مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

اهمیت مطالعه رشد و تکامل درک دینی؛ پله ی ششم

1392/5/8 11:00
نویسنده : یه مامان
3,558 بازدید
اشتراک گذاری

کلاس سوم بودم... معلممون خانمی مهربان و در عین حال سخت گیر بود.یول

یه روز چند نفر رو صدا زد که تکلیفاشون رو ببینه، هیچ کدوم آمادگی نداشتند و تکالیفشون رو انجام نداده بودن. خانم معلم هم با جذبه ای که شاگرد زرنگ های کلاس هم از اون میترسیدند گفت : «بله دیگه، شیطون میاد تو جلدتون به شما میگه که برید دنبال بازی و نمیخواد درس بخونید، اون وقت میاد اینجا و به من میگه کدوم یکی از این بچه ها به حرفش گوش کردند و تکلیفشون رو ننوشتند و من هم همون رو صدا می کنم».شیطان

من: «خب چرا شما به حرف شیطون گوش میدین، اگه نباید به حرف شیطون گوش داد.»

یادم نمیاد چی در جواب شنیدم ولی اینو خوب یادمه که هیچ وقت این حرفش باورم نشد و احساس کردم که ما رو بچه فرض کرده.

خیلی خوبه کسانی که با بچه ها سر و کار دارند، اولا بدونند که اونا تو چه وضعیت و باوری هستند و ثانیا یادمون باشه که مسایل اعتقادی شوخی بردار نیست که به راحتی ازش استفاده کنیم، یه حرفی که زده بشه سالیان دراز تو ذهن بچه میمونه، به فرض که باور کردنی بود ،حرف معلم عزیزم رو می گم، شیطون به عنوان یه وسیله ی قابل استفاده و کارآمد می تونست حساب بشه و خانم معلم به عنوان یه کسی که همدست شیطونه محسوب میشد و هزارتا عیب و معایب دیگه.

البته قصد توهین به معلمین بزرگوار رو ندارم، بالاخره ما هر چی داریم از این معلمین و مربیانمون داریم، فقط بعنوان یه تلنگری که میتونه کارآمد باشه مطرح کردم.منو عشقم

بریم دوره ی تفکر مذهبی ناقص دوم که برای کودکان 9 تا 11 ساله هست رو با هم بخونیم...

ج) دوره ی تفکر مذهبی ناقص دوم(9 تا 11 سالگی)

گلدمن، اصطلاح  تفکر مذهبی عینی را در این مرحله به کار برده است که به اختصار نشانگر تفکر عملیاتی عینی است. این صحیح است که تفکر در دوره ی پیش هم از نوع عینی است، ولی این دوره به وسیله ی تفکر عملیاتی مشخص می گردد که با عناصر عینی محدود شده است، لذا کوششهایشان برای تفسیر و درک مفاهیم مذهبی به واسطه ی طبیعت عینی تفکرشان دچار اشکال می شود.

در واقع این تحقیقات نشان می دهد که تفکر عینی در فهم مفاهیم تا سن عقلی 13 غالب است. منطق استقرایی و قیاسی موفق هم به کار گرفته می شود، ولی حوزه ی آن با موقعیت های عینی ، تجارب مشهود و اطلاعات محسوس محدود می گردد. در طبقه بندی مسایل ، سهم موفقیت ها بیش از خطاهاست.

اکنون تفکر نظام دار در جایی که دو یا تعداد بیشتری از موضوعات را بتوان به یکدیگر مرتبط ساخت، امکان جایگزینی پیدا می کند. با وجود این بسط یا تعمیم از یک موضوع عینی به موضوع عینی دیگری وجود ندارد. کودک قادر است تفکر خود را تغییر دهد، بنابراین می تواند تا حدودی نتایج تفکرش را بررسی نماید.

یک نکته ی جالب در این دوره این است که اگرچه کودکان با بسیاری از مسایل لفظی در معارف دینی و داستان های آن درگیرند، اما درباره ی آنها به طور ساده و بر حسب رضایت خودشان که اغلب خودمحورانه است، قضاوت می کنند. این امر منحصرا با عنایت به تجارب شخصی آنها صورت می گیرد.

ویژگی این دوره ارتباط کودک با موقعیت ها، مردم و رفتارهای عینی است. رشد تفکر عملیاتی حرکت رو به جلوی آنها را از نخستین دوره های خیال پردازی تسریع می بخشد. این مساله وی را از تفکر جزئی و بسیار کودکانه رهایی بخشیده، در سطح جدیدی بر حسب ویژگیهای این دوره محدود می کند.

همانگونه که بیان شد عناصر عینی در تفکر این کودکان ، مسلط و نافذ است و آن را بارها و به کیفیت های مشهود ملموسی که در یک مساله وجود دارد ، محدود می سازد. این سیستم تفکر محدود به ارتباطات عینی را در آنجا که چندین بعد به یکدیگر مربوط می شوند، می توان به روشنی در پاسخ به سوال اول گلدمن -چرا موسی ترسید که به سوی خدا نگاه کند؟ - مشاهده نمود.

یکی از پاسخ ها این بود: «چون موسی فکر کرد خدا او را به خاطر در نیاوردن کفش هایش از این سرزمین بیرون خواهد کرد.» بسیاری از پاسخ های دیگر نیز علت ترس موسی را نور شدید یا آتش سوزان درخت بیان داشتند که هر دو این جواب ها نشانگر تمرکز کودکان بر جنبه ی مخصوص و عینی داستان هاست.

در پاسخ به سوال دوم -  چرا فکر می کنید که زمینی که موسی بر روی آن ایستاد مقدس بود؟- ، زمینی که موسی بر روی آن ایستاده بود از آن جهت مقدس شمرده می شود که تماس فیزیکی عینی با سرچشمه تقدس یعنی خدا داشته است : «آنجا جایی بود که خدا می ایستاد و تقدس از راه پاهای خدا به زمین وارد شد و زمین را مقدس کرد.»

توضیحات کودکان در مورد سوال سوم -  چگونه بوته (مقابل موسی) آتش گرفته بود ولی نمی سوخت؟ - نیز ما را محدودیت های تفکر آنان توسط عناصر عینی رهنمون می سازد، مانند این پاسخ که : «خدا بوته را با مواد عایق و مانع از آتش پوشانده بود.» توضیح دیگر که خامتر اما منظم تر است ، با مرتبط ساختن تعدادی از عوامل بیان شده است:  «آن نور یک چراغ برق بود که فرشته ای آن را در دستش گرفته بود.»

در این دوره ، توجیهات فیزیکی در یک احساس عینی معقول هستند و از نظر کودک می توان از این راه به واقعیت ها دست یافت، مانند این پاسخ سوال چهارم -  چگونه می توانی شکافته شدن آب دریا را توضیح بدهی؟ - : «خدا با بازوهایش آبها را کنار زد . تو نمی توانستی دست هایش را ببینی ، چون آنها نامرئی هستند. وقتی که بنی اسرائیل گذشتند ، او دستهایش را کنار کشید و آبها دوباره روی هم ریختند.»

علاوه بر اینکه او نسبت به پاسخ مشابه در دوره ی پیشین ، در منظم نمودن تفکرش موفقتر است؛ نمونه ی دیگر نیز این نکته را روشن می سازد : «خدا به دریا گفت که تقسیم شود.»

پرسیده شد : «آیا دریا گوش دارد؟»

پاسخ داد: «نه.»

سوال شد :  «آیا زنده است که فرمان خدا را بشنود ؟» پاسخ داد: «بله، آب می تواند هر راهی را که بخواهد برود یا راه خود را عوض کند» پرسیده شد: «چگونه می فهمیم که یک چیز زنده است؟» در پاسخ گفت: «چون حرکت می کند.»

این عقیده ی جاندارپنداری نمونه ی یک تفسیر فیزیکی است که به وسیله ی کودک به صورت فیزیکی توضیح داده می شود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

نازنين
8 مرداد 92 16:45
اي جانم مطلبت واقعا جالب بود خودمم از دوران ابتداييم همچين حرفاي يادم مياد ولي خووووووب يه جورايي فهميده بوديم كلكه


خوشحالیم که مورد توجهتون قرار گرفته؛ همینطوره، خیلی باید مراقب رفتارهامون با بچه ها باشیم، عین ضبط صوت هستند (و البته ما هم همینطور بودیم)!!
مامان ریحانه جون
8 مرداد 92 17:59
خاله جون مهربون
ریحانه من در جشنواره نی نی شکمو شرکت کرده کد ریحانه 845 هست لطف بزرگی میکنی اگه کد 845 رو به شماره 20008080200 اس ام اس کنی واقعا ممنونت میشم
اگه بتونید کد 845 رو با چند تا خط موبایل متفاوت به شماره ی داده شده ارسال کنید که نورالانور میشه و واقعا شرمنده میکنید
اگه لطف کردی و رای دادی بهم خبر بدی ممنون میشم هم برای اینکه از لطف و مهربونیت تشکر کنم هم برای اینکه تعداد آرا رو داشته باشم
پیشاپیش از لطفت واقعا ممنونم
اگه خواستی عکس جشنواره ای ریحانه رو ببینی زحمت بکش و یه سر بیا وب ریحانه عکس جشنواره ایش رو گذاشتم
ممنون از لطفت
خاله جون مهربون ارسال کد 845 به شماره 20008080200یادت نره ها ریحانه روی رای های شما دوستای گل خیلی خیلـــــــــــــــی حساب کرده....
خیلی خیلی خیلی ممنونت میشم به نی نی من رای بدی
امیدوارم بتونم یه روزی یه جایی تویه دلخوشی هاتون جبران کنم
موفق و پیروز باشی


براتون آرزوی موفقیت داریم
مامان شبنم
9 مرداد 92 17:36
سلام به همه

واقعا تاثیر رفتار بزرگترها روی بچه ها خیلی زیاده و به همون اندازه که میتونه سازنده باشه میتونه مخرب هم باشه . کلا به نظر من هر ادمی به یک نفر که از نظر جایگاه یا سن وسال از خودش بالاتره دید خاصی داره و اگر اون شخص بالاتر به این نکته توجه نداشته باشه میتونه تاثیر منفی ایجاد کنه حتی اگر طرف مقابلش بچه نباشه هم این وضع وجود داره . مطلبتون رو که خوندم یاد یه خاطره افتادم توی دوره دانشجویی یه استاد معارف داشتیم که خیلی خشک مذهب بود روز اول که اومد توی کلاس گفت که همه باید توی این کلاس حجاب کامل داشته باشند و خانمهای سادات باید چادر بپوشند و یه جوری حرف میزد انگار این اجبار از دستورات اسلامه . باورتون نمیشه روز اول تقریبا 70 درصد بجه ها تیپ معمولی داشتن ولی بعد از دوسه جلسه از لج با استاد با پوشش نا مناسبتری به کلاس می امدن حتی از عمد فقط برای اون کلاس این کار رو میکردن . با این که قدرت فهمشون بالا بود داشتن عملا لج میکردن . بچه ها که دیگه جای خود دارن و نمیتونن درست و غلط رو تشخیص بدن . متاسفانه دلیل این مشکلات اینه که بعضی افراد برای مخاطبشون فهم و شعور کافی قائل نمیشن و اکثرا فهم مخاطب رو پایین تر از اون چیزی که هست در نظر دارن .


سلام به شما مامان مهربون
والاح چی بگیم! امیدوارم در هر مرحله که هستیم خدا خودش بهمون کمک کنه تا بهترین روش رو در برخوردهامون به کار بگیریم.
مامان آرتین
10 مرداد 92 13:12
خاله بیا مسابقه


اومدیم
مامان پریسا
10 مرداد 92 17:11
قسمت سوال و جواب بچه ها خیلی برام جالب بوداخه یاد بچه گیهای خودم افتادم.
ما یه سری کتاب در مورد زندگی پیامبران داشتیم مثلا حضرت نوح یاداود .. یا سلیمان و.... اون موقع خیلی دوستشون داشتم و هر کدومو بارها میخوندم. الان داشتم فکر میکردم که من نسبت به این داستان ها چه برداشتی داشتم. ایا مثل این بچه ها فکر میکردم یا نه....

چقدر خوبه که بچه ها یاد بگیرن خاطره نویسی کنن. هر چی تو ذهنشون هست رو یاد بگیرن بنویسن و ماندگارش کنن، اینطوری وقتی بزرگ میشن هم یه تجدید خاطره ای میشه براشون و هم یادشون نمیره فکر و خیال های اون موقعشون . اینطوری خیلی می تونن بهتر بچه های خودشون رو درک کنن و خودشون رو جای اونا بذارن.
برای شما مامان مهربون هم بهترین آرزوها رو داریم.
✿♥✿ مامان و بابای محمدپارسا ✿♥✿
12 مرداد 92 16:52
سلام
محمد پارسا در مسابقه ی نینی شکمو شرکت کرده کدش 578 هست
تشریف بیارید وبلاگ و عکسشو ببینید اگر خوشتون اومد فقط کافیه کد 578 و به 20008080200 ارسال کنید تا عید فطر بیشتر مهلت ندارم ممنونم اگر اینکارو انجام بدید چون خیلی دوست دارم عکسش توی مجله چاپ بشه
با تشکر از لطفتون


سلام
براتون آرزوی موفقیت داریم
مامان زینب
12 مرداد 92 18:28
سلام عزیزم. طاعاتتون قبول. از اینکه لطف کردین و جواب سوالم رو دادید و از خانم دکتر هم سوال کردید ازتون یک دنیا ممنونم. البته این می دونم تشکر کافی نیست. چون واقعا بهم کمک کردین. اجرتون با حضرت زینب(سلام الله علیها) (صاحب نام دخترم)



سلام مامان مهربون
خواهش می کنیم.ممنون از دعای خوبتون
مریم (مامان روشا)
15 مرداد 92 17:51
ممنون از توضیحاتتون....درسته روشا به این دوره نرسیده ولی از الان با توجه به حرف شما قضاوتشون براساس تجربه شخصی خودشونه
میدونید روشا وقتی منو میدید که قرآن سرم میذارم چی میگفت:
میگفت مامان شما برای این قران رو بالای سرتون نگه میدارید که قرآن تاج سرماست
درصورتی که من هیچ موقع این حرفو نزده بودم ..گفته بودم قرآن برای ما مسلمونها خیلی باارزشو قابل احترامه و خیلی باید با احترام باهاش رفتار کنیم ولی اون تعبیرش از اون لحظه ی من این بوده که قران تاج سرماست


الهی ...
چه تعبیر ناز و قشنگی، واقعا که بچه ها روح لطیفی دارن. خدا حفظش کنه و در مسیر خودش هدایتش کنه ان شاالله