جواب معمای «یکی بود ، یکی نبود»...!
دوستان و همراهان عزیز در جریان هستند که هفته ی قبل مسابقه ای تحت عنوان «یکی بود ، یکی نبود» مطرح شد و از شما بزرگواران درخواست داشتیم تا برداشتتون از این جمله رو برامون بنویسید و بگویید که منظور از این جمله چیست؟
قبل از اینکه وارد این مطلب بشیم از تمام مامان های عزیزی که جواب رو برامون فرستادند تشکر می کنیم که با جوابهای خوبشون ما رو همراهی کردند.
حالا بریم سراغ اصل مطلب...
یکی بود یکی نبود!
در اغلب موارد، در ایران، ترکیه و پاره ای دیگر از کشورها، قصه یا افسانه، با عبارت؛
«یکی بود ، یکی نبود ...»
اغاز شده و سپس گفته می شود؛ غیر از خدای خوب و مهربون هیچکی نبود. بعد هم اصل داستان آغاز میشود که مثلا: یک پیرمرد و یک پیرزن بودند که در یک جنگل زندگی می کردند. ان ها بچه دار نمی شدند ولی در عوض چندین مرغ و خروس و بره داشتند ...
در نگاه اول ، تناقضاتی در این عبارات به چشم میخورد؛ تناقضی بین دو عبارت «یکی بود» و «یکی نبود» و بین این که گفته می شود «غیر از خدای خوب و مهربون هیچکی نبود» اما بلافاصله گفته می شود «یک پیرمرد و یک پیرزن بود ، یک جنگل بود، حیوانات بودند و و آدم های خوب و بد و ...» و خلاصه همه چیز و همه کس بودند!
اما اگر از همان ابتدا ، عبارت «یکی بود ، یکی نبود» را درست تلفظ کنیم معلوم می شود که؛ یکی بود (یعنی خدا) ، که یکی نبود یعنی یکِ عددی نبود که در برابر دو، سه ، چهار و... باشد. او «واحد» نبود بلکه «احد» بود و «احد» ، یکِ حقیقی است نه یکِ عددی؛ یعنی «یکی» که در برابر آن هیچ عدد دیگری، معنا و مفهوم نداشته باشد بلکه قابل تصور نیست زیرا «نامحدود» است. آن یکِ نامحدود «غیر از خدا هیچ کس نبود» که «واجب الوجود» بوده و هستی اش عاریه ای نبوده ، بلکه از خود او و ذاتیِ او است که خلاف سایر موجودات که گرچه ، همه، هستند ولی قائم به آن ذات واجب الوجودند و به اصطلاح فلسفه «در عرض خدا نبوده بلکه در طول او می باشند! » .
با این حساب نه تنها در گذشته های بسیار بسیار دور ، خدا بود و هیچ کس نبود و هیچ چیزی با او نبود : «کانَ اللهُ و لم یکن معه شیء»، بلکه اکنون نیز خدا (در مرتبه ی خدایی و واجب الوجودی) هست و هیچ کس و هیچ چیز دیگری (در آن مرتبه) وجود ندارد.
بنابراین، وقتی می گوییم ؛ «غیر از خدای خود و مهربون هیچ کس نبود» مثل این است که گفته باشیم ؛ «بسم الله الرجمن الرحیم ... و لم یکن له کفوا احد» و هنگامی که می گوییم ؛ «یکی بود (که) یکی نبود» ، مثا این است که گفته باشیم ؛ «قل هو الله احد»!
پس می توان گفت که گذشتگان ما، حکیمانه و آگاهانه ، برای آغاز قصه، طرحی را پایه گذاری کرده اند که همواره ، قصه های ما با سوره های قرآن، آغاز شود!
**************
در ادامه ، جواب های مامان ها رو با هم ببینیم: آفرین به همه با فکرها و نظرات قشنگشون:
**************
سلام
یعنی خدا یگانه و یکتا هست ولی در یک عدد یا یک بعد نمی گنجه ... به نظرم ایه اش هم قل هو الله احد باشه
**************
مامان فرنیای گل:
سلام این مطلبتون یک خوبی داشت یک بدی خوبیش این بود که من رفتم دنبال این مطلب و یک چیز یاد گرفتم بدی اش این بود که منو به تقلب وادار کرد توی گوگل سرچ کردم ببینم چی پیدا میکنم و نتیجه این شد :
«یکی بود» یعنی خدا بود و «یکی نبود» یعنی وصف زائد و اضافه ای بعنوان «یکی بودن» نبود. از آنجائیکه خدای تبارک و تعالی اصل وجود است و همه کمالات وجودی را داراست و تمام کمالاتش نیز عین وجودش است و هیچکدام از کمالات الهی، عارض و زائد بر ذات الهی نیست چون در آنصورت اشکال عدیده پیش می آید ( الواجب الوجود واجب الوجود من جمیع الجهات ). پس وصف وحدت و یکی بودن خدا نیز وصفی زائد و عارضی نیست بلکه عین وجود خداست و لایتناهی است به اصطلاح فلسفی وحدت و یکی بودن خدا، حقه ی حقیقیه است نه وحدت عددیه.
این معنا دقیق ترین و حکیمانه ترین معناست از بین چهار معنایی که برای جمله «یکی بود یکی نبود» تصور می شود.
**************
مامان امیرعلیِ عزیز:
چه جالب اینکه چرا یکی بود ویکی نبود همیشه همیشه برای من جای سوال بود.
تا اینکه میرسیم به غیر ازخدای مهربون ...پس چرا دیگه هیچکس نبود...
تا یه روز خوب بهش فکر کردم و نتیجه حداقل برای خودم قابل فهم شد اینکه تا چه حد درسته و مفهوم نهایی رومیرسونه نمیدونم...
از اونجائیکه معمولا قصه ها و داستانهایی که گفته میشه اکثرا بر میگرده به سالیان بسیار دور میتونیم به این نتیجه برسیم که:
منظوراز یکی بود احتمالا همه موجودات و از جمله انسانهایی هستند که در برهه ای از زمان در مکان های مختلف وجود داشتند و زندگی کردند و الان دیگه نیستند.
و یکی نبود هم میتونه این مفهوم روداشته باشه که هیچ کدام از این موجودات ماندگار نیستند و به قول معروف تاریخ مصرفی دارند و فنا پذیرند.
بنا بر این میتونیم غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود... رو نتیجه بگیریم که هیچ موجودی از ابتدای آفرینش حی وماندگار نیست جز خداوند متعال ...واگر در نظر بگیریم که اگه همه موجودات از انسان و حیوان تا منظومه شمسی و .... از بین بروند هیچ کس جز خداوند متعال باقی نمیماند..
حالا چرا در سر آغاز قصه ها ازش استفاده میکنیم میتونه بر یادآوری بزرگی و عظمت و جاودانگی خداوند دلالت داشته باشه و همانطور که باید یاد اور این باشیم که هر کاری با نام خداوند آغاز میشه بر صفت حی و همیشگی بودن خداوند هم اشاره ای کرده باشیم.
**************
مامان یاسمن عزیز و محمدپارسا جان:
یکی بود یکی نبود من فکر می کنم اشاره داره به یکتایی خدای مهربون که یکی و تنهاست قابل شمردن نیست اون ایه ایه قل هوالله و احد هستش که اشاره به احد بودن خدا داره یعنی همون یکی بود یکی نبود یعنی یکی هست که واحد نیست احد هست تنهاست و بی همتا
**************
مامان علی آقای خوشتیپ و حسین آقای گل:
سلام نتم محدوده...کمی کمی مینویسم یادم نره
برادرم گفت نشنیده بودم ولی حدس اونم مثل من بود...یعنی همون قل هو الله احد...یعنی اول داستان رو با تاکید بر یکی بودن خدا شروع می کنیم ولی اونجا که گفتید جوری دیگه بخونید فکر کنم اینجوری گفته میشه که یکی بود ولی اون یکی یکی نبود...یعنی در کنار تاکید به یکتا بودن خدا به لایتنهایی بودن و ابدی بودنش هم تاکید میشه...فکر کنم البته ها طبق راهنمایی های خودتون...دیگه نمی دونم درست و غلطشو
ولی خوبه تا حالا اینقدر رو این جمله تمرکز نکرده بودم
پیامبر (صلی الله علیه) فرمودند:
یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است.
تبریک به همه ی شماهایی که فکر کردید، آن هم در مورد مساله ای به بلندای توحید و احدیت خالق هستی. هفتاد سال عبادتتون گوارای وجودتون.
ان شاءالله از این به بعد با تمرکز به معنی ، این جمله رو تکرار کنیم و اون رو درست تر بخونیم و بهترین هدیه به فرزندانمون در ابتدای هر قصه همان توحید و توجه به ذات احدیتِ خداوند باشه...