مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

تجربه موفق 28؛ کابینت کودک من!

1393/9/15 10:21
نویسنده : یه مامان
5,100 بازدید
اشتراک گذاری

هر وقت تو آشپزخونه کاری انجام میدادم مدام دور دست و پام میچرخید و یا سراغ کابینت ها می رفت و از اونجاییکه به دلیل محدودیت فضا مجبور بودم لیوانها رو توی کابینت پایین بذارم هر بار سر کابینت رفتن دختری منجر میشد به شکستن ظرفی لیوانی یا چیزی...

ناقص شدن سرویس ها فدای یه تار موش، خطری که بعد از شکستن ها براش پیش می اومد منو خیلی نگران کرده بود و روش های بستن کابینت و چسب کاری هم اصولا با کشف روش باز کردن توسط دخملی به شکست منتهی میشد و هم اینکه احساس میکردم با این کار دارم یه محدودیت زیادی براش ایجاد میکنم و به خاطر همینه که به در و دیوار میزنه تا راهی برای باز کردن اونا پیدا کنه.

براش اسباب بازیهاش رو می آوردم توی آشپزخونه تا باهاشون بازی کنه و سرگرم بشه ولی شاید به خاطر تقلید از کارهای من سعی می کرد بیشتر خودش رو با طرف و ظروف داخل کابینتها سرگرم کنه، شاید اینطوری قضیه جدی تر بود براش.

تا اینکه یه روز که خواب بود ، با اینکه جای زیادی نداشتم، یه طبقه از یه کابینت رو کاملا خالی کردم و وسایل اونو توی قسمت های دیگه پخش کردم به صورتی که مجبور شدم خیلی از ظرف ها رو روی همدیگه سوار کنم و برای رسیدن به یه ظرف شاید یه مقدار سختم شد، ولی با این کار به اهداف بهتری رسیدم.

اون کابینت رو پر کردم از وسایل خودش، سرویس قابلمه و گاز و کاسه بشقاب و فنجون و قوری و سینی و حتی یه جعبه که توش عروسک های خیلی کوچیک رو گذاشتم و بعضی از وسایل پلاستیکی خونه که بودنش اونجا خطری براش ایجاد نمی کرد.

وقتی دخترم از خواب بیدار شد و من برای آماده کردن شام وارد آشپزخونه شدم، طبق معمول دنبالم اومد و رفت سراغ یه کابینت و من با خوشحالی و ذوق دستش رو گرفتم و گفتم : «بیا اینجا رو ببین! این کابینت شماست، از این به بعد شما از اینجا وسایلت رو بردار و با هم دیگه آشپزی کنیم».

با دیدن برق نگاهش احساس کردم که نتیجه داد. سریع تمام وسایلش رو با همدیگه آوردیم بیرون و شروع به پخت و پز کردیم. تازه یه اسکاچ برای شستن ظرف هاش هم براش گذاشته بودم. چایی هم دم کردیم و با هم یه عصرونه ی کوچولو خوردیم و همزمان به تمام کارهام رسیدم. وقتی هم مشغول کاری بودم بهش می گفتم که عروسک هاش رو از تو جعبه اش بیاره بیرون و بهشون غذا بده و همین چیدن اون عروسک های کوچولو و غذا دادن اونا کلی زمان می برد.:دی

احساس مالکیتش نسبت به اون کابینت باعث شده بود دیگه سراغ کابینت های دیگه نره و هم زحمت من رو کمتر کرد و خطرات احتمالی که تهدیدش می کرد از بین رفت و هم خودش کلی خوشحال بود و احساس رضایت داشت.

این بکن و نکن های زیاد و به این دست نزن و به اون دست نزن هایی که از زبون خیلی از ماها به اجبار بیرون میاد باعث میشه که بچه احساس کنه که تحت فشار هست و اینطوری شاید حس لجبازی بچه ها تقویت بشه و خودمون هم بیشتر اذیت بشیم.

همیشه یه راهی برای خیلی از مشکلات حتی به ظاهر کوچیک هست. فقط باید کشفش کنیم...

پسندها (4)

نظرات (8)

مامان فرنيا
15 آذر 93 12:15
افرين به اين مامان خلاق البته من با دخترم چنين مشكلي نداشتم با اينكه كابينت كم داشتم اما از همان اول وسايل شكستني را از كابينتهاي پايين برداشتم و براي همين نكن نكن نداشتم و همين مورد باعث شد تا فرنيا اصراري به كابينتها نداشته باشه بعد از مدتي مثل همه اسباب بازيها كه تكراري ميشن واسه بچه ها اين كابينتها هم تكراري شدن البته هنوز كه هنوزه گاهي با وسايل آشپزخانه بازي ميكنه اما انگار به همان وسايل پلاستيكي و قابلمه ها راضي تره اخه وسايل پلاستيكي رنگي رنگي هستند و براش جذابيت بيشتري دارند تا ظروف كريستال البته
یه مامان
پاسخ
و آفــــــــــــرین به شما مامان خوب و مهربون نکته اش هم همون نکن نکن نکردن شما بوده که دخترتون روی کابینت ها خیلی حساس نشده امیدواریم که همه ی مامان ها مثل شما مامان عزیز به این نکات کوچیک و مهم توجه داشته باشن
مامان شبنم
15 آذر 93 12:26
سلام بسیار جالب بود . ما کف اشپز خونه مون موکته و خطر شکستن کمتره یه چیز دیگه هم این که دختر ما اول سر کمدی رفت که ظرفای پلاستیکی توش بود یه سری ظرف در دار داریم که هنوز که هنوزه روزی هزار بار میاد بیرون و به شکلهای مختلف چیده میشه من برای چاقوها و وسایل تیز هم یه کشوی خراب داشتم که مدتها قرار بود تعمیر بشه ولی دختری که به اشپزخونه علاقه زیادی داشت ما هم همون کمد خراب رو کردیم جای وسایل خطرناک چون حتی خودمون هم باید پاش زور بزنیم و حالا که بزرگتر شده ظرفهای خشک شده ظرفشویی رو میدم بذاره کمد که خیلی دوست داره یه چیز دیگه هم هست من به دخترم یاد دادم ظرفهای چینی رو با دودست بگیره حس کمک کردنش و کار کردن با ظرفها باعث میشه که خیلی روی این موضوع دقت کنه که برای خودش هم بهتره و مشکلی پیش نمیاد من همینجا می خوام صمیمانه ازتون تشکر کنم واقعا پاسخهاتون به نظرات پست قبل از سر حوصله و مهر بود از راه دور صمیمانه ازتون تشکر می کنم
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز شبنم جالب بود اینم یک راهکاری بود و این خرابی کشو هم سبب خیر شده براتون دختر شما که خـــــــــــــانومه البته پسر ما هم هنوز گه گاهی میره سراغ اون کابینتی که ظروف پلاستیکی توش هست و از اون اول به خودش اختصاص داشته آفرین به شما مامان خوب و مهربون که توی تربیت دخترتون دقت می کنید و از الان مسئولیت های کوچیکی که در حد توانش هست رو بهش می سپرید در پایان ما هم از لطف شما سپاسگزاریم و شما خیلی خیلی ممنونیم که به مدرسه ی خودتون سر میزنید و در تبادل نظر شرکت می کنید و تجربیات خوبتون رو در اختیار ما و بقیه ی مامان ها قرار میدید
مریم مامان دونه برفی
15 آذر 93 13:09
سلاااااااااااام خییییییییییییییییییییییلی خوشم اومد چون من خودم هم اینکاره بودم تا یکسالگی امیرعلی یکی از کابینتهایی که دم دستی بود و امیرعلی هم همش به تقلید از من می رفت سراغش پر کردم از وسایل پلاستیک رنگارنگ و بی خطر وبقیه کابینتهار و بستم و خوشبختانه کاری به اونها نداشت . بعدش هم روزی 1000000000000 مرتبه اون ظرفها رو می ریخت بیرون و من جمع می کردم .. کم کم بهش یاد دادم که باید جمعشون کنه به نحوی که با هم با اون ظروف بازی می کریدم و حسابی بهمون خوش میگذشت مثلا از اونجائیکه اون عاشق شوت کردنه چند تا از اونها رو که مثل هم بودن رو هم میذاشتمو اون شوت می کردو یا ظرفها رو جلوش میچیدم و درهاشونو اون طرف تر روی زمین پخش میکردم و می گفتم حالا ببینیم در این ظرف کدومه و خوشبختانه خیلی هم تو تشخیص رنگها کمکش کرد و بعدش هم با شمارش یک دو سه ... یکی یکی ظرفها رو تو کابینت می چیدیم و درشو خودش می بست. اینجوری هم بازی می کرد ..هم رنگهارو میشناخت هم اعدادو یاد می گرفت هم نظم و جابجایی رو تمرین می کرد و هم من به کارام میرسیدم .. یادش بخیر
یه مامان
پاسخ
ســـــــــــلام به روی ماهتون واقعــــــــــــــــــــا اینکاره بودیدا خیلی لذت بردیم آفــــــــــــــــــــرین به شما که اینقدر از این فرصت که برای بعضی از مامان ها تهدید هست استفاده های مفید و کاربردی کردید ممنون که وقت گذاشتید و اینهمه تجربیات خوب و قشنگتون رو برامون نوشتید، استفاده کردیم
مامان اهورا
15 آذر 93 13:47
سلام خسته نباشید ،خدارو شکر من این یک کار رو درست انجام دادم از همون وقتی که اهورا جستجو کردن رو شروع کرد یکی از کمدهای کابینت رو وسایل پلاستیکی رنگاوارنگ گذاشتم تا راحت و بدون ترس باهاش بازی کنه دسته بقیه کابینتها رو هم در آوردیم الان که دیگه بزرگتر شده هیچ وقت به بقیه کابینتها دست نمیزنه ،ممنون از مطالب خوبتون
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز سلامت باشید، آفــــــــــــــرین به شما مامان خوب و نمونه پسر من هم دقیقا مثل اهورای شماست و فقط مدت کوتاهی دسته ی بقیه کابینت هامون رو با روبان بسته بودیم و الان به جز کابینت خودش دیگه به بقیه کاری نداره
مامان شاران
15 آذر 93 14:29
سلام امیدوارم خوب باشید چه کارجالبی اتفاقا منم وقتی شاران کوچکتر بود یک کابینت که فقط پلاستیک توش بود ازاد برای شاران گذاشته بودم با این وجود که هرروز چندین مرتبه اونارو تخلیه میکرد و من محبور بودم بشورمشون و جمعشون کنم ولی از لذتی که میبرد شاد میشدم
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز خیلی ممنون، ما هم امیدواریم که ایام به کامتون باشه و شاد باشید خیلی خوشحالیم که همه ی مامان های عزیز مدرسه این موضوع رو رعایت کردن و بهش توجه داشتن ممنون که نظرتون رو برامون نوشتید
مامان شاران
15 آذر 93 14:31
راستی باید بگم اینجا اینقدر آموزنده هست و شما اینقدر خوب که یکی از اولویتهای نت من هست
یه مامان
پاسخ
خوشحالیم که برای شما هم اینطور هست و این ارتباط و احساس دوطرفه است چون ما هم باید بگیم که اینجا اینقدر برای خود ما هم آموزنده است و شما مامان های خوب و مهربون اینقدر به ما لطف دارید و به مدرسه ی خودتون میاید که شاید گاهی اینجا همه ی دلیل اومدن به اینترنت برای ماست همین جا از شما و همه ی مامان ها به خاطر حضور گرمشون و شرکت در تبادل نظرات و تجربیات خوبشون ممنون و سپاسگزاریم
بابا و مامان
16 آذر 93 9:45
خیلی جالب بود خیلی روش خوبی را توضیح دادید حالا چرا اینقد دیر (امدی جانم بقربانت ولی حالا چرا) بعد از اینکه کلی ظرف و ظروف از دست دادم اول که بچه ها نبودند پسرهای خواهرم و بعد بچه های خودم حساب فنجونا و بشقابها را رسیدن اما حالا دیگه اصلا نگاهم به کابینتها نمی کنند البته که دیگه اب از سر ما گذشته دیگه باشه اموزش بچه ها و عروسمون برای در امان موندن از دست نوه های شیطون بلا
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز چه زود خودتون رو مادربزرگ کردید؟ ان شاالله خودتون هم برای بچه ی بعدیتون استفاده کنیدالبته شاید هنوز هم بتونید برای یاسمن جان و محمدپارسا هم استفاده کنید و یه کابینت با ظرف های مشخص براشون درست کنید و خودشون رو مسول جمع کردن و جا به جا کردن اون کابینت کنید شاید براشون جالب باشه
مریم
18 آذر 93 23:25
واقعا افرین! خیییییییییییییییلی خدایی خلاقین
یه مامان
پاسخ
سلام ممنون، نظر لطف شماست از حضورتون در مدرسه ی مامان ها سپاسگزاریم