مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

تقدیم به مامان دونه برفی...

1393/11/29 0:25
نویسنده : یه مامان
4,607 بازدید
اشتراک گذاری

«سه شنبه 30 دی ماه 93 بود

از مامانم پرسیدم حالت خوبه ؟ 

گفت خوبم مامان جان.. خوب خوب هیچیم نیست.

هنوز اول بهمن 93 سپیده نزده بود که فهمیدم مادرها تنها دروغگوهایی هستند که خدا دوسشون داره»

 

هرچند کمی دیر شده اما این پست و شعری که در ادامه ی مطلب هست رو تقدیم می کنیم به مامان دونه برفی عزیز که مدتی پیش مادر گرامیشون رو از دست دادند و ما از حالشون غافل موندیم...

برای شادی روح این بانوی بزرگوار فاتحه ای همراه با ذکر صلوات قرائت بفرمایید

ایام فاطمیه نزدیکه مامان عزیز دونه برفی، دلتون رو بسپارید به حضرت زهرا سلام الله علیها و ازش بخواید که آرومش کنه و توان تحمل این غم رو بهتون بده ان شاالله

اگه فرصت کردید به این دو تا مطلب هم یک سری بزنید شاید کمکی باشه براتون:

چگونه با غم عزیزان از دست‌ رفته کنار بیایم؟...

نحوه برخورد با کودک در مرگ عزیزان (گفتگو با مشاور) 

 امیدواریم دوباره بتونیم مامان دونه برفی صبور و مقاوم و پر انرژی رو ببینیم...

 

رفت از برم سروی گران ،کز رفتنش اشکم روان

سوز وداعش هر زمان، تا استخوانم می‌رود

او زهره و من مشتری، او گوهر انگشتری

افسوس از آن انگشتری، کز دست آنم می‌رود

ای آفتاب ای آفتاب، بر جسم من دیگر متاب

زیرا که مادر چون گلی، از گلسِتانم می‌رود

من بر شتر او ساربان، می‌رفتمی با همرهان

این ناقه در گِل مانده و، آن ساربانم می‌رود

پر می‌زند سوی جنان، در وصف نآید آن زمان

خواهم چو توصیفش کنم، شرح از بیانم می‌رود

تاریک گردد آسمان ،اشکم چکد بر حلتان

چون اختر تابنده‌ای، از آسمانم می‌رود

گویی که خورشید جهان، بر بسته رخت از آسمان

بی روی او سرما چنان، تا عمق جانم می‌رود

چون لاله‌ای دامن کشان، رفت و نماند از او نشان

گویی نشان او چنان، تیر از کمانم می‌رود

هر صبح و شام و هر سحر، جویم کزو گیرم خبر

هر لحظه نامش بی‌گمان، اندر زبانم می‌رود

من مست و شیدایش بُدم، پنهان و پیدایش بُدم

چون کرد رو از من نهان، روح از روانم می‌رود

از هجر مادر ناگهان، قامت شده همچون کمان

اشکم چو بارانم روان، از دیدگانم می‌رود

«سیمرغ» اگر داری نشان، زان مادر شیرین بیان

تنها نهادم گو چرا، از کاروانم می‌رود

دوستان عزیز برای مامان پریسای گل هم دعا کنید ظاهرا مجددا یکی از بخیه هاشون عفونت کرده و دوباره عمل کردن و هنوز در بیمارستان بستری هستن دعا کنید زودتر خوب بشن و دل کوچیک پریسا جان هم شاد بشه

پسندها (1)

نظرات (11)

فاطمه مامان گلها
29 بهمن 93 1:47
واااای خدا صبر بده به این عزیز ان شاالله خداوند سایه همه مادرها رو بالا سر فرزندانشون نگه داره این شعر بالا خیلی ناراحت کننده بود عزیزم مامان پریسا جون که بهتر شده بودن خدای مت ان شاالله به حق فاطمه زهرا شفای کامل پیدا کنند.
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز گل ها ممنون از حضورتون ما هم از خدا براشون صبر طلب می کنیم بله اما متاسفانه خبردار شدیم که دوباره عمل شدن و یک هفته هم به خاطر عفونت قلبشون باز بوده
بابا و مامان
29 بهمن 93 9:27
خدا رحمتشون کنه و قرین رحمت الاهی باشند
یه مامان
پاسخ
ان شاالله
بابا و مامان
29 بهمن 93 9:29
وای باز چی شده بمیرم الاهی ایشالاه که حالشون زود خوب بشه خیلی ناراحت شدم
یه مامان
پاسخ
دعا کنید براشون ان شاالله که از دعای شما دوستان هر چه زودتر سلامتیشون رو به دست بیارن
مامانی
29 بهمن 93 9:49
سلام و صبح بخير متاسف شدم انشالله خدا بهشون صبر بده غم خيلي بزرگيه
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز فرنیا بله همینطوره، خدا بهشون صبر جمیل عطا کنه ان شاالله
مامان پارسا
29 بهمن 93 10:17
خدا صبر بده ،خدا همه اسیران خاک رو رحمت کنه و سایه های همه مادرها رو رو سر بچه ها حفظ کنه
یه مامان
پاسخ
ان شاالله
مامان اهورا
29 بهمن 93 11:47
سلام ،خدا رحمتشون کنه،فکر میکنم هیچ چیز جای مادر رو برای آدم نمیگیره،خدا بهشون صبر بده ، خدا به مامان پریسا جون هم سلامتی بده و به آغوش خونوادش برگردونه،آمین
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز ان شاالله بله مادر یک فرشته است کاش ما قدر این نعمت رو بیشتر بدونیم
مامان فرنيا
29 بهمن 93 13:27
راستي من گوشي ام را گم كردم و تمام شماره هام را از دست دادم خبري از مامان پريسا داريد؟
یه مامان
پاسخ
بله، خط آخر همین پست پایین شعری که در ادامه ی مطلب نوشته شده رو بخونید
مامان شبنم
29 بهمن 93 15:35
سلام بسیار متاسف شدم و برای ایشون طلب صبر و برای مادر گرامیشون طلب مغفرت دارم
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز ممنون، ما هم همینطور
مامان
30 بهمن 93 11:44
سلام ميشه يه خبر جديد از مريم جون بهمون بدين من خيلي نگرانم....
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز چشم سعی میکنیم بازم خبر بگیریم؛ البته خبری که در این پست گذاشتیم رو هم همون روز گرفتیم که پست گذاشته شده دعاشون کنید --------------------- خبر گرفتیم مامان علی آقا و حسین آقا گفتن که دیروز از مامان مریم جان پرسیدن گفتن که رفتن عیادتشون و خوب بودن. شاید امروز مرخص بشن ولی هنوز خبر ندادن که مرخص شدن یا نه.
بابا و مامان
30 بهمن 93 14:20
سلام ممنون که خبر از مامان پریسا جون بهمون می دید ایشالاه که مرخص شدن و حالشون خوبه
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز خواهش میشه، امیدواریم که به زودی پیام های خودشون رو توی مدرسه ببینیم
همیار: مامان یاسمن و محمد پارسا(1)
1 اسفند 93 9:05
خصوصی لطفا
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز ممنون از لطفتون منتظریم