مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

تجربه ی موفق 22 ؛ مراقبت از کتاب های کودکم

1393/4/24 17:36
نویسنده : یه مامان
4,834 بازدید
اشتراک گذاری

سعی کردم از وقتی نوزاد بود براش کتاب بخونم و عکس هاش رو بهش نشون بدم، گاهی کتاب رو از دستم چنگ میزد و صاف میبرد توی دهنش یا با دستای کوچیکش مچاله اش میکرد و یا موقع ورق زدن اون رو پاره میکرد...

سعی کردم از وقتی نوزاد بود براش کتاب بخونم و عکس هاش رو بهش نشون بدم، گاهی کتاب رو از دستم چنگ میزد و صاف میبرد توی دهنش یا با دستای کوچیکش مچاله اش میکرد و یا موقع ورق زدن اون رو پاره میکرد. خیلی از کتاب هاش مچاله شده و چسب خورده شده بود و این زیاد برام خوشایند نبود!...بدبو

از طرفی هم دوست نداشتم کتاب رو از دستش بگیرم و مانع از انس و علاقه اش به کتاب بشم چون میدونستم اگه کتاب رو از دستش بگیرم اون هم همین کار رو یاد میگیره و کتاب رو از دست من چنگ میزنه، از اون گذشته به خاطر عکس العمل ناگهانی من، نسبت به پاره کردن کتاب ها هم حریص تر میشه...خطا

خب اگه میخواستم کل صفحات کتاب رو چسب بزنم که هم خیلی زمانبر بود و هم خیلی حوصله میخواست، تازه فکر کنم در نهایت  پول چسبش بیشتر از پول کتابش میشد! برای همین یک فکر دیگه ای به ذهنم رسید. با خودم گفتم اگه من چهار طرف یک صفحه رو چسب بزنم دیگه نمیتونه صفحات کتابش رو پاره کنه یا حداقل این کار براش خیلی خیلی سخت میشه و یا حداقل وقتی گوشه ی ورقه های کتاب رو توی دهانش میبره کاغذهای کتاب خورده نمیشه.راضی

از اون روز دیگه بعد از خریدن یک کتاب، اول چهار طرف هر صفحه رو با چسب می چسبوندم و بعد کتاب رو با خیال راحت در اختیارش میذاشتم. نتیجه اینکه الان که تقریبا دو سالشه نه تنها علاقه ی زیادی به کتاب داره و هیچ وقت کتاب رو موقع خوندن از دستم چنگ نمیزنه و با علاقه به قصه هاش گوش میده، بلکه یه عالمه کتاب داره که قابل استفاده هستن و خیلی هم کم آسیب دیدن.

تازه یه حسن دیگه اش هم اینه که دیگه الان خیلی به ندرت پیش میاد کتاب ها رو براش چسب بزنم مگه اینکه چسب بزنم که بچه ی همسایه یا اقوام پاره اشون نکننخندونک

از چروک هایی که وسط صفحه هست مشخصه که چقدر تلاش کرده که صفحه رو پاره کنه اما نتونسته!...زیبا

 

پسندها (6)

نظرات (14)

مامان شبنم
25 تیر 93 12:16
سلام وااای واقعا از دیدن این پست خوشحال شدم ... مطمئنا این مشکل همه هست ما هم چنتا کتاب وصله پینه داریم واقعا راهکار عالی ای بود ....
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز بله، فکر می کنم چندتا از این مدل کتاب ها توی خونه ی همه مون باشه. خوشحالیم که این تجربه، براتون مفید واقع شده
مامان فرنيا
25 تیر 93 12:32
خيلي جالب بود واقعا تجربه بسيار موفقي بود البته من مشكل پاره كردن نداشتم و فرنيا حسابي مشتاق بود براش كتاب بخونم و عكسهاش را با هم نگاه كنيم و درباره شون براش حرف بزنم بيشتر الان مشكل دارم كه ميخواد توي كتابهاش بنويسه بخوانيد خط خطي كنه هرچي هم دفتر بهش ميدم اما عجيب علاقه به رنگ كردن تصاوير كتاب و همينطور دايره كشيدن دور تصاوير مورد علاقه اش داره
یه مامان
پاسخ
خب این چسب کاری برای این منظور هم می تونه موثر باشه دیگه! قبل از اینکه کتاب رو به دستش بدید، روی تصاویرش رو چسب بزنید و بعد اگه دیدین میخاد نوشتنش رو شروع کنه، بگید روی قسمت های چسب زده شده با ماژیک نقاشی بکشه و بعد با دستمال پاکش کنه... این هم راه کاری بود برا خودش، فقط اینکه اگه یه کتاب با تعداد صفحات بالا رو بخواید این کار رو انجام بدید، احتمالا یهو ترجیح بدید که کتابه خط خطی باشه بهتره
مامانی
25 تیر 93 12:39
راستي يادتونه درباره فرنيا براي حرف زدن با تلفن مشكل داشت و خوشش نميامد اين مشكل بطور كاملا اتفاقي حل شد يك روز تلفن خانه مشكل پيدا كرد و از توي انباري يك تلفن قديمي پيدا كرديم و براي اينكه تلفن را امتحان كنيم زديم به پريز اتاق دخترم خوب مشكل تلفن حل شد و فرنيا خواست تلفن توي اتاقش بمونه ومال خودش بشه اينجوري مشكل فرنيا هم حل شد الان هم با هركسي بخواد صحبت كنه بايد بره اتاق خودش و با تلفن خودش باهاش تماس بگيرن يا ايشون با ديگران كه يادشون افتاده تماس بگيره باور كنيد اولين دفعه اي كه بيرون بودم و دخترم باهام تماس گرفت و شكايت ميكرد كه چرا دير كردم خيلي ذوق داشتم اخه تاحالا صداي دخترم را از پشت تلفن نشنيده بود
یه مامان
پاسخ
چقدر خــــــــــــــــــــــــــــــــــــوب، ممنون که این مطلب رو برامون نوشتید، راهکار و تجربه ی خوبی بود به قول معروف الخیر فی ما وقع
مریم مامان دونه برفی
26 تیر 93 9:23
چه خوب که این موضوع مطرح شد ..ممنون. به قول شما مامان خوب مدرسه دلهای مامانها خیلی بهم نزدیکه ..چون من هم دقیقا به همین تتیجه رسیدم ...الان اکثر کتابهاش با چسب دورگیری شدن ..ولی امیرعلی اونقدر باهوش هست که که راهکارهای مختلفی رو امتحان کنه و به راحتی نمیشه گولش زد . کتابهای می می نی شو با اینکه خییییییلی زیاددوست داره و همش شعرهاشو از حفظ میخونه ولی متاسفانه پاره هم میکنه ... این نه تنها درمورد کتاب بلکه اکثر وسایل و اسباب بازیهاشه .. همش میخواد دل و روده شونو دربیاره و میگه میخوام توشو ببینم و درنهایت خرابشون میکنه.
یه مامان
پاسخ
از دست این امیر علی آقای شما پس اگه اینطوره مطالعه ی این مطلب رو به شما توصیه می کنیم: http://mamanschool.niniweblog.com/post789.php موفق باشید
بابا و مامان
26 تیر 93 15:52
سلام چه فکر خوبی بوده یاسمن به هیچ وجه کتابها را تو بچگی پاره نمی کرد قصه های کتاب و قشنگ گوش می کرد و وقتی پیشش کتاب می ذاشتم می دیدم که داره با دقت عکسهاش و نگاه می کنه اما پارسا وروجک از همون اول کتابها را پاره می کرد اصلا موقع خوندن کتاب خیلی گوش نمی ده حالا ایا این بر می گرده به قانون دختر پسر بودنشون یا...من نمی دونم
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز چه جالب! ولی به نظر میاد که تفاوت شخصیتیشون باعث میشه که این رفتارهای متفاوت رو داشته باشند. چون با این اوصافی که برا یاسمن عزیز گفتید، پسر هم سراغ داریم. هر دوشون رو خدا حفظ کنه و ان شاءالله مانوس با کتاب با باشند. الته اگه مثل امیرعلی دونه برفی این مساله درباره ی اسباب بازی هاش هم صدق می کنه به شما هم توصیه می کنیم این مطلب رو مرور کنید: http://mamanschool.niniweblog.com/post789.php موفق باشید
مامان حدیث
26 تیر 93 16:25
اِ چه جالب من هم دقیقا همین کار را برای کتاب های حدیث انجام می دادم . خیلی مفید بود . یه تجربه هم برای اینکه بچه نتونه به راحتی ورق های کتاب را از وسط بکنه ( بلایی که زیاد سر کتاب های حدیث می اومد ) : منگنه کتاب را از وسط به کمک سر یه چاقو به آرامی باز کنید و همون قسمت زیرش را چند ردیف چسب نواری بزنین و دوباره منگنه را برگردونین سر جاش .
یه مامان
پاسخ
بله دیگه قضیه همون نزدیک بودن دلهای مامان هاست ممنون که تجربه تون رو برامون نوشتید، روش جالبی بود. البته توی روش دورگیری صفحات هم خود به خود این مشکل حل میشه چون صفحه ی وسط هم از دو طرف به صفحات قبل و بعدش چسبونده میشه و دیگه آزاد نیست که به راحتی جدا بشه
مامان شاران
26 تیر 93 18:43
سلام جالب بود ولی از ما که گذشت الان هم دیگه هم علاقمنده هم خدارو شکر پاره نمیکنه
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز کجا گذشت؟!... ان شاالله برای بچه های بعدیتون
هنرمند
27 تیر 93 10:14
به بچه ها یاد ندهید ثروتمند باشند........به بچه ها یاد بدهید خوشحال باشند تا وقتی بزرگ میشوند...ارزش چیزها را بدانند نه قیمتشان را سلام و عرض ادب با افتخار دعوتی
یه مامان
پاسخ
سلام علیکم با تشکر از لطف شما
بانو
27 تیر 93 11:52
سلام مامان خلاق و مهربون' خیلی کار خوبی کردی چون این کتابها یادگار دوران کودکیش هستند که سالم باقی می مانند و خیلی خاطره انگیزند' موفق باشی
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز خیلی ممنون، بله دقیقا همینطوره، فکر میکنم این کتاب ها در آینده خیلی براشون خاطره انگیز باشن، همونطور که اگه الان خودمون کتاب های کودکیمون رو داشتیم خیلی برامون جذاب بودن
مریم مامان دونه برفی
30 تیر 93 8:54
سلام مامانی مهربون کجایی ؟دلواپس شدیم ..چرا نیستی ؟
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز ببخشید نگرانتون کردیم، طاعات و عباداتتون قبول باشه خوبیم الحمدلله. در خدمت هستیم ان شاالله
مامانی کسرا
2 مرداد 93 20:01
من خیلی خوشحالم و بهتون تبریک میگم که به نتیجه خوب رسیدید و با این کار کتابُ حفظ کردید اما من یه تجربه بد از چسب دارم اگه اجازه بدید واستون میگم! داداشم یک سال و نیم داشت که یه ماشین داشت خیلی باهاش بازی میکرد یه کوچولو شکست و مامانم چسب زد بهش یه روز که داداشی ما داشت با ماشین بازی میکرده و به عادت بچه ها میکرده تو دهنش چسب یواش یواش جدا شد و تو گلوش گیر کرد!!!!!!!!!!!!! دیگه خودتون حدس بزنید به مامانم چی گذشت! اما خوشبختانه از بس مامانم تو گلوش دست میکنه بچه بالا میاره و چسب در میاد. یه لحظه که اسم چسبُ دیدم خیلی خیلی ترسیدم. خواهش میکنم موقع استفاده از چسب حواستون به این موضوع هم باشه البته خوشبخاته ایشون چسب بزرگ استفاده میکنن اما من یکم نگران شدم همیشه موفق باشید و خداوند همراه لحظه هاتون
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز و مهربون خیلی ممنون از نکته ی ظریف و مهمی که یادآوری کردید. بله حتما این چسب باید پهن و یکسره باشه که جد اشدنش به این راحتی ها نباشه. خاطره ی شما من رو یاد یه خاطره از دوران نوزادی پسرم انداخت. توی هواپیما نشسته بودیم و با همسرم مشغول صحبت کردن بودیم که پذیرایی کردن و من اصلا حواسم به پسر کوچیکم که چند ماه داشت نبود اونم یه بسته از نون هایی که برا پذیرایی میدن رو برداشت و منم دیدم داره باهاش بازی می کنه و سرگرمه ممانعت نکردم که یهو با صدای سرفه اش متوجه شدم که گوشه ی نایلون نون نیست! بیچاره خیلی گریه کرد و من هرچی دست تو دهنش کردم موفق نشدم نایلون رو پیداش کنم کلی آبمیوه بهش دادیم تا رد کرد و خوردش!... توی اون شرایط همه ی مسافرا دکتری میکردن برامون یکی میگفت گوششه یکی میگفت دلشه و.... ما هم رومون نمیشد بگیم نایلون خورده که! خلاصه که خدا رحمی کرد وگرنه وسط هوا و زمین دستمون هم به جایی بند نبود که نتیجه اینکه نباید هیچ وقت بی احتیاطی کرد و بچه ها رو دست کم گرفت باز هم ممنون از شما به خاطر توجهتون و بیان این مطلب
مامان خورشید
4 مرداد 93 23:59
سلام به همه دوستان یک نوع سلفون پشت چسب دار هست که عرض 50 سانتی متر و طول هر چقدر بخواین داره، از این نوع سلفون برای جلد کردن کتاب یا مات کردن شیشه پنجره هم استفاده می شه. فروشگاه های لوازم تحریرهای بزرگ دارند. من صفحه های کتاب های دخترم را سلفون چسباندم و کتاب ها فکر کنم ابدی شدند.
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز خیلی به مدرسه ی خودتون خوش اومدید، ممنون که تجربه ی قشنگ و مفیدتون رو برامون نوشتید، واقعا که این اشتراک تجربه ها خیلی کار قشنگی هست و خود ما خیلی استفاده می کنیم و لذت میبریم. فکر می کنم این سلفونی که گفتید رو روی جلد کتاب های درسی بچه های خواهرم دیده باشم. اینم واقعا فکر خوبیه فقط یک سئوال، این سلفون به لحاظ قیمت چطوریه؟
مامان پریسا
6 مرداد 93 3:47
عجب راهکار جالبی دیگه این مدلش به ذهنم نمیرسید البته از سن پریسا گذشت که بخواد کتاب پاره کنه . اون موقع به اندازه ی لازم پاره کرد ولی خب من همه رو وصله پینه کردم و واسه یادگاری هم که شده واسش نگه داشتم خدا رو شکر الان دیگه این مشکل رو نداریم و هر چند وقت یک بار همه ی کتاب ها رو جمع میکنه و واسه خودش قصه هاشونو از رو عکس تکرار میکنه
یه مامان
پاسخ
عجب یادگاری های خوبی! حالا چیزیش معلوم هست یا چسب غالبِ به تصاویر و نوشته ها!
مامانی کسرا
9 مرداد 93 2:05
بازخوبه قورت داده پلاستیکُ!!!! بیراه نگفتن یه لحظه غفلت ... انشالله خداوند نگهدار و حافظ همه بچه ها باشه ممنونم از مطالب همیشه زیباتون
یه مامان
پاسخ
بله واقعا خدا بهمون رحم کرد برای دعای خوبتون هم آمین میگیم ممنون از حضورتون و لطف و توجهتون