
واقعا که یه بی فکری چه تاثیر بدی می تونه داشته باشه، مخصوصا اینکه در مورد کودکان باشه...

فریبا
1 شهریور 93 0:11
سلام..من هم مامان یه دختر 4ماهه هستم که خودم عاشق کتاب هستم و از همین الان دارم دخترم رو با کتاب آشنا میکنم .. دقیقا خیلی وحشتناک هستن این کتابها و به قول نویسنده بدتر اینکه یه ایرانی این رو نوشته !!!
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز خیلی خیلی به مدرسه ی خودتون خوش اومدید، تولد دختر گلتون رو هم تبریک میگیم، کار خیلی خوبی می کنید که از این سن دخترتون رو با کتاب آشنا می کنید واقعا توی همین سن هم بچه ها می فهمن بر خلاف تصور بعضی از مامان هایی که می گن بچه نمی فهمه و کتاب رو بعد از یکسالگی هم به زور دست بچه هاشون میدن! بله متاسفانه این حقیقتی هست که خیلی خیلی هم تلخه، خدا به خیر بگردونه واقعا راستی با توجه به سن دخترتون و اینکه میخواید با کتاب مانوسش کنید، شاید این تجربه ی موفق هم براتون مفید باشه: http://mamanschool.niniweblog.com/post1212.php موفق باشید
فریبا
1 شهریور 93 0:14
من هم چند روز پیش چند تا کتاب خریدم... یکی از کتابها " بهترین مامان دنیا" بود که به خاطر برگه های گلاسه و رنگهای شاد و همینطور دیدن اسم ناصرکشاوز ( این کتاب شعر ناصر کشاورز هست که بر اساس کتابی از آنا نیلسن و اما داد سروده شده ) خریدمش ...اما وقتی اومدم خونه و خوندمش دیدم رسما مادر رو ببخشید اما رسما مادر رو قهوه ای کرده!!! این مجموعه بهترین بابای دنیا و بهترین دوستای دنیا رو هم داشت که اونها اینقدر بد نبودن!! واقعا چقدر خرید کتاب هم سخت شده !
یه مامان
پاسخ
بله متاسفانه، همسر خود من هم به همون دلایل شما کتاب بهترین بابای دنیا رو برای پسرم خریده بود که من وقتی شعرهاش رو خوندم دیدم واقعا شخصیت پدر رو تضعیف کرده و خیلی متاسف شدم حتی گاهی کلمات نامناسب هم توی شعرهاش بود. من که سعی کردم شعرهاش رو برای پسرم نخونم و فقط عکس هاش رو میدید و خودم برا عکس هاش قصه می ساختم! دیگه اون بهترین مامان دنیا رو نمیدونم چطوری بوده ولی قطعا اون هم همین ویژگی ها رو داشته که الان شما میگید بدتر از بهترین بابا هم بوده!.... واقعا دیگه نمیشه کتاب رو نخونده خرید، امسال هم نمایشگاه کتاب چند نمونه کتاب خریدم که طرز فکر ها و منش زندگی که توی اونا به کودک آموزش داده میشد رو اصلا نمی پسندیدم و متاسفانه مونده روی دستم بدتر از همه اینکه روی جلد کتاب، زیر اسمش از عنوان آموزش مهارت های زندگی استفاده شده بود!!!... کاش در حوزه ی کودک چه در زمینه ی کتاب چه برنامه های تلویزیونی و فرهنگی و هر چیز دیگه ای که مربوط به کودک میشه بیشتر دقت میشد، واقعا همین ها سرمایه های مملکت هستن نه هیچ چیز دیگه ای...