مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

با کاروان عشق؛ قسمت پنجاه و نهم

1390/12/25 15:15
نویسنده : یه مامان
4,663 بازدید
اشتراک گذاری


نعمان همراه کاروان می آید، یزید به او توصیه کرده است که با اهل کاروان مهربانی کند و هر کجا که خواستند آن ها را منزل دهد. آن ها از نعمان می خواهند که به سوی کربلا بروندنعمان مقداری فکر می کند و سرانجام دستور می دهد کاروان مسیر خود را به سوی عراق تغییر دهد...

کاروان به حرکت خود ادامه می دهد، مهتاب بیابان را روشن کرده است.

هنوز از شام فاصله ی زیادی نگرفته ایم، نعمان همراه کاروان می آید، یزید به او توصیه کرده است که با اهل کاروان مهربانی کند و هر کجا که خواستند آن ها را منزل دهد.

-  ای نعمان! آیا می شود ما را به سوی عراق ببری؟

- عراق برای چه؟ ما قرار بود به سوی مدینه برویم.

- ما می خواهیم به کربلا برویم، خدا به تو جزای خیر بدهد ما را به سوی کربلا ببر.

- نعمان مقداری فکر می کند و سرانجام دستور می دهد کاروان مسیر خود را به سوی عراق تغییر دهد. شب ها و روزها می گذرد...

دیگر تا کربلا راهی نمانده است. به راستی ما چه موقع به کربلا می رسیم؟...

زینب به زیارت قبر برادر می رود و سکینه به دیدار پدر...

اینجا سرزمین کربلاست! کربلای خون اینجاست، همان جایی که عزیزانمان به خاک و خون غلتیدند.

هنوز صدای غریبانه ی حسین به گوش می رسد...

کاروان سه روز در کربلا می ماند و همه برای امام حسین علیه السلام و عزیزانشان عزاداری می کنند.

اکنون زمان حرکت به سوی مدینه است...

 کاروان آرام آرام به سوی مدینه می رود، شب ها و روزها سپری می شود. نزدیک مدینه امام سجاد علیه السلام دستور توقف می دهد.

-  ای نعمان بن بشیر! پدر تو شاعر بود، آیا تو هم از شعر بهره ای برده ای؟

- آری، ای پسر رسول خدا!

- پس به سوی شهر برو و مردم را از آمدن ما با خبر کن.

نعمان سوار بر اسب خود می شود و به سوی مدینه به پیش می تازد، امام سجاد علیه السلام دستور می دهد تا خیمه ها را برپا کنند و زنان و بچه ها در خیمه ها استراحت کنند.

حتما به یاد داری که در آغاز این سفر این کاروان مخفیانه و در دل شب از مدینه به سوی مکه رهسپار شد. امام سجاد علیه السلام دیگر نمی خواهد ورود آن ها به مدینه مخفیانه باشد، می خواهد همه ی مردم باخبر شوند و به استقبال این کاروان بیایند.

خبر شهادت امام حسین علیه السلام روزها قبل به مدینه رسیده است. ابن زیاد روز دوازدهم پیکی را به مدینه فرستاد تا خبر کشته شدن امام حسین علیه السلام را به امیر مدینه بدهد.

دوستان خاندان پیامبر در آن روز گریه ها کردند و ناله ها سر دادند؛ اما آن ها از  سرنوشت اسیران هیچ خبری ندارند...

آن ها با خود می گویند به راستی آیا یزید آن ها را هم شهید کرده است؟ همه نگران هستند و منتظر خبر.

ناگهان از دروازه شهر اسب سواری وارد می شود و فریاد می زند: « یا اهل یثرب لا مقام لکم؛  ای مردم مدینه، دیگر در خانه های خود نمانید.»

همه با هم می گویند چه خبر است! مردم در مسجد پیامبر جمع می شوند، زن و مرد، پیر و جوان...

ای مرد! چه خبری داری؟ او به مردم می گوید:« مردم مدینه! این امام سجاد علیه السلام است که با عمه اش زینب و خواهرانش در بیرون شهر شما منزل کرده است.»

همه ی مردم سراسیمه می دوند. داغ حسین علیه السلام برای آن ها تازه شده است، چه غوغایی شده است.

نعمان می خواهد به سوی امام سجاد علیه السلام برگردد؛ اما می بیند ازدحام جمعیت است و همه ی راه ها بسته شده است.

برای همین از اسب پیاده می شود و او نیز پیاده به سوی خیمه ی امام سجاد علیه السلام می رود...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خادم قرآن
26 اسفند 90 16:11
با عرض سلام
از شما دعوت می کنم از وبلاگ " دارالقرآن حکیم " ( آشنایی با حفظ و درک مفاهیم قرآن کریم ) بازدید بفرمایید.
ضمنا با توجه به اینکه وبلاگ شما پر بیننده است از شما تقاضا دارم این وبلاگ رو لینک کنید تا افراد بیشتری
بتوانند با آن آشنا شده و از مفاهیم قرآن بهره ببرند.
با سپاس فراوان
در پناه خدا موفق باشید.



خوشحالیم که با وبلاگتون آشنا شدیم و براتون آرزوی موفقیت می کنیم
مامان حسین
27 اسفند 90 1:25
سلام من به طور اتفاقی با وبلاگتون اشنا شدم و چند سوال برام پیش اومده که خواستم اگه میتونید راهنماییم کنید
در مورد پست ازادی مشروط میخواستم بگم معمولا مادر ها ازادی بی حد و مرز به بچه ها میدن و پدر ها بر عکس یا محدودیت و یا ازاذی مشروط میدن
ولی داستان ما فرق میکنه و من که یه مادرم به خاطر مطالعاتی که از زمان مجردیم در مورد بچه ها داشتم ازادی مشروط رو انتخاب میکنم و معتقدم پدر باید کمی سختگیر باشه تا مادر بتونه تعادل رو حفظ کنه در ازادی ها..
ولی پدر حسین شدیدا حسین رو دوست داره و من احساس میکنم حسین رو در اینده شدیدا ازاد میذاره حسین الان هشت ماه است
اگر پدر ازاد بذاره به نظر من سختگیری مادر بی نتیجه ویا حتی نتیجه ی عکس بر تربیت داره..خواهشا بگید من چی کار کنم..
من حتی از همسرم تقاضا کرده بودم که تربیت کودکمان را به عهده من بگذاره اون هم قبول کرده بود ولی الان بدون اینکه خودش بدونه تربیت پسرکمون رو در دست گرفته و من نگرانم....
الان انگار جای من و پدرش عوض شده و بر عکس اکثر پدر مادرها همسرم بچه رو لوس میکنه و من اعتقاد دارم که از همین الان و در همین سن نوزاد قابلیت تربیت داره و رفتاره متعادل ما بر اون اثر گزاره!
منتظر راهنماییتون هستم

سلام مامان مهربون
خوشحالیم که دوست خوبی مثل شما پیدا کردیم
با توجه به اینکه سن پسر شما هنوز خیلی کمه و توی دوره ی هفت سال اول از زندگیش هست توصیه می کنیم که اول لینک های زیر رو مطالعه بفرمایید و سپس در مورد اونها با همسرتون مشورت کنید و روش های تربیتی رو باهاشون در میون بذارین، اینطوری با همدیگه به مشترکاتی می رسید و امر مهم تربیت فرزند رو راحت تر می تونید انجام بدید ان شاءالله:
http://mamanschool.niniweblog.com/post32.php
http://mamanschool.niniweblog.com/post31.php
http://mamanschool.niniweblog.com/post413.php
http://mamanschool.niniweblog.com/post82.php
http://mamanschool.niniweblog.com/post340.php
http://mamanschool.niniweblog.com/post10.php
http://mamanschool.niniweblog.com/post288.php

مریم (مامان روشا)
27 اسفند 90 17:32
ممنونم و خسته نباشید

خواهش می کنیم و سلامت باشید
مامان پریسا
28 اسفند 90 10:06



مامان علي خوشتيپ
29 اسفند 90 16:28
خسته نباشيد.ممنون كه توي اين موقعيت خونه تكوني و آماده شدن براي نوروز)بازم مياين و برامون مطلب ميذاريد


سلامت باشید، ما از شما ممنونیم که توی این شرایط هم به مدرسه ی خودتون سر می زنید. امیدواریم مطالب براتون مفید واقع بشه
سال خوبی داشته باشید