مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

عهد آسمانی ؛ قسمت چهارم

1392/6/26 8:12
نویسنده : یه مامان
3,007 بازدید
اشتراک گذاری

اهل مكّه باخبر شده اند كه پيامبر و مسلمانان به اين شهر مى آيند، آنها براى استقبال پيامبر به بيرون از شهر آمده اند .تا به حال شهر مكّه چنين جمعيّت عظيمى را نديده است، هزاران نفر همراه پيامبر براى اعمال حج وارد شهر مكّه مى شوند ...

امروز روز چهارم ماه ذى الحجّه است، پنج روز ديگر تا روز عرفه فرصت داريم .

درست است ما ده روز است كه در راه هستيم ، ان شاء الله به زودى به مكّه مى رسيم.

درست پشت آن كوه شهر مكّه قرار دارد. پس عجله كن!...

اهل مكّه باخبر شده اند كه پيامبر و مسلمانان به اين شهر مى آيند، آنها براى استقبال پيامبر به بيرون از شهر آمده اند .

تا به حال شهر مكّه چنين جمعيّت عظيمى را نديده است، هزاران نفر همراه پيامبر براى اعمال حج وارد شهر مكّه مى شوند .

ما همراه پيامبر به سوى مسجد الحرام مى رويم، از در مسجد وارد مى شويم و به سوى كعبه مى رويم .

ناگهان كعبه، مقابل چشمان من نمايان مى شود، بى اختيار به سجده مى افتم، اشك از چشمانم جارى مى شود .

ستايش خدايى را كه تو را عزيز كرد ،

و تو را قبله من قرار داد تا به سوى تو نماز بخوانم .

اى صاحب خانه !

اين خانه، خانه ی توست، من هم بنده تو هستم كه به اينجا پناه آورده ام .

سر از سجده برمى دارم، به دنبال پيامبر مى گردم .

پيامبر نزديك كعبه است و اشك در چشمان او حلقه زده  است. او دست راست خود را به حجرالاَسود مى كشد و دعايى را زير لب زمزمه مى كند.

 

آيا مى دانى حجرالاَسود چيست؟

در گوشه اى از كعبه كه طواف از آنجا شروع مى شود، سنگ سياهى قرار دارد كه به آن حجرالاَسود مى گويند .

جالب است بدانى كه حَجَر در زبان عربى به معناى سنگ و اَسوَد به معناى سياه است .

نگاه كن !

پيامبر خم شده است و لب هاى خود را بر حجرالاَسود گذاشته است و صداى گريه اش به گوش مى رسد .

نمى دانم چه شده كه گريه پيامبر طولانى شده است !

به راستى چه رمز و رازى در اين سنگ سياه نهفته كه ما از آن بى خبريم؟

چرا ديدن اين سنگ اين گونه اشك پيامبر را جارى ساخته است؟

همسفر خوبم !...

آيا مى خواهى قصّه اين سنگ را برايت بگويم؟

روزى و روزگارى، قبل از اينكه خدا حضرت آدم(ع) را خلق كند، در بهشت فرشته اى بود كه نزد خدا مقامى بس بزرگ داشت .

يك روز خدا ، همه فرشتگان را جمع كرد و پيمان بزرگ خداپرستى را به آنها عرضه كرد .

اوّلين فرشته اى كه اين پيمان بزرگ را قبول كرد همين فرشته بود .

اين فرشته مدّت ها قبل ، نور محمّد و آل محمّد(ع) را ديده بود و به اين نور مقدّس ، عشق فراوانى داشت .

هنوز خدا  آدم و حوا(ع) را نيافريده بود، امّا آن نور مقدّس را در بالاى همه آسمان ها آفريده بود .

و اين گونه بود كه اين فرشته گوى سبقت را از همه ربود و قلبش پر از اين عشق مقدّس شد .وقتى كه خدا  آدم(ع) را آفريد، از او خواست تا در حضور اين فرشته، به آن پيمان اقرار كند .

زمانی كه آدم(ع) از بهشت رانده شد خداوند به اين فرشته يك مأموريّت مهم داد .

آن مأموريّت اين بود كه خدا او را به عنوان امين خود در روى زمين قرار داد .

حتماً مى پرسى چگونه؟

خدا آن فرشته را تبديل به سنگ سفيد و زيبايى كرد و آن را در يك گوشه كعبه قرار داد ، امّا چون بت پرستان روىِ اين سنگ سفيد، دست گذاشتند، رنگ آن، سياه شد.

البته تو مى دانى كه كعبه به دستور جبرئيل در زمان آدم(ع) ساخته شد، و در واقع ابراهيم(ع) در زمان خودش ، اين خانه را بازسازى كرد .

و جالب است بدانى كه آدم(ع) هر روز و شب ، كنار اين سنگ مى رفت و آن پيمان بزرگ را يادآورى مى كرد .

وقتى روز قيامت فرا برسد بار ديگر خدا اين سنگ را به صورت اوّل خود در  مى آورد .

آن روز ، اين فرشته در پيشگاه خدا شهادت خواهد داد كه چه كسانى نزد او آمدند و به آن پيمان بزرگ، اقرار نمودند .

اگر اين سنگ را با چشم دل نگاه كنى، او را فرشته اى زيبا خواهى ديد .

هنوز چهره پيامبر روى حجرالاَسود است و اشك او جارى است .

فكر مى كنم اكنون ديگر دانستى كه چرا پيامبر اين چنين با حجرالاَسود خلوت كرده است .

مگر برايت نگفتم كه اين سنگ بوى عشقى مقدّس را مى دهد؟ هيچ فرشته اى  مانند او شيفته على(ع) نيست .

آرى ، اين فرشته ، بوى على(ع) را مى دهد !

و شايد پيامبر كه دلش براى برادرش على(ع) خيلى تنگ شده است ، بوى يار خود را از آن استشمام مى كند.. .

پيامبر چهره خود را از روى حجرالاَسود برمى دارد و طواف را آغاز مى كند .دور كعبه هفت بار مى چرخد، مردم هم با پيامبر طواف مى كنند .

اينجا ديگر همه ، پروانه يك شمع مى شوند و دور خانه دوست مى چرخند .

به راستى كه طواف كعبه چه صفايى دارد، احساسى كه در هيچ جاى ديگر تجربه نمى كنى .

هنگامى كه گرد اين خانه طواف مى كنى خدا به تو مباهات و افتخار مى كند و رحمت خود را بر تو نازل مى كند .

آيا مى دانى با هر قدمى كه تو در طواف اين خانه برمى دارى ، خداوند حسنه اى براى تو مى نويسد و گناهى از تو مى بخشد؟

پيامبر هنگام طواف ، ذكر خدا بر لب دارد و با خداى خويش سخن مى گويد .

هفت دور طواف تمام مى شود، اكنون پيامبر به سوى مقام ابراهيم مى رود تا در آنجا نماز طواف را به جا آورد .

همسفر خوبم!...

حتماً مى دانى كه مقام ابراهيم، همان سنگ مقدّسى است كه جاى پاى ابراهيم(ع) بر آن مى باشد .

وقتى كه ابراهيم(ع) كعبه را بازسازى مى كرد اين سنگ را زير پاى خود گذاشت تا بتواند ديوار كعبه را تمام كند .

در اين هنگام بود كه به اذن خدا جاى پاى ابراهيم ، روى اين سنگ نقش بست و اين سنگ به مقام ابراهيم مشهور شد و نماز طواف را بايد پشت اين مقام خواند .

نماز پيامبر تمام مى شود و او اكنون بار ديگر به سوى حجر الأسود مى رود و دو دست خود را بر آن مى كشد و آنگاه دست هاى خود را به صورت مى كشد .

بعد از آن پيامبر به سوى كوه صفا مى رود، او از كوه صفا بالا مى رود و صداى او در دل كوه مى پيچد :

الله اكبر ، الله اكبر !

تمام مسلمانان نيز همراه پيامبر اين ذكر را تكرار مى كنند .

گوش كن!...

پيامبر اين دعا را مى خواند:« ستايش خدايى را كه به وعده خود عمل نمود و بنده خود را يارى كرد و دشمنان اسلام را نابود ساخت».

تا چند سال قبل تمام فاصله اين كوه تا كوه مروه پر از بت هايى بود كه مردم به پرستش آنها مشغول بودند .امّا امروز بايد خدا را شكر كرد كه همه آن بت ها نابود شده اند و همه مردم ، نداى خداپرستى سر مى دهند .

الله اكبر !

پيامبر حدود يك ساعت بر بالاى كوه صفا مى ايستد و دعا مى خواند .

اكنون موقع آن است كه به سوى كوه مروه حركت كنيم .

به كوه مروه مى رسيم ، پيامبر از كوه بالا مى رود ، بار ديگر صداى پيامبر در فضا مى پيچد :

الله اكبر !

بعد از لحظاتى به سوى كوه صفا برمى گرديم ، ما بايد فاصله صفا و مروه را هفت بار طى كنيم .

اميدوارم كه خسته نشده باشى.. اين دور آخر است ، وقتى به كوه مروه برسيم ، ديگر سعى تمام مى شود.

پيامبر از كوه مروه بالا مى رود و رو به مردم مى كند و مى گويد : «جبرئيل به من دستور داده است تا به شما بگويم كه مقدارى از موى سر خود را كوتاه كنيد و از احرام بيرون بياييد و هر كس كه مانند من همراه خود از ميقات ، قربانى آورده است بايد در احرام بماند.»

مردم به سخن پيامبر عمل مى كنند و با كوتاه كردن موى سر خود از احرام بيرون مى آيند .

همسفر خوبم !

تو كه همراه خود قربانى از ميقات نياورده اى؟

پس بيا از احرام خارج شويم .

اين اعمالى كه ما انجام داديم ، اعمال عمره است و ما بايد نزديك روز عرفه، يكبار ديگر لباس احرام به تن كنيم و به سوى سرزمين منا برويم و در آنجا گوسفند يا شترى خريدارى نماييم و آن را قربانى كنيم .

مبارك باشد ! خدا از تو قبول كند !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان شبنم
26 شهریور 92 12:01
سلام

بسیار زیبا


سلام مامان عزیز
مامان پریسا
26 شهریور 92 12:49
ممنون خسته نباشید.

راستی خاطرات سفرمونو اماده کردم. اگر دوست داشتید خوشحال میشم تشریف بیارید.


ممنون که اطلاع دادید، چشـــــــــــــم ان شاالله در اولین فرصت خدمت میرسیم
مریم (مامان روشا)
26 شهریور 92 15:08
وای چقدر جالب
ولی من خیلی از این چیزارو نمیدونستم ووقتی میگفتید حتما میدونی من خجالت زده میشدم


اختیار دارید، اتفاقا ماجرای حجرالاسود در این پست برای خود ما هم جالب بود