مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

خدای کودکان

1393/1/18 6:08
نویسنده : یه مامان
4,242 بازدید
اشتراک گذاری

مریم 5 ساله از مادرش پرسید: مامان خدا کیه؟

مادر: خداوند یک نیروی خیلی بزرگیه که دنیا را آفریده.

مریم: نیرو چیه؟

مادر: یعنی خدا قویه، خیلی قوی.

 مریم: پس خدا مثل باباست؟

مادر: نه عزیزم! خدا که آدم نیست.

مریم: یعنی مثل اون که دیروز توی فیلم دیدیم؟

مادر آشفته و عصبانی: استغفرالله! نه بچه! این حرف های زشت را نزن. خدا یک نور درخشان و بزرگه.

مریم: یعنی یک لامپ خیلی بزرگ مثل اون هایی که تو شهر بازیه؟

مادر: نه مثل نور لامپ، یعنی... و بعد مستأصل گفت: بچه چقدر سؤال میکنی، برو دنبال بازیات!

مریم با نگاهی حیران و منتظر، و ذهنی پر از سؤالهای بیجواب ساکت شد و در دل با خودش میگفت: یعنی خدا کیه؟! پانزده سال بعد مریم در دانشگاه برای نگارش مقالهای راجع به مبدأ آفرینش، جایزه اول سمیناری را گرفت. مادر در حالی که با تمام وجود به مریم افتخار می کرد خدا را سپاس می گفت که دخترش جوانی عارف و خداشناس شده است. در همین حال خاطرات او را مرور می کرد. متحیر بود چگونه در طول این سال ها دخترش این قدر متحول شده است. ایا او همان دختر بچه دیروز با آن سؤالات عجیب است؟

پژوهش های روان شناسان در زمینه رشد دینی، اطلاعات مفیدی را در اختیار ما ـ والدین و مربیان ـ قرار میدهد. این تحقیقات درک و فهم کودکان و نوجوانان را از مفاهیم مجردی مثل خدا، شیطان، بهشت و... روشن میکند تا براساس آن نگرانی هایمان در بعد تربیت دینی آنان کم شود. ما میتوانیم بر اساس ظرفیت فرزندمان روش های آموزشی مذهبی مناسب را در پیش گیریم. در ذیل به سیر تفکر مذهبی کودکان و نوجوانان میپردازیم. شایان ذکر است که این سیر با مسیر شناخت و تفکر همراه است و نمیتوان آنها را جدا کرد. بنابراین، این دو را در کنار هم مورد بررسی قرار می دهیم.

براساس نظریه روانشناسی ژان پیاژه، کودکان در سنین 6-2سالگی از جهت شناخت در دوره پیش عملیاتی قرار دارند. از خصوصیات تفکر در این دوره می توان به خود محور بودن کودکان و تمرکزگرایی آنان اشاره کرد. خودمحوری یعنی این که کودک فقط از دریچه چشم خود به پدیده های جهان نگاه میکند. او نمیتواند دیدگاههای دیگران را مورد توجه قرار دهد. تمرکزگرایی به این معناست که کودک فقط میتواند به یک جنبه از پدیده ها توجه کند. بعد با این شناخت آن را به بقیه موارد تعمیم دهد.

پس کودک در این سنین به بخش محدودی از یک مسئله توجه میکند. کودکی که در این مرحله از تفکر قرار دارد، در مورد مجردات هم اینچنین میاندیشد. مثلاً در رابطه با مفهوم خدا، کودک وی را موجودی مادی و حتی به صورت یک انسان تصور میکند. بنابراین برای خدا دست و پا و سر و صورت قائل است. همچنین برایش خانه ای تصور میکند که همان بهشت است و از آنجا به کارهای ما نگاه میکند و مواظب ماست. یا از بهشت به زمین می اید تا کارهای ما را درست کند. یا بهشت را باغ یا پارک بزرگی می داند که انواع وسایل بازی و خوراکی دارد و میتوان در آنجا بازی کرد و خوشحال شد. یا در مورد جهنم، آن را جایی میداند که آتش زیادی در آن وجود دارد. یا در مورد شیطان او را یک آدم زشت تصور میکند که روی سرش شاخ دارد. البته کودک این موضوعات را براساس گفته ها و شنیده ها تصور میکند.

روانشناس دیگری به نام گلدمن این دوره را تفکر مذهبی شهودی مینامد. در این دوره شناخت و تفکر در قالب تجارب و محسوسات حبس شده و محدودیت دارد. زمانی که کودک وارد سن مدرسه می شود و یا به قول پیاژه وارد دوره عملیات عینی می شود (حدود سن 11ـ7 سالگی) به تدریج توان غلبه بر محدودیت های فکری دوره قبل را پیدا می کند. مثلاً می تواند از چند بعد به پدیده ها بنگرد و همچنین از حالت خودمحوری اش کاسته می شود.

وی سعی می کند از طریق توجیهات فیزیکی، پدیده ها را توضیح دهد. بنابراین کودکان دبستانی تلاش می کنند خدا را به عنوان یک انسان فرض کنند، یک انسان خارق العاده و اعجاب برانگیز. توجیهات آنها گاهی مادی و خام، و گاهی فوق مادی می شود. مثلاً گاهی خدا را مرئی و قابل رؤیت و به شکل آتش و نور و گاهی نامرئی می پندارند. به اعتقاد گلدمن این تفکر تا سن 9 سالگی ادامه دارد. اما از سن 13ـ9 سالگی دیدگاه کودک در مورد خدا از حالت یک انسان فوقالعاده، به یک موجود فوق طبیعی تغییر مییابد. گلدمن این مرحله را به طور کلی تفکر مذهبی ـ عینی میخواند.

دوره سوم که پیاژه آن را مرحله عملیات صوری مینامد؛ مقارن با بلوغ و دوره راهنمایی تحصیلی است. کودک در این مرحله از تفکر عینی به سمت تفکر انتزاعی حرکت میکند، البته این حرکت تدریجی است. نوجوان، در توجیه مسائل، از خیالپردازی های کودکانه فاصله میگیرد و به طرف استقراء و قیاسهای منطقی پیش میرود. در مورد علت پدیده ها فرضیاتی را در ذهن می سازد و آنها را آزمایش میکند. این فرضیات در ابتدا با عناصر مادی محدود می شود، اما به تدریج این عناصر کنار میرود و تفکر شکل نمادین و سمبلیک و انتزاعی میگیرد.

بنابراین فرضیاتی خارج از حوزه تجارب خود وضع می کند و با استفاده از دلایل، آن را رد میکند یا میپذیرد. گلدمن این دوره را تفکر مذهبی انتزاعی می خواند و سن آن را از 14ـ13 سالگی به بعد می داند*. در نتیجه نوجوان خدا را به صورتی سمبلیک و جزء مجردات می داند و این که خدا طبیعتی غیرمادی و روحانی دارد. گاهی از اوقات در بین نوجوانان هنوز حالت انسان پنداری خداوند دیده می شود که شاید بتوان آن را ناشی از پایین بودن درجه هوشی یا بی علاقگی نسبت به مسائل دینی دانست.

از این مطالب درمییابیم که تحول مفهوم خدا همگام با رشد شناختی کودک است و هر دوره دارای ویژگی های انحصاری است. بنابراین لازم است در هر دوره بنا به تناسب خصوصیات ذهنی و شناختی به فرزندانمان آموزش های دینی را ارائه نماییم و اجازه دهیم کودکان دین کودکانه خود را داشته باشند.

باید از طرح و تدریس عقاید پیچیده و مشکل برای آنها خودداری کنیم، چرا که نمیتوانند آن را درک کنند و چه بسا موجب بدفهمی و گریز آنها از دین شود. همچنین به لحاظ عاطفی بهتر است در این سنین خداوند را با صفات رحمت و رحمانیت معرفی کنیم و نه با صفات قهریت.

از تأکید زیاد و افراطی روی اجرای دقیق و صحیح برخی احکام دین و عقوبت اجرا نشدن صحیح آنها خودداری نماییم؛ چرا که این تأکیدات افراطی باعث ایجاد وسواس های فکری و عملی در آنها و باقی ماندن این مشکل تا سنین نوجوانی و بزرگسالی شده است. بهتر است طرح بسیاری از مسائل اعتقادی تا دوره تفکر صوری به تأخیر افتد. انتظار می رود در این مرحله نوجوان به دلیل افزایش توانمندی های ذهنی و شناختی، مسائل اعتقادی را از روی تفکر و تدبر و تأمل بپذیرد و تا پایان عمر از آنها حفاظت نماید.

 

شایان ذکر است که سنین یاد شده در سیر تفکر مذهبی کودک تقریبی است و تأکید میشود که نباید به عنوان سنین قطعی در نظر گرفته شود. 

برگرفته از مجله نسیم وحی

(صاحب امتیاز جامعه القرآن الکریم سید محمد مهدی طباطبایی)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان پریسا
18 فروردین 93 11:03
سلام صبح به خیر. مطلب خیلی خوبیه به خصوص برای ما که بچه هامون در حال ورود به همین مراحل و اغاز همین پرسش ها هستن..... وقتی اون نکته رو خوندم که بچه های 2 تا 6 سال پدیده ها رو از دید خودشون میبینن ....... یاد پریسا افتادم که دقیقا همین جوره و اگر سوالی بپرسه گاهی دوست داره جوابی رو بهش بدیم که خودش دوست داره...
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز وقت شما هم بخیر و شادی باشه ان شاءالله ممنونیم از بیان این تجربه ی قشنگتون که مثالی برای این مطلب بود.
مامان پریسا
18 فروردین 93 11:15
یه نکته ایی که قبلا در مدرسه (همین جا) خونده بودم همین نکته بود که خداوند رو با مهربان بودن به بچه بشناسونیم نه با قهریت.... این نکته همیشه به یادم مونده بود و گاهی که میخوام چیزی رو به پریسا بگم از این نکتهخ استفاده میکنم مثلا: خدای مهربون دوست داره بچه ها همیشه حرفای خوب بزنن. کلا وقتی پریسا بخواد اسم خدا رو بیاره حتما میگه : خدای مهربون. یعنی صفت مهربان بودن براش هضم شده که خدا همیشه مهربونه.
یه مامان
پاسخ
آفرین! همین نکات به ظاهر کوچیک هستند که خیلی کلیدی هستند. در واقع توی این سنین فقط باید ضمیر بچه ها رو از خاطرات خوب درباره ی خدا پر کنیم. اتفاقا دو روز پیش با دخترم به پارک رفته بودیم و با دیدن گلهای زردی که توی باغچه بود ناخودآگاه به یاد حرف استاد بزرگوارمون افتادم که می فرمودند: «فصل بهار، فصل خیلی خوبی برا آموزش خداشناسی به بچه هاست. وقتی اونا رو به گردش می برید، زیبایی های کوچیک طبیعت رو به چشمشون بیارید و وقتی متوجه اون زیبایی ها شدند بگید که اون نعمت رو خدای مهربون برامون آفریده و این یعنی زیبایی شناختی از خدا». پیرو همین صحبت من هم گلای زرد و کوچیک توی باغچه رو نشونش دادم و گفتم ببین چقدر قشنگه، توجهش به تمام گلای باعچه جلب شد و همینطور نگاه می کرد و بقیه ی گلها رو بهم نشون میداد. بعد از فرصت استفاده کردم و گفتم که این گلها رو خدا برامون درست کرده. اتفاقا دیروز هم مسیرم به همون سمت افتاد و وقتی توی بغلم داشتیم از اونجا رد میشدیم، یهو دخترم خودش رو به پایین کشید و گفت : «مامان! خدا » و اشاره به همون گلهای زرد و کوچولو کرد. خیلی برام جالب بود. و جالب تر اینکه توی تلویزیون هم علف و طبیعت رو نشون میدادند ، دوید سمت تلویزیون و گفت : «مامان! خدا» _______ مورد دیگه ای هم یادم افتاد براتون بگم البته با عرض معذرت که سرتون رو درد میارم خاطره ای از بچگی های خودم هست و این صحبتِ پریسای عزیز منو یاد اون انداخت: مامانم هر وقت میخواست برامون قصه بگه، می گفت : «یکی بود یکی نبود، غیر از خدای خوب و مهربون هیشکی نبود»، یه روز که میخواست قصه تعریف کنه و یادش رفته بود که خدا رو با صفات خوب و مهربون همراه کنه ، من و داداشم، به مامانم گفتیم: «نه! اشتباه کردی» مامانم با تعجب پرسید که : «کجا رو اشتباه کردم، هنوز که من چیزی نگفتم». ما هم در جوابش گفتیم: «غیر از خدای خوب و مهربون هیشکی نبود». جایزه ی این یادآوری یه بوس از طرف مامانم به همراه تشویق بود که هنوز که هنوزه توی ذهن من مونده. این هم یه آموزش می تونه باشه که توی فکر ما به طور غیرمستقیم قبل از خاطره های خوب قصه شنیدن، خدا رو همراه با صفات مهربونی و خوبی به گوشمون می رسوندند و اینطوری توی قلبمون حک می کردند.
مامان پریسا
18 فروردین 93 11:16
حالا یه سوال از حضورتون داشتم. اگر پریسا یا بچه های این سنی همچین سوالی (مثل سوال مریم کوچولو ) از ما پرسیدن چه پاسخی باید بهشون بدیم.؟
یه مامان
پاسخ
در مورد پاسخ به این سوالتون باید بگیم که توی مبحث آموزش مفاهیم دینی مطالبی در مورد خدا از دیدگاه های مختلف رو داشتیم و بررسی کردیم و همچنین به پرسش و پاسخ هایی در مورد خدا بطور مفصل پرداختیم. همچنین مطالبی در مورد اینکه بچه ها توی هر سنی چه درکی از مطالب دینی دارند رو با هم بطور مفصل یاد گرفتیم (در واقع این مجموعه خلاصه ای از آنچه که آموختیم بودیم رو نشون میداد) . حالا با توجه به این مطالب، بسته به شخصیت و سن کودک باید به پرسش های اونا پاسخ داد ؛ البته ان شاالله به امید خدا باز هم در زمینه خداشناسی به بچه ها مطالبی رو در مدرسه قرار خواهیم داد. البته شما خودتون که دیگه استادید!
مامان یاسمن و محمد پارسا
18 فروردین 93 11:42
خیلی عالی بود ممنونم اتفاقا دیروز یاسمن از من می پرسید خدا کیه مامان کجاست و خیلی سوالهای دیگه اخرشم نتونستم قانعش کنم ممنونم از پست قشنگتون
یه مامان
پاسخ
خواهش میشه! خوشحالیم که براتون مفید واقع شده... براتون آرزوی موفقیت در تمام مراحل زندگی رو داریم
مامان فرنيا
18 فروردین 93 13:06
سلام همه ما با اين سوالها مواجه هستيم ممنون كه اين مطلب را انتخاب كرديد يك روز توي مهد درباره خدا براي دخترم حرف زده بودند وقتي امد خانه كمي از قدرت خدا حرف زد و اينكه خدا همه چيز به ما داده و همه چيز را افريده بعد گفت مامان تو خدايي گفتم چرا؟ گفت اخه تو منو درست كردي براي دخترم سعي كردم توضيح بدم حتي اينكه ني ني ها توي شكم مامانها درست ميشن هم كار خداست
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز خواهش می کنیم برداشت بچه ها از مساله به ظاهر خلاصه میشه و همونطور که توی بحث آموزش مفاهیم دینی با هم دنبال کردیم، تفکر عینی دارند و این مثالِ خوبی بود برا درک بیشتر اون موضوع. ممنونیم مامان مهربون
مامان شاران
18 فروردین 93 14:44
ممنونم نکات خوبی بودند واقعا همانطور که گفته شد از 2سالگی سوالات بچه حول محوریت خداشناسی شروع میشه و باید آگاهانه و به زبون خودشون به سوالات پاسخ داده شود
یه مامان
پاسخ
خواهش میشه! قابل شما رو نداشت همینطوره! هم آگاهی از مساله مهمه و طریقه ی عنوانِ اون مطلب به بچه ها! باید با بچه ها بچه شد، اونوقت خیلی بهتر اطلاعاتمون رو منتقل می کنیم.
مامان شبنم
18 فروردین 93 17:20
سلام بسیار جالب بود ومفید امید که بتونیم بچه ها مون رو با شناخت درست از خدا و دین تربیت کنیم
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز ان شاءالله
مامان پریسا
19 فروردین 93 18:49
سلام جواب کامنت هاتونو خوندم. ممنون از زحمتتون. با وقت کمی که ارید این طور مفصل جواب مدید. نکات ریز و زیبایی رو اشاره کردید که حتما من هم استفاده میکنم. همین نکات هستن که به درد تربیت بچه میخوره. در مورد اون سوالم هم الان که گفتید یادم اومد. پس لازم شد برم واون مطالب رو مجددا بخونم.
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز خواهش میشه! از هم صحبتی با شما خیلی خوشحال میشیم. باید یه تمهیداتی بیندیشیم که همه امون هر چند وقت یه بار مطالب رو دوره کنیم. حالا اگه طرحی در این باره دارید خوشحال میشیم بشنویم.