مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

اهمیت مطالعه رشد و تکامل درک دینی؛ پله ی پنجم

1392/4/26 7:24
نویسنده : یه مامان
3,462 بازدید
اشتراک گذاری


میگفت چند وقت پیش برای پسر هفت ساله ام از زمان ظهور امام زمان (عج) و خوبی های زمان حکومت حضرت یک چیزهایی تعریف کردم و اون با علاقه ی زیادی نشست و خیلی خوب گوش کرد.

اون روز برق شادی رو می تونستم توی چشماش ببینم؛  حالا امروز دیدم دستاشو گرفته بالا و جلوی تلویزیونی که در حال پخش کردن دعای فرجه، داره دعا رو زمزمه می کنه. 

داداشش که پنج سال ازش بزرگتره ، میخواد کانال عوض کنه و برنامه کودک رو ببینه، مشاجره ای لفظی و کوچولو بینشون ایجاد میشه...

-برو کنار، میخوام کانالو عوض کنم.

-مگه نمی بینی دارم دعا می خونم... (بعد با یه حالت ملتمسانه به داداشش نگاه کرد و گفت)   ؛ بذار دعا فرج بخونم، امام زمان (عح) ظهور کنه، اونوقت خوراکی ها مجانی میشه ها!!! 

زاویه ی دید کودکانه و صادقانه اش برام جالب بود. واقعا توی این سن همون چیزی که می بینن رو باور دارن . یعنی خوب شدن اوضاع به نظر اون همین بوده که خوراکی ها مجانی بشه... (البته بگذریم که ما بزرگترها هم از زاویه ی دید خودمون به این موضوع نگاه می کنیم و هرکسی خوب شدن اوضاع توی اون زمان رو از فکر و دید خودش معنا می کنهYahوالی آخر...)

شما هم اگه براتون مقدور بود ، دلیل فرزندتون رو برا ظهور آقا (عج) بپرسید و جواباش رو برامون بگید... مطمئناً به نتایج جالبی می رسیم...

حالا بریم با هم دوره ی تفکر مذهبی ناقص اول (7 تا 9 سالگی) رو ببینیم...

ب) دوره ی تفکر مذهبی ناقص اول (7 تا 9 سالگی)

پیش از آنکه کودکان از محدودیت های تفکر شهودی رهایی یابند، آثار یک دوره ی واسطه نمایان می گردد که در آن کودکان تلاش می کنند از محدودیت های تفکر خود خارج شوند، دلیل آن نیز ناخشنودی آشکار آنان نسبت به این محدودیت هاست.

در این دوره کودک به سوی تفکر عملیاتی حرکت کرده، اگرچه به مراتبی از تفکر عینی دست یافته است، اما در به دست آوردن سطوح مورد نیاز ناموفق بوده و دچار اشتباهات آشکاری می شود. او بهتر می تواند واقعیات را به یکدیگر مربوط ساخته، تجربیاتش را دسته بندی نماید و تعمیم دهد. تفکر به مراتب کمتر تک کانونی است و به ندرت یک ویژگی حاشیه ای ماجرا را تعمیم می بخشد. او اگرچه هنوز خودمحور است، ولی دامنه ی این خودمحوری بسیار کاهش یافته است. تفکر عینی کودک دارای این مزیت است که درکش از اندیشه های مذهبی کمتر رنگ خیال دارد. نشانه ی دیگر این است که کودک تفکرات مذهبی را که اغلب انتزاعی و کنایی هستند، به همان معنای تحت اللفظی و تجسم یافته معنا می کند.

جهت وصول به منطق استقرایی و قیاسی تلاش هایی صورت می گیرد، با وجود این منطق ، او پر از اشتباه است. تلاش های او برای مرتبط ساختن بُعدی از یک رویداد به بُعد دیگر آن ناموفق می ماند. او در قضاوت هایش نامطمئن است و اگرچه در راه ایجاد یک تفکر نظام دار گام برمی دارد، ولی این تفکر خام و پر از اشتباه است.

کودک با تغییر در نحوه ی تفکر خود تلاش هایی را در جهت بررسی نتایج تفکر خویش صورت می دهد؛ ولی باز هم بسیار بی تحربه تر از آن است که این مهم را به دقت انجام دهد. با وجود این، شایان اهمیت و توجه است که کودک در زمانی که نیاز به یک عملکرد متفاوت در تفکر را درمی یابد، این تلاش را علی رغم عدم دستیابی به مهارت ها و بصیرت های کافی در این امر انجام می دهد.

عدم کفایت کودکان در نظم بخشیدن به تفکر، خود را در پاسخ کودک به سوال نخست گلدمن - چرا موسی ترسید که به سوی خدا نگاه کند؟ - می توان دریافت که گفته بود: «چون موسی می ترسید که خدا او را به خاطر آتش زدن بوته بکشد.» که این نمونه ای آشکار در مرتبط ساختن ناموفق دو بُعد از یک داستان (آتش گرفتن بوته و ترسیدن از نگاه به سوی خدا) است.

نمونه ی دیگر از تلاش ناموفق برای نظم در تفکر پاسخ کودکی به سوال دوم - چرا فکر می کنید که زمینی که موسی بر روی آن ایستاد مقدس بود؟- است که بیان داشت: «زیرا خدا آن زمین را ساخته بود» و وقتی سوال شد که مگر خدا همه ی سرزمین ها را نساخته است، پاسخ داد: «بلی، ولی چون این سرزمین به صورت مخصوصی درست شده است، خدا آن را مقدس کرده و مردم اجازه ندارند که روی آن راه بروند.»

علاوه براین در پاسخ به این صورت بارها به صورت ظاهری زمینه از قبیل هموار یا ناهموار یا گل آلود بودن آن اشاره شده است که نشان دهنده ی تلاش کودکان برای بیان یک توضیح مستدل است، اگرچه آنان در این کار ناموفق می مانند. کودکان آشکارا از پاسخ های برخاسته از تفکر شهودی ناخشنود می باشند، اما راه رهایی از آن را نمی دانند.

در پاسخ های مربوط به سوال - چگونه بوته (مقابل موسی) آتش گرفته بود ولی نمی سوخت؟- نمونه هایی وجود دارد که نشان دهنده ی تلاش کودکان در جهت مرتبط نمودن تجربه های شخصی به وضعیت های به وجود آمده است، مانند این پاسخ که:«برگ ها محکم تر از آن بودند که آتش بگیرند» دختری نیز در پاسخ به این سوال بیان داشت:«این بوته در کشور دیگری است و مثل خانه هایی است که ما داریم، آنها ندارند»، پرسیده شد «این چه تفاوتی را به وجود می آورد؟». پاسخ داد: «خب! آنها یک نوع دیگری از بوته ها هستند» . این نمونه های بسیار خوب از تفکر واسطه ایست و تلاشی نسبتا موفق در جهت منظم نمودن تفکر.

در پاسخ به سوال جهارم می توان تصویر روشنی از این نوع تفکر را مشاهده کرد. پاسخ کودکی به سوال -  چگونه می توانی شکافته شدن آب دریا را توضیح بدهی؟- آن بود :«خدا این کار را انجام داد، او در وسط دریا بود و بوسیله ی بازوها و پاهای خود ابها را فشار داد و آنها را از هم باز کرد» . پرسیده شد: « آیا بنی اسرائیل موقع عبور از دریا خدا را دیدند؟». او پاسخ داد:«نه، او زیر آبها و سنگ ها بود». - «اگر او زیر آبها و سنگ ها بود، چگونه دریا را شکافته؟» وی گفت : «نمیدانم» . این نمونه نشان می دهد که کودک دز پی یک نظام فکری تلاش می کند، اما با یک اختلال در تفکر در هم می شکند و نمی تواند راه چاره ای را پیدا کند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان آرتین
26 تیر 92 12:38
خیلی خوب بود ولی ای کاش پسر منم اینقدر یزرگ بود که نظرشو میپرسیدم و براتون میگفتم


تا چشم بهم بذارید پسرتون بزرگ میشه، بزرگتر از این حرف ها حتی... اگه اطرافتون بچه هایی می شناسید که توی این رنج سنی هستند می تونید مواردی که توی این پست گفته شده رو تطبیق بدید باهاشون و اینطوری آمادگیتون برای اون موقعی که ان شاءالله پسر گلتون بزرگ شد بیشتر میشه
یک عدد مامان
26 تیر 92 13:29
امین متین کنارم هستن حیّ و حاضر

بهشون میگم :به نظرتون اگه امام زمان(عج) ظهور کنه چی میشه؟

امین:شادی میگیریم،جشن میگیریم،پا میکوبیم!!
متین:جشن میگیریم میریم بهشت!!

الان چون سفت و سخت با همدیگه مشغول بازی هستن نمیتونن بیشتر توضیح بدن،وقت ندارن،منم نمیخوام اصرار کنم و توضیح بیشتر ازشون بخوام چون از سوال و موضوعش زده میشن،الانه دارن با ارتش بیونیکل اینا دنیا رو نجات میدن،هر چی کار سخته میدن به بچه های من! والا به خدا!


کار بسیار خوبی کردید که توی اون شرایط اصرار به دادن پاسخ های بیشتری نشدید.
با اینکه مطالب سنگینی هست ولی مطمئنیم که با مشارکت شما مامان های عزیز با فرزندان حیّ و حاضرتون می تونیم این موضوع رو به سرانجام برسونیم.
راستی، بیچاره بچه های این دور و زمونه که این همه کارای مشکل رو دوششونه، ما این سن بودیم رو دستمون ساعت می کشیدیم و خوشحال بودیم و هر کی ازمون می پرسید ساعت چنده به این مغز خودمون افتخار می کردیم با این فکر و هنرمندیمون...
خدا حفظشون کنه که به فکر نجات دنیا هستند از حالا
مامان پریسا
26 تیر 92 15:45
قسمت اول پست که خیلی برام جالب بود مخصوصا حرفی که بچه به برادرش زد...

و اما در مورد قسمت ادامه ی مطلب...اول بگم که پریساکنارمه و طبق معمول 1000 تا سوال در مورد این تصویر پسرک و بوم نقاشی و این فکر کنم پیلت که دستشه که چرا سوراخ داره و چرا انگشتش گیر کرده و چکار میکنه و............
ولی در کل برام جالبه که در این سن بچه به این نتیجه میرسه که بگه نمیدونم!!!



پس خــــــــــــعلی با دقت تونستید این پست رو تا آخرش بخونید...
چه سوالای جالب و ریزبینانه ای هم پرسیده این پریسای گلمون... خدا حفظش کنه.
مامان پریسا
26 تیر 92 15:59
باور کنید خوندمش

اخه من به مطالعه کردنه این مدلی عادت کردم.


باور می کنیم مامان عزیز و نمونه ، شوخی کردیم. شما واقعا یکی از بهترین مامان های مدرسه و یکی از مهربونترین و با مسئولیت ترین مامان های دنیا هستید
مامان پریسا
27 تیر 92 12:23
واییییی چقد تعریف....

الان من در اسمانها در حال پرواز هستم.


مریم (مامان روشا)
29 تیر 92 16:27
فکر کنم برای روشا زود باشه نه! الان خدارو کاملا پذیرفته و با هاش همیشه در تماسه....به هر خواسته ایی که میرسه شکرش میکنه...یا هر تقاضایی که داشته باشه به خدا میگه مثل قضیه ی شیر که براتون تعریف کردم...ایشالا یکم بزرگتر بشه راجب امام زمان باهاش حرف میزنم


بله مامان عزیز روشا زوده، همونطور که گفته شده این مطلب برای بچه های 7 تا 9 سال هست.
ان شاالله خدا روشا جان رو براتون حفظ کنه، ممنون از توجهتون