اهمیت مطالعه رشد و تکامل درک دینی؛ پله ی چهارم
در قسمت قبل به تقسیم بندی های رده های سنی کودکان با توجه به درک و رشد دینی توسط گلدمن پرداختیم، و گفتیم که گلدمن داستان هایی مذهبی برای کودکان تعریف کرد و بعد سوالاتی از آنان پرسید که با توجه به نحوه ی پاسخگویی به آن سوالات به این تقسیم بندی پرداخت. در این قسمت به پاسخ های کودکان 7 و 8 ساله پرداخته می شود و با توجه با آن پاسخ ها در مورد درک دینی آنان بحث خواهد شد.
با ما همراه باشید...
الف) دوره ی ماقبل تفکر مذهبی (تا 7 و 8 سالگی)
در این دوره ی تفکر شهودی که اغلب پیش عملیاتی نامیده می شود، تفکر دینی کودکان دو ویژگی عمده دارد: 1- خودمحوری بودن؛ 2- تک کانونی بودن. خودمحوری بودن به این معناست که داوری های کودک صرفا از نقطه نظر خود او صورت می گیرد، او نمی تواند خود را به جای دیگران بگذارد و از چشم آنها به قضیه نگاه کند. تک کانونی بودن به این معناست که کودک یک جنبه از یک قضیه را جدا می کند ، نه ضرورتا جنبه ی مهمی از آن را ، سپس آن را تعمیم داده و مرتکب اشتباه می شود (برای روشنتر شدن این مفاهیم در ادامه بحث مثالهایی آورده خواهد شد). این به آن جهت است که کودک تنها بخش محدودی از یک مساله را می نگرد و در تفکر خویش مجذوب ابعاد غیرمهم قضیه می شود. آنچه ممکن است در یک رویداد برای بزرگسالان محور اصلی باشد، در نظر کودک جزئی مبهم و غیرمهم به شمار می آید آنچه که برای یک بزرگسال از اهمیتی برخوردار نیست در نزد کودک به عنوان با همیت ترین جزء تلقی می شود. او در یک زمان تنها می تواند به یک بُعد مساله توجه کند و لذا مسایل هرچقدر پیچیده باشند برای او ساده می نماید که این نشانگر تفکر غیرسیستماتیک و ناقص اوست. از آنجا که در نزذ کودک تمام جوانب مورد ملاحظه قرار نمی گیرد، وی به سوی اتباع غیرمنطقی و متناقض سوق داده می شود، ولی عمده ی ناتوانی او به سبب کمبود توانایی در تغییر تفکر و نیز ناتوانی او در برگشت از تناقضهایی است که در تفکر خود در جهت بررسی مجدد ملاک ها به آنها می رسد.
حال در اینجا به برخی پاسخ های کودکان به سوالاتی که پیش از این به انها اشاره شد، خواهیم پرداخت تا بوسیله ی این نمونه ها ویژگیهای مورد بحث مشخص شود.
یکی از کودکان در پاسخ به سوال اول که چرا موسی ترسید به سوی خدا نگاه کند، بیان داشت که «او از آن صدای خشن ترسیده بود» و دیگری پاسخ داده بود «چون موسی با خدا مودبانه صحبت نکرده بود» و این نشانگر تک کانونی بودن تفکر است که از یک جنبه ی خاص به جنبه ی دیگری منتقل می شود، بدون اینکه دلیل روشنی برای دفاع از این استنتاج داشته باشد.
در پاسخ به سوال دوم که چرا زمینی که موسی روی آن ایستاد مقدس بود، کودکی بیان داشت «چون روی زمین علف سبز شده بود» که این پاسخ شاید به سبب بک کانونی بودن بفکر او یا تجربه ی او در پابرهنه راه رفتن بر روی علفزار باشد که این نشانگر عنصر قویِ تک کانونی اوست. کودک دیگری از کلمه ی «Holy:مقدس» موجود در سوال قسمت نخست آن یعنی «Ho» را گرفته و بر اساس ان قضاوت نموده و با توجه به معنی «زیبا و سخت» بیان داشت «چون او بر روی زمینی زیبا و سخت ایستاده بود» . این نمونه نشانگر تفکر ساده انگار کودک در پیروی تحت اللفظی از کلمات است که در این دوره به وفور یافت می شود.
کودکان در این سنین بسیاری از واژه های مذهبی را به کار می برند ، اما معنی آن را درنمی یابند. کسی که بر این نکته واقف نباشد ، از سهولت به کارگیری زبان مذهبی توسط آنان به خطا تصور می نمایند که کودکان از قدرت فهم مذهبی بالایی برخوردارند.
ما نمی توانیم بگوییم چه نسبتی از این ویژگیها به سبب محدودیت های طبیعی کودک و چه مقدار به سبب تجربه ی آنهاست که در آن تجربه آموزش نیز منظور می گردد. بخشی از این محدودیت ها بدون شک نتیجه ی تفکر شهودی و پیش عملیاتی است که توسط کودکان به کار گرفته می شود.
در قسمت بعد، به کودکان سنین 7 تا 9 سال پرداخته خواهد شد...