مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

تجربه موفق 23؛ سلام مسواک

1393/5/25 6:00
نویسنده : یه مامان
6,288 بازدید
اشتراک گذاری

یکی از معضل هایی که باهاش روبه رو بودم مسواک نزدن دختر دوساله ام بود. اصلا زیر بار نمی رفت که مسواک رو ببره سمت دهنش. تا اینکه با راهنمایی ِ خواهرِ خودم، مامان علی آقا ، داستان «کِرم دندونِ مهربون و کوچولو» رو براش تعریف کردم و الان در اوج احساس رضایت از این فرآیند، براتون این قصه رو با قبل و بعد وقایع اتفاقیه می نویسم...

فاز اول (تعریف کردن قصه):

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای خوب و مهربون هیشکی نبود. زیر گنبود کبود یه کرم دندون مهربون و کوچولو بود که چشماش خوب جایی رو نمی دید... (دوستان عزیز! قضیه ی مهربون بودن کرم دندون که روشنه ان شاءاللهچشمک؟!)

این کرم دندون اومده بود خونه ی دختر کوچولو (البته نسخه ی اصلیِ قصه پسر کوجولو بوده هازبان!). شب شده بود و همه خواب بودند و کرم دندون داشت برا خودش راه میرفت؛ تا رسید به نزدیک دهن دختر کوچولو. گفت:

-          به به! چه بوی غذا و شیرینی ای میاد از اینجا. برم اونا رو بخورم.

کرم دندون رفت توی دهن دختر کوچولو تا اون غذاها رو بخوره ، چون هوا تاریک بود و چشمای کرم دندون مهربون خوب نمی دید، یهو اشتباهی به جای غذا، دندون دختر کوچولو رو هم خورد.

صبح شد و دختر کوچولو از خواب بیدار شد، دید دندونش درد گرفته. دستش رو گرفت روی لپش و رفت پیش مامانش که داشت خونه اشون رو جارو می کرد گفت:

-          مامان جونم! دندونم! شده بلای جونم! دیگه طاقت ندارم.

مامان دختر کوچولو گفت:

-          ای وای دختر خوبم! مگه شما دیشب مسواک نزدی؟

دختر کوچولو یادش افتاد که دیشب فراموش کرده بوده مسواکش رو بزنه.

-          نه مامانم! یادم رفت مسواک بزنم.

-          خب پس به خاطر همینه که دندونت درد گرفته. مسواک ها مثل این جارو هستند. ببین من چه جوری با این جارو آشغالها رو از رو زمین جمع می کنم، تا خونمون مرتب و تمیز بشه. مسواک ها هم آشغال و خورده های غذایی رو که بین دندونهات گیر کرده بیرون می آرن و تمیز می کنند، اونوقت کرم های دندون برا خوردن اون غذاها نمیان توی دهنمون تا اشتباهی دندونهامون رو هم بخورن.

دختر کوچولو با دقت به حرف های مامانش گوش داد و از همون جا به خودش قول داد که همیشه دندونهاش رو بشوره و جارو بکشه تا تمیز بشن.

شب شد و دختر کوچولو خوابش گرفته بود. داشت میرفت توی اتاقش که بخوابه، یهو یادش افتاد که مسواک نزده. بدو بدو رفت پیش مامانش و گفت:

-          مامان جونم! میشه لطفا مسواک منو بهم بدی .

-          بله عزیزم! بفرمایید.

دختر کوچولو با دقت همه جای دندوناش رو مسواک کرد تا خورده های غذایی که بین اون گیر کرده بیان بیرون. حالا دندونای دختر کوچولو از تمیزی برق میزد.

وقتی دختر کوچولو خوابش برد، کرم دندون مهربون و کوچولو اومد نزدیک دهن دختر کوچولو، هر چی بو کرد دید هیچ بوی غذایی از دهن دختر کوچولو نمیاد، گفت:

-          بهتره برم خونه ی یه نی نی ِ دیگه که شاید یادش رفته مسواک بزنه ؛ اونوقت از بین دندوناش اون غذاهایی که جا مونده رو بخورم.

فاز دوم (آغاز فرایند مسواک زدن):

تو یه دستم مسواک بود و تو یه دستم لیوان آب (یاد اشک و کاسه ی خون افتادمخندونک). مسواک رو زدم توی لیوان آب و آوردم به سمت دخترم و گفتم:

-          من مسواکم ، من مسواکم! جاروی دندوناتم. آشغالای دندونا رو ، منم که بیرون می آرم... حالا بگو  آ آ آ آ، تا من برم سراغ دندونا، با دقت و با سرعت، در بیارم خورده غذاها.

بعد خودم هی گفتم: آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ   آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ . و بعد بسته به اینکه می خواستم کجای دندونش رو تمیز کنم، کلمه های مختلف رو از زبون مسواک می گفتم که بگه... مثلا ســـــــــــــــــــــــــــــــــــی.

دخترم اصرار داشت که مسواک رو از دستم بگیره و خودش این کار رو انجام بده، برا روز اول باید کاری می کردم که بهش خوش بگذره و به این پروژه مشتاق بشه و عادت کنه؛

مسواک رو به همراه لیوان آب دادم دستش تا هی بزنه توی آب و بکشه به دندوناش و دندوناش رو آب و جارو کنه.

البته اولش هی مسواکِ خیس رو میک میزد و کلی کیف می کرد، و من باید سکوت می کردم تا حسابی کیف کنه . فقط بهش از جانب مسواک می گفتم:

-          منو بکش رو دندونات... سمت جپ و سمت راست...

با این یادآوری مسواک رو به دندوناش می کشید . (البته از محضر دندونپزشکان عزیز معذرت خواهی می کنم با اون مسواک زدن دخترِ من خجالتهیسخندونک)

ولی بالاخره این غول مسواک نزدن شکست و من امیدوارم به روزهای آینده.

فاز سوم (ماندگار شدن خاطره ی شادِ مسواک):

حالا وقت این بود که این پروژه و این لحظات رو با پایان خوشی توی ذهنش ماندگار کنم، تا با شنیدن نام مسواک کلی انرژی مثبت توی ذهنش مانور بده و نسبت به اون مشتاق تر بشه.

البته این ایده از اونجاییکه شکل گرفت که داشتم پشت دندانش رو مسواک می کردم و او در حال خوابیده بود و آب به صورت بارون روی صورتش می چکید و با چشم های بسته کلی خندید. من هم بعد از اتمام پروژه هی روی فرچه ی مسواکِ خیس انگشت کشیدم و بارون درست کردم و با دخترم کلی آب بازی کردیم. اعتراف می کنم که به خودم هم خیلی خوش گذشت. می خندیدیم و می خوندم:

-          من مسواکم ، من مسواکم! جاروی دندوناتم. آشغالای دندونا رو ، منم که بیرون می آرم... حالا بگو آ آ آ آ، تا من برم سراغ دندونا، با دقت و با سرعت، در بیارم خورده غذاها.

فاز آخر :

فاز آخر عوض کردن لباس های فرزند دلبر هست .

 ولی واقعا خوشحال بودم از اینکه دخترم با مسواکش رابطه خوبی برقرار کرد...

فکر کنم باید تا یه مدتی به همین منوال عمل کنم تا حسابی باهاش اخت بشه.

ای منِ درون! لطفا همراهی بفرما! حوصله ندارم و امشب خوابم میاد و ولش کن و این حرفها، تعطـــــــــــــیل...قهر

دعا بفرمایید...

پسندها (6)

نظرات (11)

مامان فرنيا
25 مرداد 93 8:35
خدا راشكر دختر من با مسواك رابطه خوبي داشت از اول و تنها مشكل من اين بود كه دلش ميخواست خودش مسواك بزنه و راه حل من براي تو، تو براي من مسواك بزن جواب داد وتنها مورد همان دعاي اخر است كه بهتره همه براي هم دعا كنيم ای منِ درون! لطفا همراهی بفرما! حوصله ندارم و امشب خوابم میاد و ولش کن و این حرفها، تعطـــــــــــــیل
یه مامان
پاسخ
خداروشکــــــــــــــر! اینم یه تجربه ی موفقه! ممنون از اینکه برامون نوشتید
مامان شبنم
25 مرداد 93 10:50
سلام علیکم خوبین ؟ خوشین ؟ ما برگشتیم ... البته بگم که این مدت هر روز با موبایلم میومدم مدرسه ولی نمی تونستم نظر بدم بنابراین از چیزی عقب نیستم ... قالب جدید مبارک ... با نمکه .... یه موضوع دیگه هم که این مدت نبودم و اتفاق افتاد سقوط اون هواپیما بود واقعا متاسف شدم که عکس اون کوچولو رو دیدم ... ما یک شب بین راه برگشتن طبس خوابیدیم شهرشون سیاهپوش بود واقعا یه غم عجیبی بود تشییع جنازه بعضیاشون که اورده بودن طبس رو هم دیدیم .... خداوند این مرگ سخت و نابهنگام رو اغاز راحتی اون دنیاشون قرار بده و همه شون رو ببخشه و بیامرزه در مورد مسواک هم ما که فعلا مشکل نداشتیم دختری روابط حسنه ای با مسواک داره فقط یه سوال : شما می دونید سن استفاده از خمیر دندون و مسواک زدن به صورت جدی در بچه ها کی هست ؟ چون من شنیدم حتی خمیر دندون کودک هم برای بچه های یکی دوساله خوب نیست و حتی لازم نیست مسواک زدن با جدیت و به صورت مداوم باشه
یه مامان
پاسخ
به بــــــــــــــــــــــه! مامــــــــــــــــــــــــــــــــــان عزیز شبنم خانوومه گل حال و احوالتون چطوره؟ خوش گذشته مسافرت ان شاءالله؟ همیشه به سفر و خوشی و زیارت و این حرفها باشید قالب جدید مبارک شما هم باشه، ممنون، چشماتون بانمکه در مورد دعای زیباتون در حق هموطنان عزیز که جونشون رو توی سانحه ی هواپیمایی از دست دادن آمــــــــــــــین می گیم در مورد خمیر دندون های حاوی فلوراید تا اونجاییکه می دونیم برای زیر سه سال خوب نیست و بهتره زیر سه سال با آب و مسواک دندان تمیز بشه. چون ممکنه بچه نتونه تمام محتویات رو از دهانش خارج کنه. از اونجاییکه نقش خمیر دندون توی پاکیزگی دندان فقط 30 درصد هست و اصل ، درست مسواک زدن هست، بهتره شستن دندان ها زیر سه سال بدون خمیر دندان باشه. البته اگه بخوایم از خمیر دندون هم برای بچه های زیر سه سال و البته بالای هیجده ماه استفاده کنیم، بهتره به اندازه ی یه دونه ی برنج باشه و بعد از سه سال اندازه ی یه نخود.
مامان پریسا
25 مرداد 93 11:31
سلام صبح زیباتون پر از شادی
یه مامان
پاسخ
سلاااااااام مامان عزیز ممنونیم... وقت زیبای شما هم پر از شادی و خیر و برکت
مامان پریسا
25 مرداد 93 11:35
قبل از این که پست رو بخونم باید بگم که در این مقوله یعنی مسواک زدن خدا رو هزار مرتبه شکر ما با پریسا هیچ مشکلی نداریم. پریسا خانم هر شب ( هر شب که میگم یعنی واقعا هر شب و بدون استثنا) همرا ه با خودم مسواک میزنه .... در این زمینه به هیچ وجه اونو منع نمیکنم . حتی وقتی به شدت خسته باشم کارای مربوطه رو سعی میکنم انجام بدم که خدای نکرده زده نشه. پریسا هم خیلی دوست داره به طوری که اگر یادش بره و بره داخل رختخواب تا منو مسواک به دست میبینه سریع میاد و میگه : مامان منم مسباچ
یه مامان
پاسخ
عزیزم! آفرین به شما و پریسای عزیز امیدواریم که برای هیچ کس مشکل دندون پیش نیاد، چون واقعا سخته
مامان پریسا
25 مرداد 93 11:45
خیلی جالب بود افرین به شما که با صبر و حوصله این امر مهم رو به انتها رسوندید
یه مامان
پاسخ
ممنون
مامان شاران
25 مرداد 93 13:42
سلام خیلی خوب بود امیدوارم موفق باشی البته یه چیزیو من اعتراف کنم که اتفاقا منم قصه کرم دندونو برای شاران تعریف میکنم و بسیار از مسواک کردن استقبال میکنه ولی وقتی تو دستشویی هستیم بیرون اوردنش دیگه دست من نیست بعضی شبها واقعا حوصلم نمیگیره کششو ندارم ولی خوب من برای شاران چون ببخشید تف کردنو بلد شده خمیردندون اسانس های مختلفو گرفتم که از اونها هم استقبال میکنه امیدوارم شما تو این روسه موفق و صبور باشید
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز سلامت باشید چه جالب! تفاهممون رو گفتم ما هم برای شما آرزوی موفقیت داریم در تمامی مراحل زندگیتون
بابا و مامان
25 مرداد 93 17:37
جالب بود و خدا را شکر منم خیلی با مسواک زدن این دو تا وروجک مشگل ندارم حالا دیگه همه کارا شون رقابتی شده [
یه مامان
پاسخ
به به! این هم از مزایای چندفرزندی
مامان پریسا
26 مرداد 93 12:54
سلام خوبید؟
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز ممنووووووووووونیم.
مریم مامان دونه برفی
27 مرداد 93 10:05
سلام .ممنون از قصه کرم دندون
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز خواهش میشه! قابل شما رو نداشت
مامان مرضیه
8 شهریور 93 7:52
دوست عزیز. پسر من یک سالی هست که مسواک رو میشناسه و بهش علاقه داره ولی صرفا برای بازی. مسواک نمیزنه. قصه هم اصلا دوست نداره شبا میگم قصه بگم و تا شروع میکنم یکی بود یکی نبود میگه نه نه....چیکارش کنم؟
یه مامان
پاسخ
یه پیشنهاد اینه که قصه هاتون رو با یکی بود یکی نبود شروع نکنید که احساس نکنه دارید براش قصه تعریف می کنید. مثلا یه خاطره ای که باهاش ارتباط خوبی برقرار می کنه رو در نظر بگیرید و بگید یادته اون روز ... بعد وقتی جذب شد و شروع به گوش دادن کرد، یه شخصیت ماجرا رو مثلا می تونه یه حیوون و یا یک شیء باشه رو از اون ماجرا جدا کنید و براش داستانی بسازید. مثلا اگر گربه ای توی اون ماجرا بوده، بگید: می دونی اون گربه وقتی میره خونشون چی کار می کنه؟ و ادامه ی کار می تونید از قصه های خوابی که توی این مدرسه داریم استفاده کنید با شخصیت همون گربه. در مورد مسواک هم همینطور عمل کنید. مسواک رو نشونش بدید و بگید می دونی این جاروی دندوناس؟ بعد می تونید با یه جاروی دستی آشغالای زمین رو بردارید و براش توضیح بدید که مونده های غذا بین دندونا رو با مسواک در میآریم چون ممکنه کرم دندون مهربون اشتباهی وقتی اومد اون غذاها رو بخوره، دندونها رو هم بخوره و درد بگیره. ولی سعی کنید توضیحات رو زیاد نکنید و مختصر و مفید براش بگید تا زده نشه و به حرفتون گوش بده. بازی هایی که صبرش رو زیاد می کنه انجام بدید. مثلا توی بازی هاش یه چیزی رو تا چند باید بشمرید و بعد بهش بدید و یا فکرهای خلاقی که توی اون لحظه به ذهنتون میرسه و با اشتیاق صبر می کنه تا به دستش برسه. براتون آرزوی موفقیت داریم، خوشحال میشیم که نتیجه ی این کار رو برامون بنویسید.
مامان راضیه
30 مهر 94 1:20
واااااااای عالی به خدا....بسیار زیبا توضیح داده بودینجز تشکر نمیدونم چه کاری برای قدردانی ازتون بکنم
یه مامان
پاسخ
ممنون از لطفتون همین خوشحالی و آرامش خاطر شما و دعای خیرتون یک دنیا برامون ارزش داره