تجربه موفق ۴۲: پیاده رفتن مسیر پارک همراه با کودک
🔹 روز اول بعد از برگشتن از پارک!
دختر سه ساله حسابی بازی کرده خسته شده و در مسیر برگشت از پارک راضی نمیشه راه بیاد
-مامان بغلم کن
- بغل؟ باید راه بریم😐
- آخه من خسته ام
- خب منم خسته ام😕
- بغل!
- شما دیگه بزرگ شدی😒
- ببببببغل😭
- بیا روی این پله استراحت کنیم خستگی مون در بره بعد بریم
- نه بغلم کن😭
و بالاخره مادر با عصبانیت و ناراحتی درماندگی تسلیم میشه و با وجود خستگیش و سنگینی دخترش اون رو بغل میکنه به این امید که کمی راه میرن و دخترش رو میذاره زمین و دوباره راه میره...
👈 اما دخترک به هیچ زبونی از بغل مامان پایین نمیاد و کل مسیر به غرغر مامان و گریه ی دخترک سپری میشه!🤦♂
🔹 روز دوم در مسیر رفت و برگشت پارک:
روز دوم مادر روش دیگه ای رو پیش میگیره و دخترک در مسیر رفت و برگشت خودش کل مسیر رو پیاده طی میکنه و تازه یه عالمه با هم میخندن
به نظرتون این مادر چیکار میکنه؟ 🤔
بله روز دوم مادر فقط سعی میکنه از همون ابتدای مسیر و قبل از رسیدن به مرحله ای که دخترش بگه بغلم کن و از خواسته اش کوتاه نیاد به روش های مختلف طول مسیر رو کوتاه کنه و دخترش رو سرگرم کنه تا متوجه طولانی بودن مسیر نشه و اصلا نفهمه کی رسیدن!😁
- اگه گفتی سنگفرش های پیاده رو شکل چی هستن؟
-دایره
-آفففففرین
-کی میتونه مربع پیدا کنه؟
- اونجاس پنجره ای اون خونه
- آففففرین
- کی میتونه اتوبوس پیدا کنه؟
- کی میتونه ماشین قرمز پیدا کنه؟
- اگه گفتی اون برگی که روی زمین افتاده چه رنگیه؟
- برگ های بالای درخت چه رنگی هستن؟
- اونجا رو ببین اون ردیف سنگفرش های زردرنگ پیاده رو رو میبینی مثلا ریل قطار هستن ما هم قطاریم
حالا قطار میخواد یواش بره هوهو چی چی هوهو چی چی
قطار میخواد تند بره هوهو چی چی هوهو چی چی
و به این ترتیب کل مسیر با شادی و خنده طی میشه و حسابی به هر دوشون خوش میگذره😏👌
📌همیشه سعی کنید قبل از اینکه سوپاپ صبر و حوصله ی بچه ها بزنه بالا و خودتون به مرز انفجار برسید با تمهیداتی خیلی ساده و کمی خلاقیت به هدفتون برسید.