درک کودکان و نوجوانان از مفاهیم دینی؛ مفهوم معجزه
در ادامه ی بحث در مورد دیدگاه بچه ها در مورد پیامبران به دیدگاهشون در مورد معجزه می رسیم.
با ما در ادامه همراه باشید...
منظور از این بحث ، طرح دریافت های ذهنی کودکان از معجزات، وقایع غیرعادی مذکور در داستان های دینی است که در این ارتباط تا حدودی میزان قدرت و نحوه ی دخالت خداوند در عالم طبیعت را از نظر آنها روشن می سازد.
تا حدود سن عقلی یازده، این تفکر غالب است که خدا بصورت مادی و توسط راه های فیزیکی ، در این وقایع غیرعادی دخالت می کند. معجزه و شعبده در نزد این کودکان معنایی یکسان دارد. آنها با همان محدودیت انسان انگاری معتقدند خداوند باید برای نیل به مقصد از راه های فیزیکی دخالت نماید، بعنوان نمونه در مساله شکافتن آب در زمان رسالت حضرت موسی (ع) برخی معتقدند «خدا آب را بوسیله ی دستان خود شکافته است.» بطور کلی توجیهات افیانه ای در این دوره غلبه دارد.
پس از سن عقلی چهارده، دانش آموزان در این زمینه به مفاهیم معقول تری روی می آوردند. بیشترین نظری که مطرح شده، این است که خدا، خود، بهمراه طبیعت دخالت نمی کند، بلکه باطنا بر روی قوای بشری پیامبر تاثیر می گذارد یا وقایع طبیعی را جهت کمک به بشر به کار می گیرد، مثل این پاسخ در توجیه شکافتن آب که: «این نیروی خدا بود. خدا نیروهایی را به حرکت درآورد که آبها را در آن حالت نگه دارند و نیروی دیگری را قرار داد تا آن را به حالت اول برگرداند.»
در بین سنین عقلی یازده و چهارده، دوره ی واسطه ای وجود دارد که به نظر کودکان این دوره خدا در طبیعت دستکاری نموده، اما بطور شخصی و نه از نزدیک، بلکه بعنوان خالق طبیعت با تغییر باد ، خورشید یا حرارت، آنها را در جهت کمک به بشر به کار می گیرد، مانند توضیح کودکی در جهت شکافته شدن دریا که : «این قدرت خدا بود ، او به دریا گفت که دو قسمت شود.» پرسیده شد : «مگر دریا گوش دارد؟» پاسخ داد: «نه، ولی هر چه خدا بخواهد آنها انجام می دهند.»
کودکان در تمام سنین معتقدند که پیامبران قادرند این معجزات را با نیروی فوق العاده ی خود انجام داده یا از خدا بخواهند ، او این کار را انجام دهد. همه ی آ«ها نه تنها به توانایی پیامبران اذعان دارند، بلکه بر این باور هستند که آ«ها چنین کارهایی را انجام داده اند. اعتقاد دیگری که در بین کودکان همه ی مقاطع سنی عمومیت دارد، این است که قدرت الهی محدودیتی ندارد.
نتایج این تحقیقات همانگونه که از پیش اشاره شد، نشان می دهد که آنچه پیاژه، آن را ساخته پنداری افسانه ای خردسالان (چهار تا هفت سال) نامیده است، در این محدوده ی سنی صادق است، اما ساخته پنداری فنی که پیاژه مدعی آن است و بر پایه ی آن کودک هفت تا ده سال برخوردار از تفکر مخلوط ساخته پنداری افسانه ای و ناساخته پنداری می باشند، بسیار دیرتر از این سالها اتفاق می افتد و تا حدود سیزده سالگی به طول می انجامد. در محدوده ی سنی هفت تا ده سال دانش آموزان همچنان برخوردار از نوعی ساخته پنداری اساطیری میی باشندکه خامی این ویژگی تا حدی تصفیه شده و یک نوع ساخته پنداری الهی کاملا هویدا می گردد.
از آنجاییکه که کودکان به تدریج با دنیای طبیعی درگیر می شوند، در دانش آموزان سالهای آخر دبستان و دو سال نخست دوره ی ابتدایی یک سیستم دوگانه ی تفکر شکل می گیرد. نخست ؛ سیستم الهی است که یک واسطه ی مافوق طبیعی را بخصوص در داستان های دینی مطرح می سازد و دخالت خداوند در آنها اغلب شخصی به صورت فیزیکی و احیانا به گونه ای خیالی اتفاق می افتد، و دیگری؛ سیستمس است که در اثر رشد مفاهیم منطقی – علمی تشکلی می یابد و در آن ساخته پنداری به دلیل نظریات عقلاتی تر ممنوع شده، کم کم راه را برای توضیحات طبیعی می گشاید، البته تا حدودی این دو سیستم در یکدیگر تاثیر و نفوذ متقابل دارند، اگرچه تمایل کودک به این است که میان جهان واقعی و جهانی که تصویر می کند ، تمایزی قایل شود ولی در نظر او این دو تفسیر در کنار یکدیگر ، متناقض نیستند. هر چند برخی از کودکان این دو نگرش را در کنار یکدیگر حفظ می کنند، اما این خطر وجود دارد که با شروع تفکر انتزاعی تفکر منطقی علمی در اواسط دوران نوجوانی غالب گردد، در مقابل نیز خطر مشابهی برای عده ای قلیل وجود دارد، به این صورت که نگرش آنان به عالم تحت تاثیر یک طرفه ی تقید لفظی به معراف الهی قرار گرفته، محدوده ی تفکر منطقی علمی را کاهش می دهد.
روشن است که یکی از وظایف آموزش مذهبی در سنین پایانی دبستان و بویژه در سالهای نخست دوره ی راهنمایی، آن است که بین این دو سیستم اتصالی مناسب را مطرح سازد. یک کار عمده در جهت حل این مشکل کودکان ده تا پانزده ساله، از بین بردن دیوار موجود بین این دو عالم است. این مهم ممکن است از این طریق میسر گرددکه تفکر الهی او بیشتر منطقی و علمی شود، همانگونه که تفکر علمی او نیز بیشتر باید به سوی الهی شدن پیش برود. در زمینه ی نخست باید به آنها تفهیم شود که قرآن کتاب علوم نیست و آن نگرش های علمی و دینی به دنیا را نمی توان ناسازگار دانست. در این مرحله معلمان باید بر ترس خود در از بین بردن برخی خامی های کودکانه ی تفکر دانش آموزان غلبه پیدا کنند و آنها را در جهت عقیده ی واقعی به خدا رهنمون سازند، البته به گونه ای که با رشد نیروهای منطقی و مفاهیم علمی آنها در تناقض نباشد، البته این بدان معنی نیست که مثلا از طرح مساله ی دشوار معجزه طفره رفته، یا در آن غور نمایند و آن را کاملا شرح دهند، بلکه در ارتباط با این وقایع باید تفکر مثبت و نقادانه مورد تشویق قرار گیرد و در تدریس معارف قرآنی باید به گونه ای عمل نمود که عدم درک صحیح آنها تقویت نشود.