مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

نظرات (11)

مامان پریسا
6 مهر 90 8:42
این کوچولو رکورد دار نیست!!!
چون پریسا هم یکی دو بار تا به حال البته داخل ماشین به همین سرعت خواب رفته طوری که من و باباش کلی تعجب کردیم.

اع!!!!!
ما نمی دونستیم که رکورددار بچه های خودمون (بچه های مامانای مدرسه)هستن!!! وگرنه این لقب رو به یه بچه خارجی نمی دادیم.
خوشحال میشیم اگه فیلم و یا عکس های جالب از شیرین کاری های فرزندانِ خودتون و یا فرزندانِ اطرافیانتون دارین برامون بفرستین.
مامان ماهان
6 مهر 90 8:55
خیلی خیلی جالب بود ممنونم


یک عدد مامان
6 مهر 90 8:58
ای جااااااااااااااااااااااااااانم !

یعنیا ! این نی نی کوشولو ها وقتی خوابشون بیاد اصلا با هیچ کس تعارف ندارن توو هر شرایطی باشن میخوابن !

واسه امین و متین هم چند مورد پیش اومده (که خوشبختانه فیلمش هم موجوده ) که وسط بازی ، یا وسط جشن تولد یک سالگیشون بی خیال همه ی سر و صداها یهو خوابیدن


خیلی خندیدم ، بامزه بود ، مرسی

خوبه دیگه! با فکرِ آزاد و راحت ، فقط دغدغه اشون اینه که کی بخوابن و کی غذا بخورن و کی بازی کنن.
خوشحال میشیم از شیرین کاری های بچه های خودمون (منظورم بچه های مامانای مدرسه است )توی سایت استفاده کنیم.
یک عدد مامان
6 مهر 90 8:59
با اون موهاش !

)
یک عدد مامان
6 مهر 90 9:20
یه سوال ، لطفا راهنمائیم کنین

این قضیه ی مُردن و روح و این چیزا رو چه جوری واسه بچه ها توضیح بدیم؟؟

روز دوم مدرسه ناظم سر صف گفت هیچ بچه ای به هیچ وجه حق نداره از میله ای بارفیکس و تیرک دروازه آویزون بشه یا پشتک بزنه ! پارسال یه بچه اینکار رو کرد افتاد زمین و مُرد !!

حالا این صحبتها از ذهن امین نمیره بیرون ! همش میگه مامان، اون بچه چرا مُرد؟الان مثل امیرحسین(شخصیت سریال 5کیلومتر تا بهشت) روح شده و میتونه از در و دیوار رد بشه؟میتونه منو ببینه؟؟و از این صحبتها ! دیشب هم میگفت مامان میخوام پیش شما بخوابم چون میترسم خواب ِ ترسناک ببینم !!

هر چی ذهنشو منحرف میکنم و توضیحات ساده و امیدوارکننده بهش میدم فایده نداره ! موندم چیکار کنم؟میترسه از مُردن ...

امروز صبح که بردمش مدرسه مردد بود ، از یه طرف میخواد به روی خودش نیاره از یه طرفم مشخصه که یه کم ترسیده ! به دروازه های توی حیاط همینجور نگاه میکرد . دست داداشیشو گرفت و بدو بدو رفت سر صف!!
نمیخوام بترسه و دل نگرون باشه ، چیکار کنم؟

از دستِ این سریالهای تلویزیون!
این سریال دو تا قربانی هم از بچه های نوجوونِ این مرز و بوم هم گرفته!!!!
البته باید آگاهی هایی در زمینه های مختلف به بچه ها داد تا از پیش اومدن شرایطِ مختلف توی زندگی شون دچار ترس و تصمیمات غلط نشن.
ان شاءالله سعی داریم پستی رو در این زمینه قرار بدیم تا ما و همه ی مامانای مدرسه هم از اون استفاده کنیم.
رهگذر
6 مهر 90 11:58
این بچه رو ببرن دکتر !
دور از جون نکنه سکته کرده باشه !
مگه میشه اینجوری خوابید یهو ؟


مامان ماهان عشق ماشین
6 مهر 90 13:58
سلام.چند وقت پیش ماهان صبح ساعت 5.5 از خواب بیدار شد و به همین علت دوروبر ساعت 11 که میخواست یه سی دی رو ببینه خوابش گرفت و چون عادت داره تو تختش بخوابه از صندلی پایین میاد که بره تو تخت.ولی خواب بهش امون نمیده و وسط راه پایین اومدن از صندلی خوابش میره.عکسشو براتون میل میکنم.

سلام مامان مهربون
ما بی صبرانه منتظر دیدنِ عکس ماهان عزیز هستیم.
مامان ماهان عشق ماشین
6 مهر 90 14:16
سلام.ممنون از اظهار لطفتون.لطفا ایمیلتون رو چک کنید.

سلام مامان مهربون
ممنونیم. خیلی قشنگ بود،
مامان علي خوشتيپ
6 مهر 90 20:48
خيلي با مزه بود
واي يه عدد مامان راست ميگه يه پست در مورد موضوع ذكر شده بذاريد.همين امروز علي گفت ميخوام چاقو بزنم تو شكمم بميرم برم خدا رو ببينم

نمي دونستم چي جوابش بدمفقط بهش گفتم اگه اين كار رو بكني خدا ناراحت ميشه و نميذاره اونو ببيني ،چون بايد از چيزايي كه خدا برات آفريده به خوبي نگه داري كني نه اينكه با چاقو پارش كني.واقعا جواب ديگه اي نداشتم

سعیِ ما بر این است که این کار رو انجام بدیم.
شما جواب خوبی دادین، شعر نعمت های خدا رو زیاد برای علی آقا بخونین و از خدا به خاطر نعمت هاش تشکر کنین، بگین وقتی خوب از نعمت های خدا استفاده کنی، خدا بیشتر از کارش خوشحال میشه
تینا
8 مهر 90 11:42
خیلی نازه چه تپلی و بامزه ست واقعا از دیدنش لذت بردم


خوشحالیم که ازش خوشتون اومده و براتون زنگ تفریح یوده
مامان محمدجان
12 مهر 90 15:00
واااااااااای خیلی بامزه اس