مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

اصول رفتار با کودک زیر سه سال؛ قسمت نهم (عبور از تعادل در رفتارهای کنترل محور)

1394/3/2 10:52
نویسنده : یه مامان
3,272 بازدید
اشتراک گذاری

در جلسات پیش گفتیم که در ارتباط با کودک اگر همه ی رفتارهای والدین با فرزندان را در یک دایره محاط کنیم، یک محور رفتارهای برپایه ی مهرومحبت و یک محور برپایه ی خشونت و محور دیگر برپایه ی آزادی و محور آخر برپایه ی کنترل یا محدودیت خواهد بود...

در رفتارهای کنترل محور، نوازش و حمایت عاطفی یا درک احساس را توضیح دادیم. در رفتارهای آزادی محور، ارزیابی مثبت و مشارکت و آزادی متعادل را توضیح دادیم. رفتارهای آزادی محور کودک را به سمت استقلال سوق می دهد یعنی به هر میزان که از کارهای بچه ها ارزیابی مثبت کنیم و آن ها را در کارها مشارکت بدهیم و ما هم دربازی های آن ها مشارکت کنیم، به همان نسبت احساس ارزشمندی کودک و اعتمادبه نفس بالا می رود و به سمت استقلال خواهند رفت.

در رفتارهای کنترل محور بر پایه ی مهرو محبت نیز نوازش را گفتیم که نوازش انواع مختلف پوستی و چشمی و کلامی و غیره دارد و وقتی کودک نوازش می شود به پدرومادر نزدیک می شود. مثل طنابی که توسط پدرومادر کشیده می شود. در رفتارهای آزادی محور برپایه ی مهرومحبت، کودک برای رفتن و مستقل شدن آماده می شود و در رفتارهای کنترل محور کودک جذب پدرومادر می شود. درک احساسات کودک، او را به پدرومادر وابسته می کند. دو نوع وابستگی داریم:

1-      وابستگی سالم

2-      وابستگی ناسالم (چسبندگی، دلبستگی(.

در وابستگی سالم، ما همه به هم وابسته هستیم؛ در کل انسان بدون وابستگی معنی ندارد. انسان بدون وابستگی یعنی تنها. همه ی موجودات زنده برای بقاء به هم وابسته هستند. در رابطه ی والدین و کودک وابستگی ناسالم همان دلبستگی است.

مثلا اگر نوازش از تعادل خارج شود وابستگی ناسالم ایجاد می کند و مادر و کودک هردو دوست خواهند داشت که همیشه پیش هم باشند؛ به این حالت دلبستگی می گویند.

خیلی از اختلافات مادرشوهر و عروس به این علت است که مادر وابسته و دلبسته ی پسر است و طاقت دوری از او را ندارد و این باور را دارد که دلبند من از دستم رفت! حتی بین پدر و دختر هم این دلبستگی وجود دارد و دائم جلوی پای خواستگارها سنگ می اندازد چون دلش نمی خواهد که دخترش برود!

رفتار سومی که کنترل محور است «حمایت عقلانی» نام دارد. در حمایت عاطفی کودک مهارت پیدا می کند که از احساسش عبور کند. منظور از حمایت عقلانی، یادگیری، هوش و همان IQ است در این حمایت مهارت های فکری و عقلی کودک بالا می رود. تمامی این رفتارها به هم مربوط هستند و برهم تأثیرگذارند. ما جدا جدا آن ها را توضیح می دهیم ولی در کل همه به هم مربوط و یکپارچه هستند. مثلا وقتی در رفتار مشارکت، با کودک بازی می کنیم خودبخود او را حمایت عقلانی و ارزیابی مثبت نیز می کنیم. این رفتارها در هم تنیده هستند.

در حمایت عقلانی، شبکه ی عصبی کودک رشد می کند. مثلا وقتی در بازی های کودک غیر مستقیم به بالا رفتن شناخت او کمک می کنیم یعنی حمایت عقلانی صورت گرفته است. مثلا بازی هایی که کودک در آن ها درک شکل و رنگ و غیره را پیدا می کند.

 

شش رفتار منطقه ی مهرو محبت محور کامل شد. این شش رفتار بهترین رفتار با کودک هستند. در دو ربع دایره به هر طرف حرکت کنیم از منطقه ی مقابل دورشده ایم؛ محور مهرومحبت نقطه ی تعادل است. در این جلسه می خواهیم درمورد عبور از تعادل صحبت کنیم.

نوازش و حمایت عاطفی و عقلانی و غیره همگی خوب هستند اما به شرطی که در حد تعادل باشند. از هر منطقه ای دور شویم و به منطقه ی دیگری نزدیک شویم دچار افراط و تفریط شده ایم. یعنی اگر به سمت رفتارهای آزادی محور تمایل داشته باشیم از کنترل محورها دورخواهیم شد و بالعکس. تعادل به هم می خورد؛ وقتی تعادل بهم بخورد ارتباط ما با کودک آسیب می بیند.

از عدم تعادل رفتارهای کنترل محور شروع می کنیم:

زمانی که حمایت عقلانی و حمایت عاطفی زیاد می شود و نوازش از تعادل خارج می شود، وابستگی والدین به خصوص مادر را به دنبال خواهد داشت. پس هر وقت از تعادل خارج شویم دچار رفتار وابستگی خواهیم شد. آن چیزی که حاکم بر رفتار مادر و کودک است، دلبستگی یا همان وابستگی ناسالم است.

سؤال: مثلا در نوازش علامت این که از تعادل خارج شده ایم چیست؟

پاسخ: زمانی که مثلا اگر فرزندتان را نوازش نکنید می بینید که یک چیزی کم دارید. همانطور که در رابطه ی مهرو محبت گفتیم محبت از روی نیاز است و از طرف کودک به والدین است، مهر از طرف والدین به کودک است چون محبت از خالی بودن و کمبود است ولی مهر از پُر بودن است. خیلی موارد مادر نوازش کافی از همسرش نمی گیرد، هر انسانی نیاز دارد که به کس دیگری بگوید دوستت دارم و از او بشنود که دوستش دارد، اگر این رابطه بین همسران شکل نگیرد تبدیل می شود به رابطه ی خارج از تعادل با بچه ها.

خانم ها بیشتر دوست دارند که دوست داشته شوند و آقایون بیشتر دوست دارند که دوست بدارند و جالب است که آقایان نیاز دارند که به کسی بگویند دوستت دارم ولی بلد نیستند! و فکر می کنند کارهایی که انجام می دهند یعنی دوستت دارم! بنابراین وقتی خانم اذعان می کند که همسرم مرا دوست ندارد! آقا جواب می دهند که من تو رو دوست ندارم؟! پس برای کی تا یازده شب دارم کار می کنم؟! آقایان فکر می کنند با کارهایی که انجام می دهند به همسرشان می فهمانند که دوستش دارند و همسرشان هم باید این مطلب را بفهمد! اما واقعاً آقایان لازم است که بگویند و خانم ها هم واقعاً لازم است که بشنوند.

همان طور که کودک نیاز به درآغوش گرفته شدن دارد مادر هم این نیاز را دارد؛ حال اگر این نوازش بین همسران مبادله نشود و چاله های نیازهای همسران توسط هم پر نشوند همه ی این آسیب ها را سر فرزندان خالی می کنند و دلبستگی های عمیقی به وجود می آید که آثارش ممکن است بیست سال بعد نشان داده شود.

در کودکی مادر متوجه اشتباهش نمی شود و کارهای خودش را طبیعی تلقی می کند و به حساب دوست داشتن فرزندش می گذارد در حالی که دوست داشتن کاملا طبیعی است اما دلبستگی کاملا غیر طبیعی است و خلاف قانون هستی و آفرینش است حتی وابستگی در حد متعادل درست است اما دلبستگی اشتباه است.

برآورده نشدن نیاز همسران توسط یکدیگر، وابستگی والدین به فرزندان را ایجاد می کند

وابستگی والدین جزو رفتارهای کنترل محور است و والدین در این حالت می خواهند که دائم فرزند پیش خودشان باشد و گاهی این حالت حتی در زمان ازدواج فرزندان هم ادامه دارد. والدین در این حالت در اثر دلبستگی و وابستگی ناسالم دائما به فرزندشان احساس گناه می دهند و به آن ها می چسبند.

متأسفانه امروزه دلبستگی در جامعه ی ما یک ارزش شده است و اگر بچه ها به پدرومادر دلبسته نباشند برچسب بی صفتی می خورند و اگر پدرومادر دلبسته ی بچه ها نباشند برچسب دیگری می خورند. در همه ی امور تعادل را حفظ کنید. با هم بودن و با هم سفر رفتن و به هم مهر ورزیدن بسیار خوب و لازم است اما تعادل باید در همه ی زمینه ها رعایت شود

 وقتی والدین وابسته می شوند، در پی آن وابستگی فرزندان به وجود می آید و رفتارها و ارتباط ها براساس دلبستگی و وابستگی ناسالم خواهد بود، بچه ها دیگر خودشان را نمی بینند، نگاه می کنند ببینند پدر و مادر چی می خواهند تا همان را انجام دهند. به قول راجرز در این حالت مادر جای خویشتن کودک می نشیند. راجرز می گوید نوزاد یک خود دارد و یک خویشتن. «خود» همان درکی است که از خود دارد و «خویشتن» وجودش است که باید رشد کند.

این خویشتن معنای زندگی کودک است و راجرز می گوید: در حالت وابستگی ناسالم مادر جای این خویشتن کودک می نشیند و خودش را تحمیل می کند و در این حالت بچه فقط کاری را انجام می دهد که مادر می خواهد و دیگر برایش مهم نیست که خودش چی می خواهد و رضایت خودش دیگر هدف نیست و مهم رضایت مادر است.

با ادامه ی این حالت این کودکان در بزرگسالی دیر راضی یا ارضا می شوند چون رضایت درونی خود از خود، دیگر مهم نیست بلکه رضایت دیگران است که مهم است و سعی می کند که رضایت همه را فراهم کند، خود دیگر مطرح نیست و متأسفانه ما این حالت را ارزش می دانیم که خودمان را فدای دیگران کنیم و یادمان می رود که ما مسئول خودمان هستیم و در مقابل دیگران مسئولیت داریم؛ ما مسئول دیگران نیستیم.

ان شاالله در جلسه ی بعد به سراغ عبور از تعادل در رفتارهای آزادی محور خواهیم رفت...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان گلها
2 خرداد 94 16:06
سلام برمعلمای خوب مدرسه اعیاد شعبانیه بر همگی مبارک مطالب خیلی مفیدی بود بسیار ممنون
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز گل ها این ایام پر خیر و برکت بر شما هم مبارک باشه، ما رو از دعای خیرتون محروم نکنید
مامان اهورا
2 خرداد 94 16:08
سلام خسته نباشید،بازم موضوع مورد علاقه من،البته در این مورد که گفته شده (برآورده نشدن نیاز همسران توسط یکدیگر، وابستگی والدین به فرزندان را ایجاد می کند)حداقل در مورد من صادق نیست چون من هر وقت از دست شوهرم ناراحتم کمتر به اهورا محبت میکنم اما هر وقت نیازهای عاطفی من پاسخ داده شده باشه اونوقت بیشتر محبت میکنم ،اما کاش مثالهای بیشتری زده میشد در این مورد که چطور میشه این دلبستگی رو کم کرد،شدیدا منتظر ادامه بحث هستم،ممنون از شما
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز سلامت باشید ممنون که اینقدر با انرژی و انگیزه این مباحث رو دنبال می کنید و با دقت می خونید. فکر می کنیم این مساله که ناراحت بودن از دست همسرتون کم شدن محبت نسبت به فرزندتون رو درپی داره در مورد بقیه مامان ها هم صادق باشه به نظرمون منظور از اون قسمت مطلب برآورده نشدن نیاز عاطفی بود نه ناراحت بودن ودلخور بودن از همسر. مثلا اون نوازش ها و محبت های خاص که هر زن لازم داره وقتی از طرف همسر کمتر برآورده بشه گرایش به محبت به فرزند بیشتر میشه مثلا ممکنه یک زن قبل از بچه دار شدن کنار همسرش خیلی راحت تر خوابش ببره و کنارش آرامش خاص و ویژه ای داشته باشه و مثلا بدون همسرش اصلا خوابش نبره اما بعد از بچه دار شدن تبعا وقتی که با همسرش میگذرونه کمتر میشه و مثلا فرزندش قبل از خواب باهاش حرف میزنه یا مثلا دستش رو میگیره و نوازش میکنه و... ممکنه بعد از مدتی این خانم کنار فرزندش راحت تر و زودتر به خواب بره تا کنار همسرش امیدوارم متوجه منظورمون شده باشید
مامان فرنيا
3 خرداد 94 7:45
مطلب بسيار تامل برانگيزي است من خودم از وابستگي فرزند به والدين اصلا خوشحال نميشم اما متاسفانه حس ميكنم اين وابستگي بين من و دخترم وجود دارد حتي توي خانه بيشتر ترجيح ميده كنار من بشينه يا با من بازي كنه تا پدرش البته راحت از من جدا ميشه و مهماني يا مهد ميره و تاحالا پيش نيامده از دوري من گريه و بيقراري كنه اما مثلا در اين سن نميتونه يك شب جدا از من باشه نميدونم اين طبيعيه است يا ...
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز بله از دیروز حسابی خودمون رو هم به فکر انداخته، سن فرزند شما رو تجربه نکردم اما پسر سه ساله ی من هم همین رفتار رو داره البته به لطف این مطلب و این مشغولیت ذهنی مطالب دیگه ای هم در این زمینه مطالعه کردیم که ان شاالله اونا رو هم براتون میذاریم شاید برای شما هم مفید باشن