مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

پیوند دو نور مبارک...

1390/8/7 16:02
نویسنده : یه مامان
3,721 بازدید
اشتراک گذاری

امتزاج نور و نوره

شب شب شوره شب شوره

گردیده آزین آسمانها

چون جشن پیوند دو نوره

تو آسمون ولوله برپاست

عروسی علی و زهراست

فرشته ها هلهله دارند

به راهشون لاله می کارند

سبد سبد ستاره هارو

برا زمین تحفه میارند

این بهترین پیوند دنیاست

عروسی علی و زهراست

دل تپد از شادی به سینه

غرق شعف روح الامینه

عاقد این جشن مبارک

رسول رب العالمینه

غنچه خنده روی لبهاست

عروسی علی و زهراست

این روز عزیز رو به همه ی شما مامان های خوب و مهربون تبریک می گیم این شعر و داستان لباس عروسی رو براتون به عنوان هدیه قرار دادیم تا با خواندن آنها برای فرزندان دلبندتون این روز رو بهشون یادآور بشید. برای خواندن داستان « لباس عروسی » به ادامه ی مطلب برید...

 

لباس عروسی

اميرالمؤمنين علي(ع) زره خود را فروخت و پول آن را از بابت مهريه زهرا عليهم‏السلام به خدمت رسول خدا تقديم داشت و پيامبر بزرگوار اسلام نيز پولها را در اختيار چند نفر از اصحاب خود قرار داده و سفارش فرمودند: «براي فاطمه جهيزيه فراهم كنند...»

از جمله خريدها بدين منظور، پيراهن عروسي بود كه به هفت درهم خريداري شده بود و زهرا آن را در شب عروسي به تن كرده و در حال رفتن به خانه شوهر بود...

در حالي كه سلمان افسار مركب فاطمه(س) را در دست داشت و آرام آرام رو به سوي خانه استيجاري كه در كنار مدينه قرار گرفته بود مي‏رفتند، ناگهان كنيزي به دختر پيامبر(ص) سلام كرد و از مشكلات خود سخن گفت و براي رفع نيازش از آن بانوي گرامي اسلام درخواست كمك نمود.

فاطمه(س) به زناني كه دور او را گرفته بودند فرمودند: كمي آرام باشيد و اطراف مرا مراقبت كنيد و خود از مركب پايين آمد و در ميان كاروان زنان كه مانند نگين او را محاصره كرده بودند، پيرهن تازه را از تنش درآورد و آن را به كنيز سائل بخشيد و خود لباس كهنه پوشيد و حركت به سوي خانه بخت را از سرگرفت.

شب زفاف به پايان رسيد. رسول خدا همراه با كاسه‏اي شير به ديدار دختر و داماد شتافت، در حالي كه صبحانه ميل مي‏كردند، رسول خدا فاطمه(س) را تماشا مي‏كرد، در اين حال پيامبر(ص) متوجه شد كه دخترش زهرا لباس كهنه بر تن دارد، با تعجب پرسيد: دخترم! چرا لباس نو نپوشيده‏اي؟

فاطمه: پدر جان! ديشب آن را به كنيزي بخشيدم كه نيازمندش بود.

رسول خدا: عزيزم! مناسب بود براي مراعات حال داماد، لباس نو را براي خود نگه مي‏داشتي. فاطمه: پدرجان! اين درس را از قرآن آموخته‏ ام كه مي‏ فرمايد :« در احسان كردن پيوسته چيز مطلوب و مورد علاقه ‏تان را احسان كنيد.» (1)
علاوه بر اين، شما نيز هميشه چنين مي‏ كرديد... پيامبر(ص) ديگر سخني نگفت، ولي گويا از درون خود به دخترش عشق مي‏ورزيد و از چنين ايمان و ايثارگري او به خود مي‏باليد.(2)

شب عروسي براي هر عروس و دامادي خاطره ‏آميز و بسيار حساس است. زيبايي و آراستگي عروس در چنين شبي در افكار و عشق و علاقه‏ ي آتي داماد مؤثر مي‏ باشد و به عنوان پايه و اساس زندگي مشتركشان به حساب مي ‏آيد، ولي فاطمه‏ ي زهرا(س) با در نظر گرفتن همه‏ ي اين مسائل، تنها پيرهن تازه ‏اش را به سائل مي‏ بخشد و خود پيرهن كهنه مي‏پوشد.

پي نوشت ها:

1ـ آل‏ عمران/ 92: لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون.

2ـ عوالم، ج 11، ص 210.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

یک عدد مامان
7 آبان 90 18:50
عاقد: خدا

شاهد: رسول خدا (ص)

دفتر: لوح محفوظ

مکان: عرش

عروس: کوثر

داماد: حیدر

سالروز ازدواج آسمانیشان مبارک



وصال حیدر و یارش مبارک

وصال یاس و دلدارش مبارک

از الطاف و عنایات الهی

رسیده حق به حقدارش مبارک



تشکر و سپاس به خاطر این پست زیباتون

جالبه بدونین امشب سالگرد ازدواج مامان و بابای ِ مهربون منم هست

مبارک باشه!!! خیلی تبریک هم به شما و هم به مامان و بابای مهربونتون و هم به همه ی مامانا و باباهای مهربون
مامان علي خوشتيپ
7 آبان 90 19:35
چه داستان تاثيرگذار و زيبايي.تا حالا نشنيده بودم!
ممنون
سالروز ازدواج امير المونين و حضرت فاطمه بر شما هم مبارك


خوشحالیم که خوشتون اومده، امیدواریم که برای علی جان هم تعریف کنید و لذت ببرید
مامان پریسا
7 آبان 90 21:14
من هم این روز زیبا را به شما تبریک میگم.


مامان محمدجان
8 آبان 90 16:22
منم این روز عزیز رو تبریک میگم البته با تاخیر


تینا
8 آبان 90 23:02
اینروزا یکی از معضلهای عروسیا همین لباس عروسه و هیچکس نمیتونه ازش بگذره متن خیلی زیبایی بود مرسی

خواهش می کنم، براتون آرزوی موفقیت داریم