مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

تجربه ی موفق 16؛ جایزه ای برای خوردن سوپ

1392/10/21 6:47
نویسنده : یه مامان
5,005 بازدید
اشتراک گذاری

گاهی وقتها برای رسیدن به یه مقصد در رابطه با بچه ها ، یه فکرایی به ذهن مامانا میرسه که وقتی خودشون بعدا بهش فکر می کنن، خودشون هم به خلاقیتشون کلی افتخار می کنن.

 

در ادامه ی مطلب یه تجربه ی موفق از یه مامان رو با هم می خونیم که همه می شناسیمشون. بریم بخونیم...

راستش اونقدر طریقه ی نوشتنشون هم جذابه که عین متن رو براتون می نویسیم.

 

به نقل از یک عدد مامان (مامان قند و عسل):

متین مریض شده

سرماخوردگی شامل گوش درد و تب و حالت تهوّع!

از سوپ خوردن خسته شده و دیگه نمیخواد بخوره

امین هم که میگه عمرا اگه سوپ بخورم...اونم چی؟! سوپ شلغم!

یک عدد مامان در حال فکر کردن به شیوه ی دکتر بالتازار

یافتم!

یه ظرف بزرگ سوپ میکشم میارم وسط سفره

کنارش هم یه پاکت جایزه که توش یه اسکناس دو هزار تومنیه !

دوقلوها با کنجکاوی دارن نگاهم میکنن

یه دونه بادوم میشکنم و مغز بادوم رو میندازم داخل ظرف

پسرآ ذوق میکنن میگن: مامان مسابقه اس؟!

میگه: بعله!

بعد قشنگ سوپ رو هم میزنم و برا خودم یه بشقاب میکشم

بلند میگم: خدا کنه این مغز بادوم توی بشقاب من بیاد،اونوقت جایزه مال من میشه! 

پسرآ میان جلو و میخوان سوپ بخورن

سه بار سوپ میکشیم میخوریم

هر سه بار هم مغز بادوم توی بشقاب من بودش... یاهاها!

EmoticonEmoticonEmoticonEmoticonEmoticon

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان پریسا
21 دی 92 6:26
به افتخارش بزن دست قشنگه رووووووو
یه مامان
پاسخ
چششششششششششششم
مامان پریسا
21 دی 92 6:27
ای وای ببخشد اصلا یادم رفت سر کلاس نشستم.. همش تقصیر این یک عدد مامانه حواسم پرت شد نفهمیدم خانم معلم اومد
یه مامان
پاسخ
ابهت رو داشته باشید
مامان پریسا
21 دی 92 6:28
سلام صبحتون به خیر و شادی. دست مامان درد نکنه که این تجربه رو به ما هم اموزش دادن.
یه مامان
پاسخ
سلام مامان مهربون وقت شما هم به خیر و شادی باشه ان شاءالله
مامان پریسا
21 دی 92 6:31
یه نکته ی انحرفی به ذهنم رسید از یک عدد مامان سوال بشه : حالا اگر بچه ی ما در خوردنه مثلا برنج این مشکل رو داشت چطور باید وادارش کنیم تا بخوره؟اخه بادام که اون زیر میرا مخفی نمیشه و زود پیدا میشه.
یه مامان
پاسخ
مجبوریم اون برنج رو با خورشت سرو کنیم و اون بادوم رو بندازیم تو خورشته حتما!!!؟؟؟
✿مامان علی خوشتیپ✿
21 دی 92 8:29
مثل همیشهههه عالــــــــــــــــــی بود ابتکار یه عدد مامان
✿مامان علی خوشتیپ✿
21 دی 92 8:31
هرچی کتابارو زیر و رو کردم انتشارات نداشتحالا میپرسم ببینم چجوری میشه تهیه کرد...برای ما همشون هدیه بودن
یه مامان
پاسخ
شاید به سفارش خودشون زدن!!!؟؟؟
مریم (مامان روشا)
21 دی 92 11:47
سلام وقتتون به خیر
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز وقت شما هم به خیر و پر از شادی و برکت باشه ان شاالله
مریم (مامان روشا)
21 دی 92 11:49
خیلی جالب بود...آفرین به مامان قند و عسل
مامان یاسمن و محمد پارسا
21 دی 92 12:04
افرین به سلامتی مامان خلاق و باهوش
یه مامان
پاسخ
واقعا ما هم از این خلاقیتشون خیلی خوشمون اومد
مامان شبنم
21 دی 92 14:47
سلام اجازه ما اینو توی وب یک عدد مامان خونده بودیم هر از گاهی به صورت خاموش میریم به دوستان سر میزنیم شاگرد خود شیرین بودن هم عالمی داره ها ... راستی ممنون از پاسخ های دقیقتون در پست های قبل شرایطتون کاملا ملموس و قابل درکه من اگر گاهی می پرسم به خاطر اینه که به اینترنت و سرعتش اعتماد ندارم وگرنه دقت خانوم معلما و توجهشون که مثال زدنیه
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز آفـــــــــرین به شما شاگرد خوب و فعال، پس یه قدم جلو بودید امروز از بس که تجربه شون جالب بود دلمون نیومد که توی مدرسه قرارش ندیم حالا چرا خامـــــــــــــوش میرید؟ یه سلام هم به همکلاسی هاتون بکنید کلی خوشحال میشن ها خواهش میشه، قابل شما رو نداشت ممنون از پیگیری هاتون و لطفی که به ما دارید
صهبا
21 دی 92 15:34
تجربه جالب و قشنگی بود. منون . با اجازه لینکتان کردم.
یه مامان
پاسخ
سلام، بله واقعا همینطوره. ممنون از لطفتون، خوشحالیم که شما هم به جمع مامان های مدرسه پیوستید. امیدواریم که باز هم شاهد حضور شما باشیم و از نظرات خوبتون در کنار بقیه ی مامان های خوب مدرسه بهره مند بشیم
یک عدد مامان
21 دی 92 20:27
سلام سلام مامانا! اگه تجربه ی من به درد مامانای مدرسه بخوره کلی خوشحال میشم ممنون واسه ثبت این پست والا قند و عسل من یه حالتی دارن، نمیدونم همه بچه ها اینجورین یا نه! اون حالت هم اینه که اگه برای یه کاری یا خوردن یه چیزی من هی اصرارشون کنم درجه مقاومت و نه گفتن اونا زیادتر میشه!! حالا برعکس! همونجور که تو این پست خوندین وقتی غیر مستقیم وارد عمل میشم اشتیاق و انگیزه اونا بیشتر میشه!! مثلا در مورد بادوم انداختن توی سوپ و البته تصاحب جایزه اش هر موقع مهمونم داشته باشیم میگن مامان توی سوپ بادوم بندازیم که گاهی میندازیمم!!! مخصوصا توی جمع خانوادگی.. مسابقه های ابداعی خیلی بیشتر میچسبه! البته به شرطی که شورشو در نیاریم!
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز ما از شما ممنونیم که این تجربه ی خوب و قشنگ رو با ما به اشتراک گذاشتید به نظر این حرکتشون طبیعی میاد مخصوصا که آقا هستن ولی مسابقه ی خانوادگی هم باحاله ها البته به همون شرطی که خودتون گفتید
مامان شبنم
22 دی 92 0:36
سلام اومدم دوباره سر بزنم یه چیزی به ذهنم رسید برای برنج میشه مثلا توی لوبیا پلو یه دونه عدس بندازیم بخوایم بچه ها پیداش کنن
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز ایده ی خیلی جالبیه فقط عدس خعععععلی کوچیکه! اینجوری که حسابی بیچاره میشن! مثل پیدا کردن سوزن در انبار کاهه یه دفعه هم دیدی اشتباهی خورده بشه اما در کل فکر جالب و مسابقه ی هیجان انگیزی میشه به شرطی که عدسش از قبل پخته شده و نرم باشه
مامان فرنيا
24 دی 92 9:12
واقعا اينجا مدرسه بسيار جالبيه از ان مدرسه هايي كه ادم حتي حاضره جمعه ها هم بياد مدرسه عجب مسابقه اي ايندفعه يادم باشه توي يك مهماني اين كار را انجام بدم يا شايد نان بپزيم و توش يك چيزي مثل سكه بگذاريم كه ببينيم دست كي ميافته
یه مامان
پاسخ
واقعـــــــــــــــــــــــا؟... خیلی ممنون از لطفتون حالا چرا سکه؟ خطرناکه که... یه وخ یکی قورتش میده یا میره زیر دندونش! حداقل کشمش بندازید خوشمزه هم هست
مامان رادمهر
25 دی 92 8:46
پیشنهادتون خیلی خوب بود دستتون درد نکنه عالی بود
یه مامان
پاسخ
ما هم از شما و یک عدد مامان عزیز تشکر می کنیم به خاطر لطفتون به مدرسه ی خودتون
مامان شاران
27 دی 92 17:45
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه از غیبتمون هم پوزش میخوام چندروز ه نتمون قطع شده و الان خونه خاله شاران هستیم خیلی هم عقب افتادیم امیدوارم زودتر به کلاس بپیوندیم
یه مامان
پاسخ
به به ! سلام مامان شاران عزیز ان شاءالله که به زودی اینترنتتون وصل بشه و از حضور گرمتون بهره مند بشیم. موفق باشید
مامان شیما
5 بهمن 92 14:39
سلام به همگی کسی تو زمینه ی خوابوندن نوزاد تجربه نداره اخه گل پسر من خوابش گذاشته واسه روز شبا گریه نمیکنه ها میگه باهام بازی کنید یعنی دل درد نداره ولی تا 4 صبح بیداره فقط در صورت خاموش شدن برق میگریهکمکم کنید
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز نگفتید گل پسرتون چند وقتشه، ما فقط میدونیم که زیر یک سال هست البته بچه ها با هم متفاوت هستن اما اصولا چند ماهی طول میکشه تا خواب بچه ها تنظیم بشه و به قول قدیمی ها شب و روزشون رو بشناسن! پسر من که تا پنج ماه روز میخوابید و شب بیدار بود و بازی میکرد ولی بعد از پنج ماه یهو خودش تنظیم شد و تا الان قشنگ شب میخوابه و یه خواب کوچیک هم بعد از ظهر ها داره. اگه پسرتون خیلی کوچیک هست توصیه می کنیم چند ماهی صبوری کنید و برنامه یخواب خودتون رو با اون تنظیم کنید
مینا مامان آرمانی
21 بهمن 92 0:34
یه سوال؟؟؟چرا بر سوم که میدونید دیگه بچه ها سیر شدن اون بادوم رو توی ظرف یکیشون ننداختین که بی اعتمادی هم رخ نده این وسط؟؟
یه مامان
پاسخ
اینم یه حرفی. جواب بدین یک عدد مامان عزیز البته جوابی که به نظر ما میرسه اینه که چون همه چی جدیه و کلک تو کارشون نیست. خوب بادومه نیومده تو بشقابشون، قسمت بوده اون 2 تومنی سهم خود یک عدد مامان باشه . حالا جواب خودشون رو هم خواهیم دید...
یک عدد مامان
21 بهمن 92 11:05
سلام مینا مامان ِ خوبــ ِ آرمانی اگه دقت کنین می بینین من توی پستم نوشتم:یه ظرف بزرگ سوپ میکشم میارم وسط سفره... بادوم توی ظرف بزرگ هست و هر سری نوبت یه نفر میشه که یه ملاقه سوپ برای همه بکشه! هر سه باری هم که سوپ کشیدیم از شانس توی ظرف من بادوم بود اگه کارهایی رو که بچه ها میتونن انجام بدن به عهدشون بذاریم بی اعتمادی پیش نمیاد . وقتی همش خودم اقدام کنم ممکنه به ذهن بچه ها اینطور برسه که شاید کلکی توی کار هست ولی وقتی خودشونم همکاری میکنن خیلی بیشتر به وجد میان
یه مامان
پاسخ
ممنون از پاسخگویی شما مامان عزیز و مهربون و خلاق
مائده
4 اردیبهشت 93 2:19
آخيييي چه با حال بود حالا چي ميشد بادم آخر بار تو بشقابشون بيفته طفليا يه عالمه سوپشلغم بدون جاييزه خوردن ولي جدا مامان باهوشي هستا
یه مامان
پاسخ
دیگه دیگه! مسابقه جدی بوده و تقلب تو کار کسی نبوده. با نظرتون کاملا موافقیم.