مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

درک کودکان و نوجوانان از مفاهیم دینی؛(مفهوم قداست خداوند)

1392/8/6 16:26
نویسنده : یه مامان
3,857 بازدید
اشتراک گذاری

ما اومدیم!

اول از همه به خاطر تاخیر چند روزه و اینکه باعث نگرانیِ شما مامان های عزیز شدیم، عذرخواهی می کنیم...

ولی راستش رو بخواهید، از اینکه اینقدر دوستان به ما لطف دارند بسی خوشحال شدیم  و فهمیدیم که قدیمی ها یه چیزی می دونستند که گفتند دل به دل راه داره؛ از صمیم قلب میگیم، هر دفعه، هر کدوم از شما مامان های مهربون که برامون نظر میذارید کلی بهمون انرژی میدید و هر وقت یه مدت ازتون خبری نمیشه، شدید دلتنگ و دلواپستون میشیم.

برای همه آرزوی موفقیت داریم. بریم با هم در مورد درک بچه ها از خدا بیشتر بدونیم...

مفهوم قداست خداوند

از آنجا که مفهوم قداست ، در نظر کودکان با مفهوم وجودی با اعمال غیرقابل پیش بینی و تهدیدآمیز تبیین می شود و ترس کودکانه ی آنان را از چنین وجودی می توان دریافت، سوال اول گلدمن این بود که «چرا موسی ترسید به سوی خدا نگاه کند؟» تا بدین وسیله تصور آنها از علت ترس موسی از خدا بعنوان موجودی مقدس روشن گردد که این در حقیقت بازتاب احساس خود آنان است.

در مجموع آنچه که در پاسخها مطرح شده است، با برداشت کودکان از مفهوم خدا و ارتباط او با دنیای فیزیکی مطابقت دارد.

برای کودکان پیش دبستانی ، ترس از خدا بعنوان فردی قدرتمند که اعمالش غیرقابل پیش بینی است، مطرح می باشد. او دارای ویژگیهای فیزیکی با قدرتی سحرآمیز است که در مقابل اعمال بد و ناپسند خشمگین شده ، اقدام به تنبیه می نماید. اما بیشتر کودکان خدا را دوست خود می دانند. یقینا در مساله عبادت اطمینان به وجود دوستانه و محبوب خداوند باید برای کودکان بیشتر و گسترده تر نمودار شود. شخصیت پیامبران می تواند ما را در ایجاد این اطمینان کمک نماید،بدان صورت که آنها بعنوان انسان هایی که خداوند برای کمک و هدایت ما فرستاده است، معرفی شوند .

البته اینکه بخواهیم مستقیما با طرح صمیمت سهل الوصول با خدا از ترس طبیعی کودکان جلوگیری کنیم، روش موفقی نخواهد بود، چرا که در اینصورت مساله محدود به الفاظ خواهد شد و تاثیر واقعی را در این برداشت کودکان از خدا نخواهند گذارد، از این رو بهتر است از روشهای غیرمستقیمی که چهره ی دوست داشتنی و محبوبی از خداوند را به نمایش می گذارد و از آن ترس می کاهد بهره برد.

دانش آموزان در سالهای نخستین دبستان ، اگرچه بر اساس علایق انسان انگاری خدا را بعنوان بشر فوق العاده تصور می کنند، ولی بر خلاف دوره ی پیشین اعمال الهی از نظر ائ غیرقابل پیش بینی و بی دلیل نیستند. آن ترس گذشته کاهش می یابد و به گونه ای دیگر از ترس مبدل می شود که مربوط به قدرت فوق العاده و سحرآمیز خداوند بوده، می تواند در دنیای ما به صورت معجزات یا وقایع دیگر ظهور یابد.

او در گذشته برای بازدید مخلوقات خود به زمین می آمده ، اما اکنون در بهشت زندگی می کند و آن مسایل اتفاق نمی افتد. احساس گناه نسبت به بعضی معاصی خاص به ترس از خدا مربوط شده و از این رهگذر خدا بعنوان یک تنبیه کننده در نظر گرفته می شود که سرانجام روزی از انسان در قبال خطاهایش بازخواست می کند. البته این مفاهیم با آنچه که از نظر خردسالان مطرح شد، متفاوت است.

تا حدود دوازده سالگی همان برداشت های دینی درباره ی تقدس ادامه می یابد و در این زمان است که تصورات فیزیکی به تدریج جای خود را به عقاید غیرفیزیکی و روحانی می دهند ، ترس از خدا به جهت قدرت فراگیر او نسبت به همه چیز و همه کس جایگزین گونه های پیشین ترس می گردد که این سرآغاز ورود به سطوح بالاتر تفکر است.

سوال دیگری که برای روشنتر شدن مفهوم قداست مدنظر قرار گرفت، این بود که «چرا زمینی که موسی روی آن ایستاد ، مقدس بود؟» کودکان تا سن 8 سالگی در پاسخ های خود دچار سردرگمی و آشفتگی می شدند که ناشی از توجه آنان به طبیعت زمین و و تقید به معانی تحت اللفظی می باشد. «آن زمین مقدس است ، چون در آن گل و سبزه و از این قبیل روییده است.» برخی نیز بیان داشتند که مقدس بودن آن به خاطر تماس با خداست که در این حالت تقدس نیز از طریق تماس فیزیکی ، قابل انتقال است.

گروه دیگر که در محدوده ی سنی هضت تا دوازده سالگی قرار دارند، تقدس یک مکان را وابسته به آن می دانند که خدا در آن حضور پیدا کرده باشد که در این مساله اغلب با یک توجیه فیزیکی همراه است، گاهی نیز مکانی به واسطه ی رخداد یک معجزه در آن مقدس می شود.

از حدود سن دوازده سالگی به بعد که این توضیحات، غالبی غیرفیزیکی و روحانی پیدا می کند. این حضور خداست که مایه ی تقدس اشیا یا مکان ها می گردد، بدون آنکه این حضور و ارتباط صورتی فیزیکی داشته باشد، بنابراین در مجموع می توان به این نتیجه رسید که درک نسبتا صحیح و واقع بینانه از داستانهای دینی پس از سن عقلی دوازده صورت می پذیرد و پیش از آن درک چنین مفاهیمی همراه با مشکلات و نارساییهای فراوان است.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان شبنم
6 آبان 92 17:45
سلام

زیارت قبول ... توی پست قبل یکی از مامانا گفته بودن به حضور هر روزه تون عادت کردیم واقعا همین طوره من این چند روز با این که درگیر گلکم بودم ولی مدام سر میزدم ببینم خبری شد یا نه اخه دختری ما شنبه واکسن 18 ماهگی زد طفلی دو روز رسما می لنگید کلی دلم براش می سوخت ولی راه کارایی که اختراع می کرد تا با وضعش کنار بیاد خیلی خنده دار بود انشاالله که همیشه به شادی غیبت کنید ....

ممنون از مطلب مفیدی که گذاشتید


سلام مامان عزیز
این نظر لطف شما و مامان های خوب مدرسه به ما هست و از این همه لطفی که به ما دارید و وقت میذارید و به مدرسه سر میزنید سپاسگزاریم. در مورد واکسن 18 ماهگی باید بگیم که همیشه بچه ها راه حل های جالب و قشنگی برای حل مشکلاتشون پیدا می کنن البته من دیدم و شنیدم که تازگی این واکسن رو به دست بچه ها میزنن
مامان یاسمن و محمد پارسا
6 آبان 92 18:24
ممنون از مطلب مفیدتون
اینجا می خوام این سوال را بپرسم که برای کودکان چطور خدا را توصیف کنیم وقتی مثلا بهش گفتیم اگه این کار و بکنی خدا دوستت داره و پرسید خدا کیه به چه عنوانی براش تفهیم کنیم ممنونم از پاسختون


خواهش می کنیم و ممنونیم از حضور گرمتون
شیوه ی ترتیبیِ این مقاله اینطوریه که بعد از اینکه درک کودکان و نوجوانان از مفاهیم دینی رو متوجه شدیم ، به چگونگی آموزش اون مفاهیم می پردازیم... با ما در ادامه بحث همراه باشید...
مامان یاسمن و محمد پارسا
6 آبان 92 18:25
سلام دلمون تنگ شده بود خوشحالم که برگشتید


سلام مامان عزیز
ممنون از لطفتون و حضورتون
مامان پریسا
7 آبان 92 0:53
سلام
خدا رو شکر که خوبید و خوشحال شدم که برگشتید.

بله دیگه دل به دل راه داره.
دوستان 2- 3 ساله که به این راحتی هم رو فراموش نمیکنن.


سلام مامان عزیز
شرمنده میکنید ما رو با اینهمه لطف و محبت هاتون خوشحالیم که دوستای خوبی مثل شما داریم
مامان پریسا
7 آبان 92 1:03
راستی زیارت قبول ایشالله که ما رو فراموش نکرده باشید.


ممنـــــــــــــــــــــــــون، جای همه ی دوستان خالی بود. حاجت روا باشید ان شاالله
مامان پریسا
7 آبان 92 1:07
وقتی داشتم این پست رو میخوندم یه چیزی به ذهنم رسید.

موضوع اینجاست که این تحقیقات بر روی بچه های خارج از ایران انجام شده . منظورم اینه که شاید با توجه به نوع تربیت و نوع خانواده ها ، برداشت های بچه ها هم متفاوت باشه.

حالا من تصمیم گرفتم یکی از همین داستان ها رو برای شاگردام بخونم و ببینم برداشت اینها که بین 4- 5 ساله هستن از خدا چیه.

حتما نتیجشو بهتون اطلاع میدم.
این هم به جای جواب اون امتحان که ندادم.


اولا که ممنونیم بابت این پروژه هاتون که قراره انجام بدین، دوما مامانِ فعال و عزیز، هر چیزی جای خودش
با نظر شما موافقیم که بسته به نوع تربیت و شرایط خانوادگی ، دیدگاه های مذهبیِ کودکان نیز متفاوته، ولی همونطور که قبلا خدممتون گفته بودیم، این تحقیقات درباره ی کودکان ایرانی نیز انجام شده و از آنجاییکه نتایج نسبتا مشابهی داشته ازش استفاده شده است.
موفق باشید
مامان آینده
7 آبان 92 12:08
سلام به شما مامان های خوب مدرسه
کم پیدا شدن با وجود داشتن فرزند طبیعی است و امیدوارم همیشه صحیح و سلامت باشید
درباره این مطلبتون که جامع بود تشکر و قدردانی دارم
البته دیدگاه این مطلب شما فکر کنم بررسی شده در جوامع غربیست
و من فکر میکنم بچه ها تفکرشون نسبت به خدا آن گونه است که والدین در ذهن آن ها میسازند
خانواده می تواند خداوند را وجودی آگاه و زیبا و دوستدار بچه ها نشان دهد و گاهی هم نقطه مقابل این رفتار
در مقابل هر کار اشتباه فرزند او را از خداوند بترسانیم
یا سخت گیریهای بی مورد باعث شود دیدگاه قداست به یک نوع جبر در ذهن بچه ها شکل بگیرد...
ولی باز هم تکرار می کنم که مطلبتون خوب بود
مواظب خودتون و خوبی هاتون باشید


سلام به شما مامان آینده ی عزیز
بـــــــــله! کاملا موافقیم با نظرتون
مامان شاران
8 آبان 92 15:13
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه ما همیشه به یادتونیم

سلام مامان عزیز
ممنون از لطف و محبتتون
مامان شبنم
9 آبان 92 17:17
دوباره سلام

واکسن 18 ماهگی در کل سه تاست که یکی به دسته یکی به پا یکی هم می خورن که همون فلج اطفاله ... البته دست و پاشو ضربدری زد پای راست دست چپ ... احتمالا می خواست تعادل بچه به هم نریزه شوخی کردم دستش اصلا درد نداشت پاش خیلی اذیت شد ... تب و بد غذایی هم که داستان همیشگیه ... به هر حال ردش کردیم دیگه رفت تا ورود به مدرسه



سلام به روی ماهتون
ممنون از توضیحات جامع و کاملتون بله شنیدیم که واکسن 18 ماهگی سخت تر از بقیه است باز خدا رو شکر این مرحله رو به خوبی پشت سر گذاشتید
گفتید واکسن ورود به مدرسه یاد یه بچه ای افتادم که اومده بود این واکسن رو بزنهاولش هی گریه میکرد که نه نمی خوام و مامانش اینا هم هی میگفتن چیزی نیست و درد نداره و از این حرفا خلاصه واکسن اولی رو با گریه و داد و بیداد زد و بلافاصله بعدش شروع کرده بود با همون حال گریه می گفت دیدید درد نداشت! دیدید؟ بعد تا دید خانمه با واکسن بعدی داره میره سراغش دوباره جیغ و داد و گریه اش رفت هوا خلاصه آدم از یه طرف خنده اش میگرفت و از یه طرف دلش براش میسوخت
براتون در اون روز هم آرزوی موفقیت داریم
مریم (مامان روشا)
15 آبان 92 22:53
سلام خدا منو بکشه که این قدر دیر اومدم پیشتون ...من تازه فهمیدم که چند روز نبودید ببخشید به خدا منم اگر میدونستم که نیستید حتما جویای حالتون میشدم...من دیگه انقدر دیر به دیر میام که شما هم عادت کردید و نگرانمون نمیشید
ایشالا همیشه به خوشی و سفر باشید

سلام مامان مهربونِ روشای عزیز
هر وقت تشریف بیارید قدمتون سرِ چشم... البته اگه زود به زود بیاین که دیگه بهتره و دلمون براتون اینقدر تنگ نمیشه.

راستی بابت معذرت خواهی های هر کامنتی که گذاشتید ، حسابی شرمنده امون کردید... دیگه اینقدر هم اوضاع فجیع نیست باااااانو!
راستی تلگراف های ما به دستتون نرسیده؟

مریم(مامان روشا)
18 آبان 92 14:56
باور میکنید سر به وبلاگ روشا نزدم ...نمیدونم چرا انقدر زمان کم میارم ...دستم به روشا خیلی بند شده!
راستی یه بار بردمش مهد یه 2 ساعتی با بچه ها بود خیلی بهش خوش گذشته بود با این همه بچه
مهر یه بار سرما خورد و خیلی طول کشید خوب شد..الان دوباره سرماخورده و بچم تب داره..البته الان خوابه منم کنارش نشستم وگفتم یه سر به شما بزنم...نمیدونم چرا امسال انقدر مریض میشه...دکترش میگه از هواست!
راستی توی کلاس زبانش هم خیلی پیشرفت داشته و خیلی علاقمند دنبال میکنه سعی میکنه تمام کلمه ها رو با لهجه بگه نمیدونید چقدر شیرین حرف میزنه
ببخشید کلی وقتتون رو گرفتم الان میرم وبش


آخه! ان شاءالله که به زودی خوب بشه...
شاید هم به خاطر ارتباط بیشتر با بچه هاست که زود به زود سرما می خوره، اصولا بچه ها توی پاس کاریِ ویروس ها به هم مهارت خاصی دارند.
به هر حال، دعا می کنیم برای دخمل قشنگمون که زودی خوب بشه
مریم(مامان روشا)
18 آبان 92 14:57
راستی از ارزشیابی چه خبر! فکر کنم همه مثل من تنبلی کردن نه!


هِــــی روزگار! دست رو دلمون نذارید که خونِ... هِــــــــی