کودک و دروغ (گفتگو با مشاور)
آن روز بعد ازظهر پس از پذيرش و مشاوره روان شناسی با سه مراجع ، نفر بعدی خانمی نسبتا جوان و بسيار آراسته به همراه پسربچه ای دوست داشتنی و مودب بودند ...
محتوای برگه پرونده شان آن خانم را سهيلا مظفری ، سی و دوساله دارای مدرک تحصيلی ليسانس کشاورزی و شاغل در يکی از آژانس های هواپيمايی معتبر به عنوان مديريت امورمالی معرفی می کرد؛ به همراه فرزندش مردان حدودا هفت ساله تک فرزند خانواده ديهيم . ده سالی از آغاز زندگی زناشويی سهيلا و خسرو سپری شده بود و در اصل مردان ثمره اين زندگی عاشقانه محسوب می شد . علت مراجعه را شکايت از دروغگويی فرزند ثبت کرده بودند .
مادر و فرزند خيلی متين و ساکت نشسته بودند و منتظر شروع صحبت از طرف من بودند. سلامی و خوش و بش محترمانه ای توام با خوشامد گويی و ابراز آمادگی برای شروع جلسه .
- مردان با لحنی شيرين و غير منتظره گفت: شما مشاوره روانشناسی هستين؟
- با خوشرويی جواب دادم: بله عزيزم .
- مامانم اومده درمورد من با شما صحبت کنه .
- سهيلا خانم که گويی انتظار چنين محاوره ای بين مردان و مرا نداشت خيلی سعی می کرد خشم خود از اين جسارت مردان را مخفی کرده خود را آرام نشان دهد. بايد ميانجی می شدم تا مشکلی رخ ندهد .
- البته عزيزم . ممنون که توضيح دادی .
و بالاخره سهيلا خانم ظاهرا برخودش و خشمش مسلط شد و آرام گفت: بله، می خواستم در مورد مطلبی با شما مشورت داشته باشم. مردان جان، ميتونم خواهش کنم دقايقی دفتر خانم منشی باشی تا من حرفامو به آقای روان شناس بگم؟
- مردان معترضانه گفت: اما چرا؟ دوست دارم منم باشم .
- يه موضوع خصوصیه. در مورد خودمه. بعد وقتی صحبت ما در مورد تو شد صدات می کنم بيايی. آفرين، برو پيش خانم منشی بشين .
مردان با دلخوری اطاعت کرد و ساکت از اطاق خارج شد. سعی کردم دخالتی در وضعيتی که پيش آمده نداشته باشم .
- ببخشين ، اين مردان کوچولوی ما يه کم هم فضوله .
- من کلمه ديگری پيشنهاد می کنم، کنجکاوی ساده دلانه .
- خب همين که شما ميگين . حالا، موضوعی که منو اينجا کشونده دروغ گفتن مردان هست. خيلی راحت دروغ ميگه .
- دروغ ميگه؟
- آره ظاهرا معلم هايش از وضع درسی اون شکوائيه ای نوشته بودند، دوبار اين کار رو کردند اما مردان نه نامه ها را به من داد و نه چيزی می گفت. به مدرسه هم گفته بود به مادرم دادم و او گفته مياد مدرسه و تا مدتی هم من و هم مدرسه را سرکار گذاشته و تازه وقتی خودم جريان امر را جويا شدم اظهار بی اطلاعی از موضوع کرده و خلاصه همه چيز را حاشا کرده. اين اولين دروغگويی او نبوده. قبلا هم بدون اطلاع من در وقت مدرسه با چند تا بچه ها از کلاس غيبت کردن و واسه بازی خونه دوستشون که نزديک مدرسه است رفتن و به عوض درس خوندن بازی کردن و ما غافل مونديم. از اونجا که از دروغ بدم مياد دلم نميخواد مردان من دروغگو از آب دربياد .
- جسارتا فکر نمی کنيد الان خود شما به مردان دروغ گفتيد؟
- با کمی جا خوردگی و برافروختگی پس از ثانيه های تاخير، خب حالا چاره ای داشتم؟
- می دانيد او الان ششدانگ حواسش به بحث و گفتگوی بين ما است. چون دقيقا مي داند شما برای چه پيش من آمده ايد .
- کاملا . آنقدر با هوشه، الان فهميده که من دارم در مورد او صحبت می کنم .
- و فهميده که شما دروغ گفتيد .
- آره ، اما آخه چاره ای نداشتم
- حق با شماست. احتمالا چاره ای نداشتيد اما در جايی که خود شما از دروغ استفاده می کنيد چطور انتظار داريد آن را در فرزندتان نهی کنيد؟
- خب حالا، حق با شماست . اما من اينجا نيامدم سرزنش بشوم، آمدم با مشورت شما بدانم که چه کنم!...
- دقيقا من هم دارم همين منظور را دنبال ميکنم. با ديدن رفتار اينگونه در فرزندتان، آن هم اين سطح، به فرزندتان يک برچسب عام نزنيد. همه دروغ ها مشابه هم نيستند بعضی مواقع در بعضی موارد همه ما کم و بيش دروغ ميگيم. بنابراين اولا با شنيدن هر دروغی فرزند خود را به دروغگويی متهم نکرده به او برچسب عام نزنيد. چون ممکن است عامل تشديد يا حتی عادت شود و کم کم این مساله برایش عادی شده و استفاده بی رويه از آن قبح دروغ را در او از بين ببرد. توجه داشته باشيد ما هم گاهی بنا بر مصلحت دروغ می گوييم همه جا راستگويی تاييد و تشويق نميشه .
- با کمی شرمندگی و بلا تکليفی گفت: يادمه بچه بودم از يکی از معلم هامون بخاطر شکلش که منو ياد کسی می انداخت بدم ميومد و به همين دليل کلاسش رو دوست نداشتم و هی دلم می خواست سرکلاسش شلوغ کنم. يه بار به من گفت چرا آنقدر شلوغ می کنی؟
- خب شما چه گفتی؟
- منم راستش رو گفتم، گفتم از ريخت شما بدم مياد. ميدونید چی شد؟ از اون مدرسه اخراجم کردن و من وسط سال آواره شدم، تمام دوستامو از دست دادم اصلا نظم زندگی خودم و خونواده ام بهم خورد. خونواده ام درعين اينکه صداقت و صراحت گفتار منو تاييد کردن اما شديدا از صراحت گفتار من با آموزگارم دلخور شده بودن و نميدونستن چی بگن و چه کار کنن. واقعا اين وسط جريان درست کدومه؟ راست بگيم و سايرين و خودمون رو آزار بديم يا با يه دروغ کوچولو ختم قائله کنيم؟
خنده ام گرفته بود که سهيلا خانم موضوع مردان را موقتا فراموش کرده بود و دنبال يک راه حل برای مشکل خودش می گشت .
- دروغ همه جا نکوهيده و بد نيست همانطور که راست فتنه برانگيز هم همه جا پسنديده و مقبول نيست. ميشود نام آنرا مصلحت انديشی يا به تعبيری لاپوشانی گذاشت . بخاطر داشته باشيم که در شريعت مقدس ما هم در جايی که وجود و حيات ما در معرض مخاطره قرار می گيرد نوعی دروغگويی يعنی کتمان حقيقت با عنوان «تقيه» جايز دانسته شده و همواره در توصيه ها می شنويم که دروغ مصلحت آميز بهتر از راست فتنه انگيز است .
در علم روان شناسی عوامل متعددی را مسبب يا عامل دروغ گفتن دانسته اند که مهم ترين آنها عامل «ترس» است . يعنی کسی که می ترسد معمولا دروغ می گويد . اما اينجا منظور از ترسيدن ، ترس از بقا و وجود و سلامت نيست ، ممکن است ترس به خاطر از دست دادن عزت و محبوبيت باشد، ترس از رنجانيدن کس يا کسانی باشد. بايد با اندکی تعمق بيشتر با آن برخورد کرد و به سادگی فرد يا فرزند خود را دروغگو خطاب نکرد . کودک به اقتضای شرايط کودکی اش و آزادگی که در آن دوران احساس می کند گاهی تابع خود درون می شود و اعمالی را انجام می دهد که آن بخش از شخصيت اش می خواهد و وقتی مورد بازخواست مادر محبوبش يا پدر خشمگين اش يا هر کس ديگر قرار می گيرد جرات ابراز تابعيت از خودِ درون را نداشته به دروغ متوسل می شود.
- خب چه می خواهيد بگوييد؟
- می خوام بگم با روبرويی با اين وضعيت کودک را هوی نکنيم و کمی انعطاف نشان دهيم. واقعا انسان موجود پيچيده ای است وقتی در چنين شرايطی فرزندتان يا هر کس را به دروغگو بودن متهم ميکنيد حتی خود او باور ميکند که گناه کار و دروغگو است يعنی خلافی تحت عنوان دروغگويی مرتکب شده و طبعا خطای بزرگ مستوجب يک تنبيه بزرگ است. اما شما در مقابل آن چه می کنيد؟... يعنی چه می توانيد بکنيد؟!... او را سرزنش می کنيد احيانا او را به نوعی تنبيه می کنيد. نکته اینجاس که با دريافت هر نوع واکنش منفی اعم از سرزنش يا تنبيه از طرف شما، کودک عملا تاوان اشتباه خود يا دروغگويی خود را دريافت کرده و ديگر با مشکلی روبرو نيست. با خود می گويد پس من هر بار که دروغ بگويم به سرزنش يا تنبيه محکوم ميشوم و بعد همه چيز تمام می شود. پس به تکرارش با شدت تنبيه بيشتر می پردازد . درنتيجه قبح دروغگويی برايش هر چه بيشتر از بين می رود، تا جايی که عادت به دروغگويی می کند يا به عبارتی به دروغگويی عادت می کند. حالا مسئله مردان به دليل آن که کم و بيش در آغاز راه يک رفتار به ظاهر غلط است چندان دشوار نيست. زمانی به دشواری می رسد که قبح عمل زشت دروغگويی کاهش پيدا کرده آن عمل به شکلی عادی جاری شود. يعنی فرزند ما عادت بکند که مدام و به هر دليلی دروغ بگويد آن وقت است که کار به مراتب سخت تر است و ديگر به هيچ حرف او نميتوان اطمينان داشت .
- چاره عملی اون چيه؟
- خيلی ساده از کنار آن بگذريد به طوری که از دروغ گفتن او به شما، نفعی عايدش نشود و شما اصلا نظری نسبت به گفته های دروغ او نداشته ايد. بعد از سپری شدن مشکل درس نخواندن و غفلت او در درس، در جلسات بحث خانوادگی نسبت به اجتناب حتی المقدور از بکارگيری کلمه «دروغ» تاکيد بورزيد و درآنجا به زبانی ساده ضمن مرمت دروغ و مدح صداقت اشاره داشته باشيد و با ذکر مثال هايی ساده فرزندتان را به صداقت ترغيب نماييد .
- گرفتم، گرفتم و متوجه شدم. منظورتون اينه که فرزندان ما از ابتدای طفوليت، ضمن گرايش به صداقت و راستگويی می بايد رعايت نزاکت و بجای آوردن احترام و ادب را بياموزند. اجازه می خوام تا دير وقت نشده از حضورتان مرخص شوم. نگران حال مردان و خسرو درخانه هستم .
- به آژانس آشنای مرکز زنگ زده درخواست اتومبيل کردم تا سهيلا خانم را به خانه اش برساند . ایشون ظاهرا از مباعث عنوان شده در اين جلسه طولانی عميقا ابراز رضايت می کرد ...
منبع: سایت دکتر عباس داورمنش (با تلخیص و ویرایش)