مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

گرایش دختران به رفتار پسرانه!

1392/6/28 6:05
نویسنده : یه مامان
6,501 بازدید
اشتراک گذاری

شاید این جمله را بارها شنیده باشید که برای پذیرش مسوولیت پدر شدن یا مادر شدن باید آمادگی هایی را کسب کنید اما چقدر این جمله را جدی گرفته اید؟ اگر خیال می کنید که نیاز به هیچ اطلاعات و آمادگی خاصی برای والد شدن ندارید، حتما سرگذشت مریم ۵ ساله را بخوانید...

 

آیا شما برای اینکه تصمیم به بچه دار شدن بگیرید در جست وجوی منابعی برای افزایش آگاهی خود بوده اید؟ آیا از نظر روانی هم شرایط لازم را برای والد شدن دارید یا خیال می کنید فقط باید شرایط اقتصادی و اجتماعی تان رو به راه شود؟

مادر مریم از آن خانم های تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکری است که تاکنون معتقد بوده همه اینها حرف و حدیث هایی است که مراکز مشاوره و روا ن پزشکان از خودشان ساخته اند تا مراجعان خود را بیشتر کنند و درآمدشان را افزایش بدهند.

حالا او با دختری که فقط ۵ سال دارد، مواجه است؛ دختری که دلش نمی خواهد دختر باشد و می گوید من آقای فروشنده، پدر یا آقای دکتر هستم! او را مورد بررسی های متعدد پزشکی قرار داده اند. با اینکه مشکلی از نظر جنسی ندارد اما هویت جنسی اش مختل شده است.

دکتر بدری السادات بهرامی، مشاور خانواده و دکتر میترا حکیم شوشتری، فوق تخصص روان پزشکی کودکان، در مورد مشکل این خانم توصیه هایی داشتند و حرف های جالبی در این خصوص زده اند که می خوانید.

مادر مریم که مدرک دکترایش را به تازگی در رشته مورد علاقه اش گرفته و آماده می شود که استاد دانشگاه شود، اینگونه می گوید:

« وقتی ازدواج کردم، خودم را آماده امتحانات دوره کارشناسی ارشد کردم و به همسرم گفتم تمایل ندارم به این زودی بچه دار شویم چون قصد دارم تا مقطع دکترا درس بخوانم. خوب به یاد دارم در آن روزها توصیه ها و تاکیدهای مسوول بهداشت را جدی نمی گرفتم و می گفتم اینها قصد دارند کار خودشان را مهم جلوه دهند و بگویند ما توی تنظیم خانواده خیلی دقیق و حساس عمل می کنیم.

همین سهل انگاری ها در استفاده از روش جلوگیری، به بارداری ناخواسته ای منجر شد که برنامه ذهنی مرا تحت الشعاع قرار داد. با خودم گفتم بچه ام که به دنیا آمد او را به مادر یا دوستانم می سپارم و اجازه نمی دهم آمدنش مانع پیشرفت ام شود. به همین خاطر با اینکه می توانستم به او شیر بدهم، تصمیم گرفتم شیر خودم را به او ندهم و درگیرش نشوم تا دیگران بتوانند از او مراقبت کنند.

گاهی از سر کلاس و درس به استخر می رفتم تا تمدد اعصاب پیدا کنم و بعد به دنبال مریم می رفتم. او بزرگ می شد و گوشم بدهکار هیچ حرفی نبود. مادرم می گفت باید برای بچه وقت صرف کنی. پدر و مادر شدن به این راحتی نیست که تو فکر می کنی. گاهی هم از تلویزیون درباره مهارت های والدی می شنیدم اما دلم نمی خواست آینده خودم را وقف بچه ام کنم.

می گفتم او بزرگ می شود و جای نگرانی نیست. به محض رسیدن به خانه، مشغول درس یا کارهای خانه بودم و به یاد ندارم که جز در آوردن مانتو و روسری فرصت تعویض لباسم را پیدا می کردم یا به خودم می رسیدم. به لطف مادرم، مریم خوب بار آمد اما چون چند برادر داشتم و مادرم از آنها هم مراقبت می کرد گاهی اوقات مریم را به دخترخاله یا یکی از دوستانم می سپردم.

آن روزها گذشت اما مشکل اصلی من حالا این است که مریم پرخاشگر شده و عاشق این است که شلوار و بلوز بپوشد (نه دامن)؛ عاشق این است که در بازی ها نقش های مردانه بگیرد. دکتر می گفت او سالم است اما رفتارهای غلط من اختلال هویت جنسی در او به وجود آورده. در این چند ماه، کلی کتاب خواندم و افسوس خوردم که چرا همه چیز را به مسخره گرفتم.

حالا دیر شده و من اگرچه به دکترایم رسیده ام اما دخترم را از دست داده ام. این را نوشتم تا مادرهای دیگری مثل من بدانند که نباید آنقدر مشغول خودشان بشوند که بچه ها را فراموش کنند. من و همسرم، هر دو، مثل یک روبات مشغول درس خواندن و کار کردن بودیم. از والدی چیزی نمی دانستیم و نخواستیم بعد از تولد مریم هم به دنبال یادگیری آن برویم. هر کسی از راه رسید، هرطور که خواست، با مریم رفتار کرد و حاصلش این شد.»

-نظر روان پزشک دکتر میترا حکیم شوشتری / روان پزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران:

 در مورد مریم ۵ ساله باید بگویم که به نظر می رسد مادر، سرویس های لازم را به این کودک نداده و در حق او کوتاهی کرده است. بیشتر روان پزشکان کودک و نوجوان معتقدند که محیط ایده آل برای رشد و پرورش خردسالان، درون خانه و در کنار والدین است.

مراقبت روزانه نزدیک از نوزاد توسط والدین در ماه های اول زندگی بسیار مهم است. اکثر متخصصان توصیه می کنند والدین حداقل ۶ ماه یا بیشتر، خود از کودکشان مراقبت کنند. گاهی اوقات والدین فرزند کوچک خود را به کسی که از چند کودک دیگر نیز مراقبت می کند می سپارند یا چند مراقب برای او در نظر می گیرند. شیرخواران و بچه های زیر 2.5 سال نیاز دارند به اینکه از بزرگسالان و مراقبت های خود توجه فردی دریافت کنند.

پرستار آنها برای یک دوره طولانی ثابت باشد و در نهایت، آن پرستار باید با آنها بازی کند، سخن بگوید و به آنها لبخند بزند تا بتوانند حس دلبستگی و رابطه عاطفی خوبی با او داشته باشند. در غیر این صورت، آرامش و اطمینان از آنها سلب می شود. بچه ای که دایم در میان پرستاران یا مراقب های مختلف در گردش است احساس عدم امنیت می کند و درضمن رابطه اش با مادر خود غیرعاطفی و ناایمن می شود.

از آنجا که ماه ها و سال های نخستین زندگی فوق العاده اهمیت دارند و مراقبت و ابراز محبت و عشق به شیرخوار و بچه زیر 2.5 سال می تواند پایه های اعتماد را در او شکل دهد باید به این مساله بها داد. اگر او حس دلبستگی و اطمینان و آرامش را از شما والد گرامی یا مراقب خود به دست نیاورد و مطمئن نباشد که کسی مراقب اوست، نمی تواند در آینده به جهان اطراف خود درست بنگرد. نمی تواند پندار درستی در مورد اطرافیان خود و آدم ها داشته باشد چون او در محیطی ناایمن بزرگ شده است.

شاید به نظر شما اشکالی نداشته باشد که او را دو روز به مادربزرگ و یک روز به دخترخاله و فردا به دختر عمو بسپارید و به دنبال کارهایتان بروید اما در نظر گرفتن مراقبان مختلف (بیش از دو نفر نباید باشد) برای کودک بدترین کار ممکن است.

همه صاحب نظران معتقدند یک سال اول زندگی کودک باید یک مراقب اصلی (ترجیحا مادر) داشته باشد و این شوخی بردار نیست. از پایان یک سالگی برای وابسته نشدن بیش از حد کودک به مادر توصیه می شود گاهی کودک را به مادربزرگ، عمه یا خاله بسپارد و حتما ۲، ۳ ساعت بعد خود را به کودک برساند که او یقین حاصل کند مادرش فقط برای زمان کوتاهی او را تنها می گذارد و بازمی گردد.

اگر شما فقط در ارائه سرویس های ابتدایی به کودک مانند تهیه لباس و غذا نقش مادر را داشته باشید او ارتباط خوبی با شما نخواهد داشت. مادر مریم کوچولوی ۵ ساله ننوشتند که آیا رابطه خوبی با مریم دارند؟ آیا دلبستگی و عواطف بین آنها وجود دارد؟ به نظر می رسد مادر باید وقت بیشتری بگذارد تا در جریان زندگی و حین بازی با کودکش، نکاتی را که سازنده هویت او هستند آموزش دهد.

حالا که سال های طلایی، ۵ سال اول زندگی، از دست رفته نباید ناامید شد و دست روی دست گذاشت. بچه ها در کودکی و اوایل دوره نوجوانی هم انعطاف پذیری دارند. به نظر می رسد اگر همین حالا برای درمان این رابطه از دست رفته و اصلاح آن بکوشید موفق شوید. اما ۳ سال دیگر واقعا دیر است. او هنوز وارد محیط جمعی نشده است. هنوز به مدرسه نرفته که رفتارهای خاص او و عدم تطابق و تمایل آن به جنسیت اش هویدا شود.

اگر او بررسی نشود و همچنان به پسر بودن گرایش داشته باشد امکان دارد توسط همجنس ها و دوستان مدرسه طرد شود و اگر دخترهای همسن او طردش کنند مشکل صدچندان می شود؛ زیرا او واقعا از جنسیت خود و پذیرش هویت جنسی که دارد، زده می شود.

خیلی از مادرها هستند که شاغلند. من و بسیاری از همکارانم نیز در دانشگاه و مطب مشغول کاریم اما این دلیل نمی شود که بچه هایمان را بین فامیل تقسیم کنیم و از وظایف و نقش مادری کوتاه بیاییم.

این دلیل نمی شود که از نظر ظاهری به خود نرسیم. اگر شما زیبایی ها و لطافت های زنانه را در خود نشان ندهید و با ظاهر آراسته و لباس های شیک زنانه در خانه مشغول فعالیت های عادی تان نشوید او حس خوشایندی از جنسیت زن پیدا نمی کند و از پذیرش جنس خود سر باز می زند.

رفتارهای خشن را کنار بگذارید. او باید از رفتارهای شما دریابد که از مادر بودنتان لذت می برید و زن بودن خوبی هایی دارد. باید حتما از روان پزشک کودک و نوجوان وقت مشاوره بگیرید. او باید مریم را مورد بررسی قرار دهد. اگر با اصلاح رابطه تان و رفتارهای صحیح و بروز عواطف مثبت، مشکل او حل نشود و بر اینکه دوست دارد نقش های مردانه را در بازی ها داشته باشد یا لباس مردانه بپوشد اصرار کند و پافشاری داشته باشد نیازمند بررسی خواهد بود.

بهتر است حالا که او در سن حساسی است به جای مواخذه کردن خود برای درمان اقدام کنید. واقعیت مهم این است که شما به عنوان والدین به تنهایی رفتار کودکتان را قالب ریزی نمی کنید. تأثیر پدربزرگ ها، مادربزرگ ها، سایر خویشاوندان، دوستان و نیز حتی تاثیر تلویزیون و کتاب ها روی کودک وجود دارد. کودک شما در معرض طیف کاملی از تجربیات است، چه شما آن را بپسندید و چه نپسندید.

فاکتورهای زیادی هستند که باعث ایجاد اختلافات تکاملی بین دو جنس دختر و پسر می شوند. اگر شما این موارد را نشناسید و رعایت نکنید قطعا بچه ها در پذیرش هویت جنسی خود دچار مشکل می شوند. دانستن این مطلب که چه میزان از اختلافات، ناشی از خصوصیات ذاتی است و چه میزان وابسته به تاثیر اجتماع و فرهنگ روی محیط کودک است کمی دشوار است. اما می توان کارهای مفیدی در این باره کرد.

مثلا پسرها ذاتا تمایل دارند با اسلحه و شمشیربازی کنند و با ایجاد سر وصدای بیشتر وقت بگذرانند. اما می توان برای جلوگیری از خوب جلوه دادن خشونت، از تماس آنها با کتاب ها و بازی های کامپیوتری که خشونت را جالب و هیجان انگیز جلوه می دهد تا حد امکان پرهیز کرد.

اما با همه تمهیدات در نهایت نمی توانید این علاقه استفاده از اسلحه و بازی های دزد و پلیس و... را از آنها بگیریدبه هر حال، شما نمی توانید اثر هورمون تستوسترون بر ایجاد رفتارهای مردانه را منکر شوید. در مورد دخترها نیز حالت مشابهی وجود دارد.

مساله دیگر اینکه بعضی از مراجعان می گویند ما دلمان نمی خواهد دختر یا پسرمان رفتار کلیشه ای جنسی داشته باشند. برای همین دختر را به سمت گرایش های پسرانه هم سوق می دهیم.اگر شما یا پرستارانی که از مریم مراقبت می کردند نیز چنین باوری دارید باید این نکته را یادآور شوم که تربیت کودک به طوری که کاملا عاری از فشارهای رفتار کلیشه ای جنسی خود باشد از لحاظ عملی غیرممکن است زیرا نمی توانید جلوی تاثیرات محیطی در محل زندگی خود را بگیرید.

تشویق رفتارهای مثبت و کمک کردن به بچه ها برای ایجاد طرز تفکر مثبت «من می توانم» می تواند از آنها دختر و پسرهایی بسازد که اطمینان و اعتماد به نفس خوبی دارند و بهتر می توانند از فرصت های زندگی استفاده کنند.

این دیدگاه سنتی که پسر شما نباید در کارهایی زنانه مثل فراهم کردن مقدمات آشپزی دخالت کند چون زشت است که یک مرد وردنه در دست بگیرد یا برنج پاک کند یا دختر شما نباید دانشمند شود یا کتاب های مربوط به پسرها را بخواند، غلط است اما افراط و تفریط در هر کاری هم مضر است. نباید به خاطر فاصله گرفتن از دیدگاه سنتی وارد فضای افراطی شد که اصل تفاوت های جنسیتی را زیر سوال می برد.

اصطلاح هویت جنسی به احساس مردانگی یا زنانگی هر فرد از خودش گفته می شود. تشکیل هویت جنسی به ۳ عامل متکی است: نگرش های والدین و گرایش های فرهنگی، آلت تناسلی خارجی نوزاد و یک عامل ژنتیک که از نظر طبیعی از هفته ششم زندگی جنین فعال باقی می ماند.

عوامل خانوادگی و فرهنگی بر حس مرد بودن یا زن بودن ما تاثیر می گذارد. نقش خانواده در پیدایش اختلال های هویت جنسی بسیار موثر است. بعضی از خانواده ها علاقه عجیبی به فعالیت های جنسی مخالف دارند. مثال واضح آن، خانواده هایی است که پسر خود را شبیه به دختران آرایش می کنند.

تصور کودک از جنسیت خود و همانندسازی او با والد هم جنس اش به نوع نگرش او و رفتارهای ما به عنوان والد بستگی دارد. پس باید دقت کرد.

مساله پرخاشگری مریم شاید علامتی از افسردگی پنهان او باشد. لازم است حتما با یک روان پزشک اطفال صحبت کنید. روان پزشک برنامه درمانی طراحی می کند و توصیه هایی به کودک یا نوجوان و والدین او می کند. او با برخوردی جامع، روان درمانی فردی، گروهی یا خانوادگی یا در مواردی دارو درمانی می کند.

درنهایت می توان گفت تشخیص به موقع و درمان مشکل ضروری است و امروز بهتر از فرداست. با اینکه ۵ سال اول مهم است اما با یاد گرفتن مهارت های والدی می توانید جلوی ضررها را بگیرید و مریم را به نوجوانی سالم و شاد مبدل کنید.

- نظر روان شناس دکتر بدری السادات بهرامی/ مشاور خانواده

با هر بچه ای مطابق با جنسیت او رفتار کنید. مساله هویت جنسی بچه ها، یک موضوع کاملا روانی است. به رغم اینکه بچه ها متوجه تفاوت اندام های جنسی در حول و حوش ۵ سالگی می شوند و در می یابند اندام جنسی آنها شبیه یا متفاوت از کودک دیگر است اما هویت جنسی یک کودک با توجه به کارهایی که ما از کودکی برای او انجام می دهیم، شکل می گیرد.

مقصودم این است که وقتی ما برای کودک خود اسباب بازی هایی چون عروسک، قابلمه و کاسه و از این قبیل تهیه می کنیم یا برای او تفنگ و ماشین و هواپیما و امثال آن می خریم، داریم هویت جنسی او را می سازیم. اگر برای دخترمان رنگ های صورتی و دخترانه انتخاب می کنیم، داریم به او هویت جنسی می دهیم.

علاوه بر اینها، رفتار ما با کودک دختر و پسرمان در شکل گیری هویت جنسی او موثر است. والدینی که با دختر خود همانند یک پسر رفتار می کنند یا هستند کسانی که پسر خود را همچون دختربچه ها می آرایند، دامن می پوشانند، موهایش را بلند می کنند و دلشان می خواهد به قولی این پسر آخری را کمی دردانه و لوس کنند تا به آرامش برسند!

من زوجی را می شناسم که ۴ پسر دارند و باز هم به امید داشتن دختر اقدام به بچه دار شدن می کنند و حالا که پنجمی هم پسر شده با او درست مثل دختربچه ها رفتار می کنند و می گویند زیبایی او مثل دخترهاست و با پوشاندن لباس دخترانه به این پسر ۲، ۳ ساله حس می کنیم دختردار شده ایم! آنها از این موضوع غافلند که دارند به شکل گیری هویت جنسی پسرشان صدمه وارد می کنند.

همه این باورها و رفتارها یعنی اینکه ما هستیم که هویت جنسی بچه ها را می سازیم. ما هستیم که با رفتارهای درست می توانیم به پسرمان بیاموزیم درست مانند یک مرد سالم و خوشحال زندگی کند، هیجانات خود را بروز دهد، احساسات خود را به روش صحیح ابراز کند و در برقراری رابطه با دوستان، همسر و اجتماع موفق شود.

نکته مهم دیگر اینکه شما باید قبول کنید با غفلت از مریم حس اعتماد به نفس او را مختل کرده اید و او در معرض افسردگی است. در مورد این بچه ۵ ساله، مریم، باید بررسی کرد که والدین چه رفتار اشتباهی داشته اند که حالا به این شکل در فرزندشان بروز کرده است.

این نکته مهم است که اگر با یک دختر مثل پسر رفتار شود یا برعکس با یک پسر همانند دختر رفتار شود هویت جنسی جنس مخالف خود را یاد می گیرد.

بهتر است کمی در رفتارهای خود دقیق شوید و بررسی کنید که چطور این باور را در مریم ایجاد کرده اید که به پسر بودن گرایش پیدا کند. شاید هم مراقبان مریم در مواردی که مادرش به دانشگاه می رفته یا بیرون از خانه بوده رفتار متناسب با جنسیت او نداشته اند.

اما از همه اینها که بگذریم توصیه اول من به عنوان مشاور این است که حتما برای یک بار هم که شده مریم را نزد روان پزشک اطفال ببرید تا بررسی کند چرا گرایش به جنس مخالف بودن در این بچه وجود دارد. روان پزشک با بررسی هایی که انجام می دهد متوجه می شود آیا در دیگر زمینه ها مثلا شغل ها، انتخاب رنگ و ... نیز مریم به مواردی اشاره می کند که شبیه پسرهاست یا خیر.

توصیه دوم من این است که ترجیحا تا مدتی تمام لوازم مریم، رنگ ها و اسباب بای هایش را به طور اغراق آمیزی دخترانه کنید تا کم کم حس خوشایندی نسبت به دختر بودن پیدا کند. حتی بهتر است تا مدتی با دختربچه ها بازی کند و مدام نقش های دخترانه مثل مادر و خاله را بازی کند که هویت جنسی اش را به دست آورد.

بچه ها از ۳ سالگی با والد هم جنس خود همانندسازی می کنند و نقش جنسیتی والد همجنس خود را درونی می کنند، به این معنی که دخترها با مادر و پسرها با پدرشان همانند سازی می کنند. اینجاست که اگر مادری دارای روحیه سرد و خشن و مردانه ای باشد و از لطافت های زنانه بی بهره باشد، دختر همچون مادرش رفتارها و منش های خشن و مردانه را می گیرد.

این حالت در مورد مردهایی که رفتارها و شیوه برخورد زنانه دارند نیز صادق است. این مردان وقتی پدر می شوند باید بدانند اگر خود را اصلاح نکنند و کودکشان به ۳ سالگی برسد چون پدر خود را با این حالت های زنانه می بیند امکان دارد پسری شود که همانند یک مرد بار نمی آید و مردم به او هشدار خواهند داد که چرا مثل زن ها رفتار می کنی؟!
پس به عنوان توصیه سوم باید گفت پدر و مادرها باید آگاهانه عمل کنند. مادر باید طوری عمل کند که دخترش از اینکه او هم مانند مادر، یک جنس لطیف و زنانه دارد احساس رضایت کند. مادری که به دلیل شغلش یا محیط خانواده اش طوری تربیت شده که خلق و خوی مردانه در او غالب است نمی تواند انتظار داشته باشد دخترش هویت جنسی کاملا زنانه کسب کند و از آن لذت ببرد.

 پورتال سیمرغ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان شبنم
28 شهریور 92 13:18
سلام

واقعا مطلب جالبی بود ... راستش من سال اخر دانشگاهم بچه دار شدم همیشه وقتی دوستام رو می بینم که درسشون رو ادامه دادن یا دارن کار میکنن و درامد خوبی دارن حس عجیبی دارم نمیگم پشیمونم چون عشق به دخترم و گرمایی که به زندگیمون داده بیشتر از ایناست ولی توی شرایط امروز جامعه بیشتر زنا دید مشابه مادر مریم رو دارن که درس بخونن و کار کنن و حتی گاهی به یکی مثل من به شکل یه ادم عقب افتاده نگاه می کنن ولی وقتی مطلبای این جوری رو می خونم به خودم افتخار می کنم حداقل بچه من هر رفتاری داشته باشه هیچ وقت حسرت روزای از دست رفته رو نمی خورم و می دونم که تلاشم رو کردم ....
متاسفانه رفتارایی که گفتید هنوز هم در این دوره روشنفکری هست مثلا یه بچه هم سن شبنم توی اشنا های ما هست که واقعا همینه بیشتر از رنگهای پسرونه و لباسای پسرونه براش استفاده می کنن واقعا نمی دونم بعضیا چه طرز فکری دارن ...
یا یه مورد دیگه یه بار رفته بودیم مهمونی یه بچه بود که حدودا دو سال از دخترم بزرگتره و اونم دایم پیش پدر بزرگ و مادربزرگشه توی مهمونی وقتی پدر و مادرش بهش حرفی میزدن اصلا توجه نشون نمیداد و کار خودش رو می کرد در صورتی که دختر من با این که یازده ماهش بود کاملا براش مهم بود که من و باباش چه واکنشی به کاراش داریم انقدر که صاحبخونه گفت توی جمعه که معلوم میشه کدوم بچه تحت تربیت درست پدر و مادرشه البته این موضوع خدای نکرده توهین به مامانای شاغل نیست خیلی از مامانا شاغل هستن و بچه هاشون رو به درستی تربیت میکنن مهم اینه که مادر حس فداکاری داشته باشه و بدونه که شغل بیرونش جایگزین وظیفه مادریش نیست ....
مثال اخر هم همکلاسی دوره مدرسه ام بود که بعد از سه تا پسر بود و دقیقا رفتار پسرونه داشت مثلا موهاشو خیلی کوتاه می کرد یا مهمترین علاقه اش فوتبال بود و اسم همه بازیکنای فوتبال رو بلد بود ....
ببخشید خیلی طولانی شد قشنگ متن رو میخوندم اینا ردیف شدن جلوی چشمم ....
ممنون از شما


سلام مامان عزیز شبنم
از دقت و حوصله ای در خوندن این مطلب به خرج دادید خیلی ممنونیم و باز هم ممنون که وقت گذاشتید و مثال هایی که تایید کننده این مطلب بود رو از تجربیات شخصی تون برامون نوشتید. شما یکی از مامان های خوب مدرسه ی مامان ها هستید که با حضور فعال و همیشگیتون به ما انرژی میدید. دعا میکنیم که در تربیت صحیح فرزند گلتون موفق باشید و شبنم جان باعث افتخار شما و جامعه و کشورش بشه و البته مورد تایید امام عصر عجل الله تعالی فرجه
مامان یاسمن و محمد پارسا
29 شهریور 92 9:13
عزیزم خوندن مطلبتون کمی به فکرم برد یاسمن احساسات کاملا دخترونه داره اما شیطنتهاش مثل پسرهاست خودم احساس می کنم چون دختر کوچولو نه در خانواده پدریش داره نه در خانواده مادری و همه پسر هستند تاثیر گذاشته تو بعضی از رفتارهای یاسمن یه وقتهای پرنسس توت فرنگی میشه یه وقتهای هم سو باسا میشه حالا نمی دونم این تفاوتهای رفتاری در مشکل ایجاد می کنه یا نه

سلام مامان عزیز
فکر نمی کنم جای نگرانی باشه و این طبیعیه یادمه خودم هم که بچه بودم همینطوری بودم گاهی سوباسا و کاکرو و حتی کماندار نوجوان می شدیم و فوتبال بازی می کردیم و سعی می کردیم یه جوری با چوب و چیزای دیگه کمان بسازیم گاهی عروسک بازی و خاله بازی. انقدر هیجان این کارتون ها بالاست که بچه ها دوست دارن باهاش همزاد پنداری کنن. تازه شیطنت هایی از بچگیم یادمه که فکر نمی کنم هیچ پسری انجام داده باشه!
اما یادم نمی یاد که دوست داشته باشم که پسر باشم و یا از دختر بودن خودم ناراحت و ناراضی بوده باشم و مادرم هم که خدا خیرش بده هرچند دختر زیاد داشت اما هیچ وقت با من و خواهرهام رفتاری غیر از جنسیت خودمون نداشت. شما هم سعی کنید رفتار صحیح رو با دخترتون داشته باشید تا روند طبیعی رشد خودش رو طی کنه.
براتون آرزوی سلامتی و موفقیت داریم
مامان پریسا
30 شهریور 92 10:42
اول از همه قبل از این که بخواهیم رفتار مریم کوچولو رو بررسی کنیم باید ، من به این فکر رفتم که اخه چرا یه یه زن و یه مرد تصمیم به ازدواج میگیرن در حالی که تمام هم و غم اونها کار و درس و پیشرفت در زندگی باشه....
خب حالا هم که ازدواج کردن باید خودشونو برای هر پیش امدی از جمله بچه دار شدن اماده کنن چون این جزئ لاینفک از ازدواج و تشکیل زندگی مشترک هستش..

حالا به جای این که شکر خدا رو به جا بیارن که خدا بهشون بچه ی سالم داده و لازم نیست سالها به دنبال بچه از این دکتر به اون دکتر باشن ، اینطور رفتار میکنن و بچه رو مثل توپ هر روز به یکی پاس میدن...

خب طبیعیه که بچه هم بزرگ میشه و متوجه این همه بی مهری میشه و سعی میکنه یه جوری این همه بی عاطفگی و بی محبتی رو جبران کنه...
چطور میشه که ادم چند شخصیتی میشه تا بتونه درد و رنجشو فراموش کنه...

این مریم خانم هم همینطور شده....
من بارها خوندم که بعضی بیماران دوچار چند شخصیتی میشن طوری که کلا هویت اصلیشونو فراموش میکنن.....

البته ایشالله که این دختر کوچولو به اون مرحله نرسه و ایشالله مامان خانمه دکترش متوجه اشتباهش بشه و بیشتر به این دختر توجه و محبت کنه.....


متاسفانه تعریفی که بعضی ها از ازدواج دارند و ما به عینه دیدیم اینه که «قرار نیست که هر ازدواجی به بچه سرانجام بشه، بچه جلوی پیشرفت ما رو میگیره، تازه کلی دردسر داره و ما تحمل به جون خریدن اون دردسرها رو نداریم»...
برای دعای خوبتون آمین می گیم، امیدواریم که همه ی بچه ها از محبت کافی والدینشون بهره مند باشن و سیر طبیعی رشد خودشون رو طی کنند.
مامان یاسمن و محمد پارسا
30 شهریور 92 10:43
خدا را شکر از یاسمن تا حالا نشنیدم که دوست داشته باشه پسر باشه ممنونم از راهنمایتون


خواهش می کنیم، خدا رو شکر
مامان علی خوشتیپ
31 شهریور 92 14:15
سلام خانم معلمهای عزیزم
خوبید؟دلمون براتون تنگ شده بود
چقدر پست گذاشتید(ماشاالله)باید بشینم و سرفرصت همشو بخونم


بح بح ! مامان علی آقا
الحمدالله؛ شما چطورید؟ ما هم دلمون براتون تنگ شده بود. سفر خوش گذشت؟ اتفاقا امروز یه سر به وبتون زدیم و در حال انرژی گرفتن بودیم که بهو کوچولومون بیدار شد و مرخص شدیم.
ان شاءالله همیشه شاد باشید و خوشحال و البته پرانرژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژی!!!...
بــــــــــــــله؛ تو این مدت که نبودید کلی مطلب گذاشتیم که نظر شما رو کم داره.
مامان علی خوشتیپ
31 شهریور 92 14:26
پست خیلی جالبی بود...خیلی مواردشو میخواستم یه بار تو وبم بنویسم که دیدم اینجا نوشته...
به نظرم موردای اینجوری هیچ ربطی به شاغل یا تحصیلکرده بودن یه مادر نداره...یعنی این موارد هیچ مانعی برای یه مادر کامل بودن نیست،اتفاقا میتونه باعث تکامل این حس بشه...اینو گفتم چون تا چنین مواردی دیده میشه سریع انگشت اتهام سمت شاغل بودن یا وقت گذاشتن یه زن روی تحصیلاتش میذارن...
البته تمام دوستانی که اینجا نظر گذاشتند و روانشاناسان عزیزی که مواردشونو رو عنوان کردن چنین نظری نداشتند ولی مطمئنم خیلیا که این پست رو میخونند تو دلشون ناخودآگاه همون چیزایی رو میگند که نباید بگند...
از نظر من استفاده از استعدادهامون و تواناییهامون و قدرتی که خدا بهمون داده یعنی شکرگزاری ازش ...منتهی به شرطی که یاد بگیریم چطور همه تواناییها و مسئولیتهامونو با هم تطبیق بدیم...
مشکل اصلی مادر مریم نخواستن بچه بوده و آشنا نبودن با وظایف مادرانش...این آگاهیها رو خیلی راحت میتونست قبل یا حین تحصیل بدست بیاره و فرصت کافی رو اگر میخواست براش داشته ...ولی نخواسته و مواردی که گفته رو بهانه کرده...
نمیگم 10 مورد و 20 مورد...شاید صدها مورد کودکان این مدلی در اطرافم دیدم که مادرانشون تمام وقت کنارشون بودند...
خواستید سر فرصت دونه دونه داستانهاشونو براتون تعریف میکنم...


بله خب! یه سخن از یه استاد بزرگواری یادم افتاد که همیشه بهمون توصیه می کرد که نردبون نباشید برا اعضای خونواده اتون، بلکه آسانسور باشید که هم اعضای خانواده رو رشد بدید و هم خودتون رو بالا بکشید... متاسفانه مامان مریم جزء هیچ کدوم از این دسته بندی قرار نگرفته (یعنی استاد ما رو هم غافلگیر کرده) فقط خودش رو بالا کشیده و به هیچ کس حتی فرزندش تو این راه توجه نداشته...
هر کسی می تونه این توانایی رو داشته باشه ، فقط کافیه که بخواد، اگه برامون مادری هم بعنوان شغل باشه و مهم بدونیمش باید براش برنامه ریزی کنیم، اگه خانه دار باشیم که راحت تریم و اگه شاغل باشیم که کارمون سخت تر میشه.
راستی گفتید داستان، خوشحال میشیم بشنویم، تا توی تجربه ی ناموفق مامان ها ازش استفاده کنیم.
مامان علی خوشتیپ
31 شهریور 92 14:37
"توصیه سوم باید گفت پدر و مادرها باید آگاهانه عمل کنند. مادر باید طوری عمل کند که دخترش از اینکه او هم مانند مادر، یک جنس لطیف و زنانه دارد احساس رضایت کند. مادری که به دلیل شغلش یا محیط خانواده اش طوری تربیت شده که خلق و خوی مردانه در او غالب است نمی تواند انتظار داشته باشد دخترش هویت جنسی کاملا زنانه کسب کند و از آن لذت ببرد"
صد در صد با این توصیه موافقم...دختران ما باید به زن بودن خود افتخار کنند.ولی درصورتی از حس لطیف و زنانه احساس رضایت داره که این حس ها باعث ضعفش نشن...نمی دونم چجوری توضیح بدم ولی متاسفانه توی جامعه ما هنوز هم این عقیده هست که دخترها ضعیف تر از پسرهان...نقش خرگوش و موش برای دختر و شیر و پلنگ برای پسر...
تا اونجایی که توی دخترهای اطرافم دیدم نارضایتی اونا از جنسیتشون بابت همین احساس ضعفیف تر بودنه...لازمه بعضی وقتا به دخترانمون حس اعتماد به نفس بیشتر و احساس قدرت بیشتر بدیم و بهشون بقبولونیم خیلی کارهایی که میگن زنها نمیتونند انجام بدن میتونند بهتر از مردها انجام بدن و میتونند از خودشون دفاع کنند و میتونند خیلی موفق تر از اینی باشند که الان هستند...این دیگه برمیگرده به مهارت یه مادر که درکنار ظرافت و لطافتش ،حس اعتماد به نفس بالا و قوی بودن و تا حدودی به اصطلاح بعضیا مردانه بودن هم داشته باشه...(ببخشید به دلایلی توضیح بیشتر نمیتونم بدم)


بله متاسفانه گاهی این دیدگاه وجود داره که می گن دخترها ضعیف تر هستن و یا پسرها قوی تر هستن و در کل به مقایسه ی این دو جنس با هم می پردازن در صورتی که این نوع مقایسه ها نه درسته و نه خوبه. خداوند متعال زن و مرد رو طوری آفریده که مکمل و کامل کننده ی همدیگه هستن و درست مثل چرخدنده های یک ساعت که وقتی با همدیگه هماهنگ کار می کنن و هر یک به نحو احسن وظیف ی خودش رو انجام میده می تونن عقربه های ساعت رو به خوبی حرکت بدن زن و مرد هم وقتی نقش خودشون رو در زندگی به نحو احسن انجام بدن چرخ زندگی خیلی خوب میچرخه.
پدر و مادرها باید خودشون این رو باور داشته باشن و بتونن به هر یک از دختر و پسرشون این مفهوم رو منتقل کنن. دخترهای ما باید این رو بدونن که قدرت یک زن به توانایی انجام دادن کارهایی که مردها هم می تونن انجام بدن نیست بلکه به معنی توانایی انجام کارهایی هست که خدا تواناییش رو در زن ها قرار داده و مردها نمی تونن انجام بدن نمونه اش هم نقش مادری هست که هیچ مردی نمی تونه مثل یک زن این نقش رو ایفا کنه و دلیلش هم اون مهر مادری و ویژگی هایی هست که خداوند برای ایفای این نقش در وجود زنان قرار داده.
یک زن باید به ارزش و جایگاه خودش پی ببره و بدونه که گاهی لازمه در زندگی محکم و استوار و با ظرفیت باشه و گاهی نرم و لطیف. در واقع این ما هستیم که به قول شما باید این اعتماد به نفس و ارزش رو در اوایجاد کنیم.

مامان علی خوشتیپ
31 شهریور 92 14:44
برای مریم کوچولو خیلی ناراحت شدمهنوز فرصت هست رفتارش اصلاح بشه...بازم خداروشکر که مادرش متوجه اشتباهش شد و امیدوارم مشکلش به زودی رفع بشهکه مطمئنم میشه،چون مامانش همینو خواسته...



بله واقعا خواستن توانستن هست (شعار همیشگی شما )
مریم (مامان روشا)
2 مهر 92 16:39
سلام یه وقتایی با بعضی از پستاتون حسابی حال میکنم...البته همشون خوبنا ولی بعضیاشون عالین....من همون روز که این پستو گذاشتید خوندمش نه یک بار بلکه چندبار ..متاسفانه تا اومدم نظر بذارم شارژم تموم شد و بعد هم متوجه شدیم روشا جون سیم شارژ لپ تاپ رو خراب کردن و خلاصه اون روز نتونستم نظر بذارم...بعدشم الان چندروزه با روشایی دوتایی مریضیم و نتونستیم بیایم پیشتون ...امروز تا اونجایی که بتونم پستهای قشنگتون رو میخونم ...من به آقای پدر هم این پستو نشون دادم توش پر از نکته بود ممنونم
روشای هم بازیهای پسرونه میکنه هم دخترونه...ولی اگه یادتون باشه توی سوالم گفتم خیلی به ازدواج فکر میکنه و دوست خیالیش الان شووهرشه(به قول خودش)
همش میگه کی من بزرگ میشم برای شووهرم غذا بپزم با هم بیریم بیرون و کلی از این حرفها...
یه مدت خودم خیلی مطلب در این مورد سرچ کردم و متوجه شدم که دختر بچه ها از 4 سالگی رویاپردازی عشقیشون شروع میشه که برام خیلی جالب بود
در عین حال مثل مامانش عاشق فوتبال و پرسپولیسه....ما حتی توی اسباب بازیاش ماشین و هواپیما هم خریدیم و با اونها هم خیلی بازی میکنه...من خودم بچگیم عاشق بازیهای پسرونه بودم و بیشتر با پسرا بازی میکردم تا دخترا
ولی در این مورد خیلی دلم سوخت منم یه مورد از دختر بچه ایی که خیلی مورد بی مهری مادرش بود میدیدم و باور کنید با صدای گریه ی بچه منم گریه میکردم ولی متاسفانه مادرش گوشش بدهکار نبود و نمیدونم چه سرنوشتی پیدا میکنه...ولی امیدوارم همه مون تعادل داشته باشیم در رفتار با بچه ها مون
ولی خودمونیما بچه داری خیلی سخته ....یعنی برای بچه های این دوره باید خودت یه پا روان شناس باشی ...تا بدونی چه موقع و چی بگی چطور رفتار کنی
آخ روشا بیدار شد میام دوباره

سلام مامان مهربون
خوشحالیم که مورد توجهتون قرار گرفته.در این مورد این دختر کوچولو، ما هم خیلی ناراحت شدیم، ولی باز خوبه که مادرش متوجه اشتباهش شد و به سن نوجوانی نرسید. ان شاءالله درصدد جبران برمیاد.
بچه های قدیم با بچه بزرگ میشدند و همبازی های زیادی داشتند و از اونجاییکه همش در حال بازی کردن با همسن و سالاشون بودن دیگه وقتی برای مسایل دیگه نداشتن، ولی متاسفانه بچه های این دور و زمونه همبازی های زیادی ندارن و بیشتر اطرافیانشون بزرگتراشون هستند، اینطوری فکرهاشون و رفتارهاشون از حد بچگی خارج میشه و مثل بزرگترا فکر و عمل می کنن. اگه سعی کنیم بچه هامون زیاد با بچه ها بازی کنند و از بازی هاشون لذت ببرن، دیگه وقتی برای فکرهای دیگه ندارن و روحیه ی جمع گرایی و حس مسئولیت پذیریشون هم بیشتر میشه.
برای شما و روشای عزیز آرزوی موفقیت روزافزون داریم
مریم (مامان روشا)
6 مهر 92 15:48
خب حالا به نظر شما برای بچه های ما که همبازی وجود نداره مهد کودک بهترین گزینه نیست!


مهد کودک با رعایت سن کودک میتونه براش مفید باشه اما اگه خیلی زودتر از موعد و در زمان های طولانی بچه ها به مهد سپرده بشن خوب نیست.