مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

نمکستان (6)

1392/12/18 15:02
نویسنده : یه مامان
5,352 بازدید
اشتراک گذاری

 

 نمکستان امروز برگرفته از وبلاگ «نوشتجات» هست حالا بریم شیرین زبونی های مهتا خانوم رو بخونیم

 

مهتا: مامان با من بيا برم دستشويي.
مامان: تو ديگه بزرگ شدي. تنها برو.
مهتا: آخه مي رم دستشويي دلم برات تنگ مي شه.

آدامسامو برداشتي براي خودت و داري مي بريشون. مي گي: تو اينا رو نخور. معده ات درد مي گيره.

بابا رفته يه جايي قايم شده. صداهاي ترسناك از خودش در مياره. دست به بغل مي گي: اي بابا. چه دَد (چقدر) اين منو مي ترسونه. اگه منو بترسوني جيزّه. دستگيرش كنيد!

مهتا: مامان مي شه برام يه داداش بياري كه دختر باشه؟ مامان مي شه داداشام از تو دل خودم بيرون بيان؟

مهتا: مامان اگه بذاري من به موبايلت دست بزنم، مي بخشمِتا!

مهتا: مامان اگه قول بدي اگه من توي شلوارم جيش كنم عصباني نشي، بهت ستاره مي دم

دل درد داري و يك بار هم بالا آورده اي.

مامان: فهميدم چرا حالت بد شده. چون ديشب خيلي شكلات خوردي. ببين من و بابا نخورديم حالمون خوبه.
مهتا: من خودم ديدم بابام يه دونه شكلات خورد.
مامان: حالا اون يكي خورده. تو خيلي خوردي.
مهتا: مي خواستم يكي بخورم اما دلم براي همه ي شكلاتا تنگ شد.

مهتا: مامان دُرسا (دختر خاله) خيلي شيطونه ها.

مامان: خودتم شيطوني.
مهتا: نخير من شيطون نيستم. من باحالم.

توي دستشويي خونه ي دوست بابا، سر و ته نشستي، بعد مي گي:
شيرشون بايد اين وري باشه.

بابا شب از من مي پرسه: مهتا امروز شربتش رو خورد؟
رو به بابا مي گي: شربتشو خورد بچه ات. گريه هم نكرد.

مامان: مهتا تا اسباب بازي هاتو جمع نكني پارك نمي ريم.
مهتا: خوب كمك كنيد يه بچه اسباب بازي هاشو جمع كنه. خوشحال باشه مي ره پارك دوست پيدا كنه.

مارك لباست اذيتت مي كنه، مي گي: اينو بكَن. اذيتم مي كنه. يه جوري ناخوناشو فرو مي كنه.

كسي نبود تو رو بذارم پيشش، با هم رفتيم دانشگاه. سر كلاس هي بلند مي شي مي ري در رو باز مي كني و دوباره بر مي گردي. استاد مي گه: در رو ببند بيا بشين! آفرين دختر ِ خوب.
مي گي: خوب جيش دارم!
كلاس مي ره رو هوا. بعدش نمي دونم بچه هاي كلاس چطور با اين سرعت به اين شناخت جامع در مورد تو مي رسن كه ميگن: استاد الكي مي گه! مي خواد مامانشو شيش طبقه بكشونه پايين.

پام خورد بهت، نزديك بود بيفتي. مي گي: حواستو نگاه كن!

مهتا: پي پي!
مامان(با حرارت): بدو دستشويي.
مهتا(با آرامش): نگفتم كه پي پي دارم. فقط گفتم پي پي.

دستاتو شستم. بعد رفتي به جوهر دست زدي، دوباره كثيفشون كردي. اومدي مي گي:
مامان ديدي اينجاي دستمو نَشُستي!

مامان: آخه من چه گناهي كردم بچه دار شدم كه بياد منو وشگون بگيره!
مهتا: خوب دلت بچه مي خواست.

مهتا: مامان يه خون توي چشمم مرده. (خون مردگي توي چشم)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان یاسمن و محمد پارسا
18 اسفند 92 7:42
سلام صبح بخیر الاهی من فدای این نازی خانم
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز صبح زیبای شما هم به خیر باشه خوشحالیم که تونستیم لبخند رو روی لباتون بنشونیم. از مامان خوب و عزیز مهتا هم ممنونیم به خاطر ثبت این شیرین زبونی های قشنگ و دوست داشتنی
مامان گلها
18 اسفند 92 8:45
چه با مزه خدایا. چه شیرین زبونی بچه ها حال میده
یه مامان
پاسخ
بله واقعا همینطوره ان شاالله که همیشه دلتون شاد و لبتون خندون باشه
مامان فرنيا
18 اسفند 92 8:55
خيلي جالب بود من رفتم يكسري هم به وبشون زدم يك مطلب داشت به اسم شاديهاي مادرانه ام و چقدر از مطلبشون خوشم امد فكر كنم شادي تمام مادرها همين چيزها باشه
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز بله گاهی مامان ها وقتی به غم وغصه هاشون و یا شادی هاشون فکر می کنن، تصور می کنن فقط خودشون اینطوری هستن اما وقتی با هم حرف میزنن می بینن که اشتراکات زیادی توی این مسئولیت بین اونا وجود داره
خاله اصلي
18 اسفند 92 15:21
هه هه هه ... جالب بود...مخصوصا بعضي هاش دست تون درد نكنه
یه مامان
پاسخ
سلام خاله خانوم مهربون خواهش میشه، دست انجام دهنده و نویسنده اش درد نکنه
مامان شبنم
18 اسفند 92 15:41
سلام وااااااییییییییی ..... خیلی با نمک بود با دونه دونه اش خندیدم ... خدا حفظش کنه وقتی اینا رو می خونم میگم واااایییی یعنی دختری منم بزرگ بشه این جوری حرف میزنه
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز شبنم بـــــــــــــــــــــــــله، ان شاالله به اونجاهاش هم خواهیم رسید اونوقت باید نمکستانی به طراوت شبنم بذاریم توی مدرسه
مامان پریسا
18 اسفند 92 22:05
سلام شب شما به خیر. خدا حفظش کنه این شیرین زبونو ولی خیلی باحال بودن
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز وقت شما هم به خیر خدا دختر گل شما رو هم حفظ کنه ان شاالله
مامان شاران
19 اسفند 92 15:17
خیلی با مزه بود خدا حفظش کنه
یه مامان
پاسخ
سلامت باشید، خدا شاران جون رو هم زیر سایه پدر و مادرش و در پناه خودش حفظ کنه ان شاالله
✿مامان علی خوشتیپ✿
20 اسفند 92 14:56
الهــــــــــــــــــــــــــــــی...چقدر خوردنیه این بچه...ماشااللله...همشون باحال بود مثل خودش
یه مامان
پاسخ
با نظرتون موافقیم
✿مامان علی خوشتیپ✿
20 اسفند 92 14:57
چه سرکار هم میذاره مامانشوپی پی
یه مامان
پاسخ
حالا برید و علی آقا رو به چشم بکشید
یک عدد مامان
21 اسفند 92 13:55
ای جانمممم ... خدا این مهتای خوشمزه رو واسه مامان باباش حفظ کنه الهی دونه دونه که خاطراتشو میخوندم واقعا جوابای مهتا برام غیر قابل تصور بود یعنی این بچه ها این جوابا رو از کجا در میارن؟! ممنون مامانه خوبــ ِ مهتا ممنون استاد جونیا ...
یه مامان
پاسخ
به سلام یک عدد مامان بله واقعا بعضی وقتا بچه ها جوابایی میدم که آدم میمونه چیکار کنه از دستشون! خصوصی دارید مامان عزیز
مامان هلنا
6 اردیبهشت 93 19:03
عزیزم چه خوردنیه این فسقلی واقعا ادم میمونه از جواب این فسقلیا خدانگه داره این مهتای ناز رو
یه مامان
پاسخ
به مدرسه ی خودتون خیلی خوش اومدید بله! موافقیم خدا فرزند شما رو هم بهتون ببخشه