تجربه موفق 36؛ برعکس بازی؛ بازی برای مواقع لجبازی
بعضی از سن هایی که بچه ها وارد اون میشن دقیقا برای بعضی از والدین شبیه بحرانه. یکی از اون سن ها که من به تجربه اون رو درک کردم، سن سه سالگی هست.
دخترم با نزدیک شدن به این سن خیلی احساس بزرگی می کرد و به خاطر همین از دختری که بیشتر مواقع در جهت جریان زندگی ما حرکت می کرد چشمه های لجبازی ای رو می دیدم که اگه انتظار اون رو نداشتم خیلی برام سخت بود.
بعضی وقت ها برای خواسته های نامعقولش چنان پافشاری ای می کرد که اطرافیان رو هم خسته می کرد. اوج فاجعه زمانی بود که بیرون از منزل بودیم و اطرافیان و دوستان ، بالاخص پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هم حضور داشتند که دیگه نگو....
وقتی دقیقا برعکس انتظارات ما رو انجام میداد و خیره توی چشمان ما بود که عکس العمل ما رو ببینه من به فکر این بازی افتادم، چون واقعا بغیر از بازی - بنظر من - راه حل منطقی ای برای این سنین توی این بحران ها وجود نداره...
شروع کننده توی این بازی باید خلاف انتظارات جریان طبیعت رو بیان کنه و نفر مقابل باید اون رو اصلاح کنه.
اسم این بازی رو برعکسی بازی گذاشتم و براش روند بازی رو توضیح دادم و بعد بیرون رو نگاه کردم و گفتم: چقدر هوا تاریکه!!!!! دخترم هم اول از این حرکت خنده اش گرفت و گفت : نــــــــــــــــــــــــــه! هوا روشنه!
یکی از مزایای دیگه ای که این بازی داره اینه که متضادها رو یاد می گیرند و می تونن خیلی راحت تر توی جمله بندی هاشون منظور خودشون رو برسونند.
جالبتر این بود که فکر نمی کردم اینقدر براش این قضیه خنده دار باشه؛ البته بعضی وقتها حرکت های اضافی رو هم چاشنی کار می کردم. مثلا وقتی تاریکی هوا رو می خواستم بیان کنم چشمام رو می بستم و انگار چشمم جایی رو نمی بینه رفتار می کردم.
این بازی یکی از بازی هایی شد که توی ماشین انجام میدادیم و به درد خیلی وقتهایی که خسته از ترافیک میشد می خورد و کمی حال و هواش رو عوض می کرد.
مثلا:
· چقدر الان هوا گرمه! (به همراه باد زدن خود در زمستان)
· چقدر خونه نامرتبه!
· چفدر اینجا کم ماشین هست! (توی ترافیک)
· ....
البته اوایل همه ی متضادها رو نمی دونن و حتی بعضی وقتها جوابهایی که میدن خیلی جالب و خنده داره ولی ذهنشون رو باز می کنه. اول سعی نکنید بهش کلمه درست رو یاد بدید، بلکه اجازه بدید خودش فکر کنه تا یه کلمه به ذهنش برسه، بعد از اون می تونید اون رو به سمت کلمه درست هدایت کنید.
حالا استفاده ای که من از این بازی برای مواقع لجبازی کردم این بود که وقتی خواسته ی نامعقولی داشت سریع ژست بازی رو به خود می گرفتم و می گفتم: «آهان! بازی برعکسی بازیه؟!» و بعد جمله ی درست رو می گفتم.
اگه با خنده و به دور از جدیت باشه -دقیقا مثل حالت شما برای بازی- بچه ها اصولا پافشاریِ زیادی ندارند روی موضوع. و از طرفی وقتی بچه ها با همبازی های خودشون مواجه میشن ، احساس می کنن بهتر می تونن حرف طرف مقابل رو بفهمند. ولی وقتی از موضع قدرت وارد بشیم و بخواهیم توی اون لحظه بهش بفهمونیم که داره اشتباه می کنه، اوضاع رو بدتر می کنیم .
اگه رفتاری هم باشه که احساس می کنید باید بهش آموزش داده بشه، اجازه بدید توی زمان آرامش باشه و وقتی گرد و خاکها فرونشست، چون اینطوری بهتر بچه ها درک می کنند و بقول معروف «دل به کار میدن» و اثر بیشتری داره.