مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

چگونه والدین همزمان با کودکشان تربیت می شوند؟

1393/6/22 9:11
نویسنده : یه مامان
4,177 بازدید
اشتراک گذاری

شاید مهمترین و جامع ترین روایتی که درباره ی تربیت فرزند به دست ما رسیده ؛ همان روایت مشهور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد که فرزندان را به سه گروه سنی تقسیم کرده اند و روش برخورد با آنها را در هر یک از این مقاطع بیان فرموده اند .

 این حدیث مورد توجه خیلی از روانشناس ها قرار گرفته و علما تحلیل ها و تفاسیر زیادی از آن ارائه داده اند . هرچند موضوع این روایت تربیت فرزند است تأثیر آن بر تربیت خود والدین بوده است. در ادامه این حدیث شریف را از منظر نقشی که در تربیت پدر و مادر دارد بازخوانی کنم .

 پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در این حدیث شریف می فرمایند : فرزندان در هفت سال اول امیر ( و پادشاه ) تو هستند ؛ در هفت سال دوم بنده ی توأند و در هفت سال سوم ، وزیر ( و مشاور ) تو ...

هفت سال اول

طبیعی است وقتی کسی امیر تو باشد تو هم باید بنده ی فرمانبردار او باشی . همیشه با تکریم و احترام و تمجید و حتی تملق گویی با او برخورد کنی . همه جا حافظ منافع او باشی . عیب های او را نادیده بگیری و خوبی های ناچیزش را بزرگ بشماری و ... با این اوصاف ، دیگر نیازی به گفتن نیست که حق نداری بر سرش فریاد بزنی چه برسد به این که بخواهی روی او دست بلند کنی ... .

 حالا تصور کنید که این حضرت پادشاه ، کمتر از هفت سال سن دارد . یعنی حتی ممکن است یکی دو سال بیشتر نداشته باشد .

شما باید فرمانبردار کسی باشید که زیر بار هیچ منطقی نمی رود و فقط حرف ، حرف خودش است . نه خوب و بد را متوجه می شود و نه درست را از نادرست تشخیص می دهد . معمو لاً خواسته های او یا خطرناک هستند یا زیان بارند یا برایش مضرند یا گران قیمتند و یا دست نیافتنی . مثلا ممکن است کودکتان فریاد بزند و بگوید : «یالله بگو روز باشه ، شب نباشه ...» و هیچ طوری هم کوتاه نیاید .

 فکرش را بکنید ، چقدر در زندگی امان خودخواه و نفس پرست بوده ایم و بنده ی چشم و گوش بسته ی هوا و هوس های خودمان بوده ایم و هر بار که تصمیم گرفته ایم با نفسمان مبارزه کنیم ، در عرض دو یا سه سوت ، ضربه فنی شده ایم و با صورت نقش زمین شده ایم ؛ راه علاجی بهتر از این به نظر نمی رسد که خدا به یک موجود زورگو و زبان نفهم مأموریت بدهد که او با نفس ما مبارزه کند . و واقعاً هم که بچه ها چه قدرت فوق العاده ای دارند در مبارزه با نفس بزرگتر ها . انگار خدا می خواهد به ما بگوید ؛ ببین ! یک بچه ی نیم وجبی حریف نفس تو می شود اما تو خودت حریف نفس خودت نیستی ...

از طرفی آدم وقتی که یک مدت ، فرمانبردار یک پادشاه زورگوی زبان نفهم باشد که همیشه خواسته هایش دردسر ساز است ؛ چه خوب قدر آن پادشاه حکیم علیم قادر متعال را خواهد دانست . پادشاهی که تمام خواسته هایش فقط به نفع بندگانش است و به اطاعت آنها هییچ نیازی ندارد .

 همیشه وقتی مجبور می شویم از خواسته های نامعقول بچه ها اطاعت کنم به خودمان بگوییم این برای این است که بفهمی فرمان چه پادشاهی را زیرپا گذاشته بودی . حالا باید به پادشاهی سواری بدهی که هر آن ممکن است هیکل تو را به گند بکشد و واقعاً هیکلی که یک عمر در معصیت خدا بوده ، باید هم به گند کشیده شود ... .

 هفت سال دوم

در هفت سال دوم فکر می کنم ، جریان مبارزه با نفس ، شدیدتر می شود ؛ چون دیگر بچه کمی منطقی تر شده و روز به روز توی دلت جای بیشتری برای خودش باز کرده . بیشتر از گذشته به او تعلق داری ؛ حتی با کمال میل دوست داری همه ی خواسته هایش را برآورده کنی...

گاهی دلت نمی آید و می گویی که بهتر است بچگی اش را بکند و یا شاید پیش خودت فکر کنی که وقتی بزرگتر شد به اندازه ی کافی کار خواهد کرد ،  ولی باید به او مسئولیتی در حد توانش بدهی، چون میدانی که مسئولیتی که او در این برهه بپذیرد و انجام دهد ، اعتماد به نفسش را بیشتر خواهد کرد و او را برای آینده و پذیرفتن نقش های اصلی اش آماده خواهد کرد.

گاهی توی دلت قند آب می شود که بگیری و محکم او را بغل کنی و ببوسی اما می بینی به خاطر فلان خطا باید به او اخم کنی و ...

 شاید آدم هایی که توی این وضعیت قرار می گیرند بهتر بتوانند حال خدا را درک کنند . پادشاهی که عاشق بنده هایش است و آنها را بیشتر از خودشان دوست دارد ، چه حالی پیدا می کند وقتی که می خواهد همین بندگان را تنبیه کند یا با آنها قهر باشد یا ...

واقعاً که باید فرمان های چنین پادشاهی را عاشقانه اطاعت کرد ....

هفت سال سوم

در مورد هفت سال سوم ، کار به مراتب پیچیده تر می شود . موضوع کلی تری که به عنوان مقدمه ی این بحث باید مطرح شود و خودش یک موضوع مفصل و مجزاست و ذی المقدمه را تحت الشعاع خودش قرار خواهد داد بحث "تعادل". است.

موضوعی که به نوعی زیربنای همه ی بحث های تربیتی است.

اگربخواهیم درک درستی از تمام موضوعات دینی و انسانی و حتی فلسفه ی  احکام شرعی داشته باشیم یکی از متغیرهایی که نمی توانیم آن را نادیده بگیریم تعادل است.

تعادل ، حالتی است که روح با قرار گرفتن در آن می تواند به پرواز درآید و اوج بگیرد.

به عبارتی نقطه ای است که روح می تواند به بالاترین احساس آرامش و لذت و رهایی برسد.

همه ی احکام شرعی مثل نماز، روزه ، حج، جهاد، طهارت، حجاب و.... و موضوعات انسانی مثل ازدواج، برای برقراری چنین حالتی در روح وضع شده اند. یعنی حالت و وضعیت تعادل.

حتی موضوعاتی مثل خوف و رجا یا جبر و تفویض را باید از زاویه ی بحث  تعادل نگاه کرد.

وقتی دعای کمیل یا ابوحمزه را می خوانیم اگر دقت کنیم مدام در حالتی بین خوف و رجا در تردد هستیم. آنجا که نگاهمان به خودمان است در اوج نا امیدی و ترس هستیم و آنجا که نگاهمان به مولایمان است در اوج امیدواری.

باوجود کوله باری از گناه، نگاه به مهربانی مولا نمی گذارد دچار یأس شویم و با وجود دریای عفو و بخشش مولا نگاه به روسیاهی خودمان، باعث می شود که متواضع بمانیم و دچار تکبر نشویم.

شأن او را که در نظر می گیریم از همه ی اعمال خوبمان هم ناامید می شویم و از قبول نشدنشان بیم ناک می شویم

آغوش باز او را که نگاه می کنیم نسبت به جبرا ن همه ی بدیهایمان طمع پیدا می کنیم.

آنجا که باید دچار عجب شویم، سرافکنده می شویم. آنجا که باید دچار یأس شویم سر بلند می کنیم.

این ها همه آن تعادلی را در روح ما ایجاد می کنند که لازمه ی اوج گرفتن و تعالی است.

شاید از زیباترین نتایج ازدواج همین باشد که عقل و احساس که  دوروی زبر و لطیف یک سکه هستند در وضعیت تعادل قرار می گیرند. و روح را در بهترین شرایط برای اوج گیری قرار می دهند.

و اصلا اگر تمام انواع روابطی را که بین انسان با خودش و انسان با دیگران و انسان با خدا قابل تصور است در نظر بگیریم باید از این روابط به دنبال تعادل باشیم

ما در دنیایی زندگی می کنیم که تمام این روابط، ظالمانه هستند

یعنی رابطه ی انسان با خودش

رابطه ی انسان با انسان ها و رابطه ی انسان با معبودش.

می گویند وقتی امام عدل بیاید، روی سر انسان دستی خواهد کشید و عقل انسان کامل خواهد شد.

به تعبیر دیگر تنها در سایه ی حکومت امام عادل است که انسان به تعادل خواهد رسید و به بالاترین حد رشد خودش دست پیدا خواهد کرد

امام عدل می آید که این تعادل را در زمین برقرار کند...

....

انسان در هفت سال سوم، در اوج آرمان گرایی قرار دارد. هنوز با خیلی از واقعایت زندگی مواجه نشده . همه ی تصمیماتش برای رسیدن به آرمانهایی است که شاید هیچ کدام از امکانات مادی اش برای رسیدن به آن آرمان ها مناسب و کافی نباشند اما او نمی خواهد و نمی تواند به این کمبودها و موانع فکر کند و لذت رسیدن به آرمان هایش را با فکر کردن به واقعیات، تلخ کند.

پدر و مادر ، اما دیگر خیلی از آرمان هایشان را کنار گذاشته اند. آرمان هایی که واقعاً کنار گذاشتنشان حیف است اما چه می شود کرد. عقلشان ، عقل حسابگر شده است. همیشه کنار عقلشان یک چرتکه است و برای هر تصمیمی اول سود و زیانش را می سنجند.

ما نوجوان ها را به خاطر این همه آرمان خواهی نامتعادل می نامیم حال آن که این همه حساب گری در خود ما هم یک جورهایی بی تعادلی است.

جوان و نوجوان اما اهل ریسک است. با کوچکترین احتمال موفقیت، بزرگترین خطرها را به جان می خرند.

به نظر آن ها درست ترین کار، کاری است که  امکان داشته باشد آن را انجام داد حالا اگر صددرصد هم احتمال شکست باشد باز یک امید قشنگ توی دلشان هست که می گوید شاید هم موفق شدی.

گاهی توی گلزار شهدای شهر قدم بزنید و سنگ قبرها را بخوانید می بینید بیشترشان در هفت سال سوم عمرشان بوده اند.

چهارده تا بیست و یک سال.

واقعا اگر چنین روحیه ای در آدم نبود هیچ عقل محاسبه گری نمی توانست این همه حماسه بیافریند.

حتما برایتان پیش آمده که از پنجره ی تاکسی جوان هایی را ببینید که در حال تک چرخ زدن با موتور هستند و مسافرها هم زبانشان را به لعن و نفرین باز می کنند. وقتی توپ و تانکی در کار نباشد و هیچ مقام مسئولی هم بلد نباشد هیجان طلبی این بیچاره را در راه درستی ارضا کند، خودش باید یک فکری به حال خودش بکند.

فردا هم اگر قرار شد کسی از ناموس و شرف این مملکت دفاع کند، بی شک همین جوانی که دارد روی پل با سرعت زیاد تک چرخ می زند و از جانش هم نمی ترسد، بلند می شود و می رود نه آن راننده ی تاکسی که مرتب این بنده ی خدا را لعن و نفرین می کند.

چقدر ما پدر و مادر ها توی زندگی به چنین مشاوره هایی نیاز داریم. مشاورهایی که مثل ما عقل حسابگر نداشته باشند و خیلی از آرمانهایمان را دوباره به یادمان بیاورند.

مشاورهایی که بدون چرتکه هم بلد باشند حساب کنند.

و چقدر این نوجوان ها نیاز دارند یک نفر که سرد و گرم روزگار را چشیده وارد تصمیم گیری هایشان شود و نگذارد با این همه آرمان های بلند، خدای نکرده بال و پرشان جایی گیر کند و زخمی شوند.

فکرش را بکنید .یک آدم حسابگر که یک وزیر آرمانگرا و ریسک پذیر داشته باشد، چه تصمیم های متعادلی خواهد گرفت.

حالا تصور کنید پدر و مادری را که چند تا بچه دارند و بچه هایشان در دوره های مختلف سنی اند ...

پ ن: اگه دقت کنیم می بینیم تفاوت سنی بچه ها که کمتر باشه از نظر شیوه ی تربیتی والدین هم راحت تر برخورد می کنند و لازم نیست با هر کدام به شیوه ی مخصوص و بعضا متضاد برخورد کند و درصد خطاها پایین تر می آید.

منبع: وبلاگ نقش فرزندان در تربیت پدر و مادر (با اندکی تغییر)

پسندها (2)

نظرات (10)

مامان پریسا
22 شهریور 93 10:44
سلام صبح زیباتون به خیر و شادی
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز وقت شما هم بخیر و شادی باشه ان شاءالله
مامان پریسا
22 شهریور 93 11:05
با خوندن مطلب و فکر کردن در موردش خیلی چیزها برای من مفهوم پیدا کرد. رابطه ی ما با بچه هامون و این که چطور باید به حرفها شون گوش بدیم و در این مرحله مطیعشون باشیم .. مثل زمانیه که ما هم همین سن رو داشتیم و پدر و مادرمون چنان مطیع ما بودن و هر حرف و حرکتی میکردیم چنان به به و چه چه میکردن که فکر میکردیم بهتر از ما و عاقل تر از ما وجود ندارهدر حالی که اون ها داشتن طبق گفته ی پیامبر عزیزمون رفتار میکردن و مراعات دوران فرمانروایی ما رو میکردن.
یه مامان
پاسخ
بالاخره فرماندهی گفتند دیگه! براتون توی تمام مراحل زندگیتون آرزوی موفقیت و خوشبختی داریم
مامان پریسا
22 شهریور 93 11:08
و اما در مورد رفتار خودمون.... من که به نوبه ی خودم بارها به این نتیجه رسیدم که در برخورد با دخترم درس هایی یاد گرفتم که شاید اگر بچه نداشتم هیچ وقت به این نکات مهم نمیرسیدم.... خداوند متعال خیلی مهربونه که در پس هر پرده ایی رازی برامون قرار داده که به همین راحتی میتونیم بهشون پی ببریم....
یه مامان
پاسخ
دقیقا همینطوره! اگه چشمامون رو به این حقیقت باز کنیم، سختی های توی راه پدر و مادر بودن خیلی برامون شیرین تر میشه، اونقدر که به خاطرش دیگه کلافه و عصبی نشیم ان شاءالله
مامان شبنم
22 شهریور 93 11:57
سلام بسیار مطلب دلنشینی بود نمی دونم چی باید بگم
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز لپ سخن پیامبر صلی الله علیه و آله اینه که هدف بزرگ کردن بچه هامون نیست، بلکه تا آخر عمر باید به بزرگ شدن خودمون هم فکر کنیم و براش تلاش کنیم، اینطوریه که هر چی به بچه هامون میگیم قضیه ی همون از دل برآیدی هست که بر دل نشیند میشه و بیشتر روی اونها هم تاثیرگزاره ان شاءالله.
مامان فرنيا
22 شهریور 93 12:05
سلام جالب بود تاحالا به اين موضوع از اين طرف نگاه نكرده بودم
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز همینطوره! به هر دستوری توی دین عزیزمون نگاه می کنیم، می بینیم چیزی به غیر از خیر و صلاح خودمون توش نیست ،حتی اگه اون دستور به ظاهر سخت باشه
بابا و مامان
22 شهریور 93 17:04
مریم مامان دونه برفی
23 شهریور 93 9:55
این متن چقدر دلنشین و شیوا ارتباط بچه و والدین رو به ارتباط بنده و پرودگار ارتباط داده .واقعا جای بسی تفکر و تعقل داره... ممنونم.
یه مامان
پاسخ
بله! اتفاقا برای ما هم جالب بود! امیدواریم که بنده های خوبی برای خدا و والدین خوبی برای بچه هامون باشیم...
مریم مامان دونه برفی
23 شهریور 93 10:00
ولی یه سوالی که همیشه فکرمنو به خودش مشغول میکنه اینه که چطور میشه به شخصی که بنا بر حدیث پیامبر اکرم (ص) 7 سال امیر بوده بعد از 7 سال امرو نهی کنیم. مگر نه اینکه اون امیر به به این وضعیت خودش عادت کرده و تو این مرحله امرو نهی براش گران تمام میشه و ممکنه مورد قبول قرار نگیره و کارها سختتر بشه....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه مامان
پاسخ
اگه دقت کنید بندگی در برابر خدا و اطاعت محض دستورات پروردگار برامون لذت بخشه، چون می دونیم که خدا دوستمون داره و این عشق و علاقه باعث میشه که با دل و جون دستورات الهی رو اجرا کنیم. به قول بزرگی هفت سال اول برای اینه که به بچه ها اطمینان بدیم که دوستشون داریم و وقتی بچه ها توی اون هفت سال به این درک رسیدند، توی هفت سال دوم خیلی راحت تر می تونند اون مسئولیت هایی که از طرف ما بهشون سپرده میشه رو اجرا کنند. پس هفت سال طلایی برای اثبات عشق به فرزندان رو نباید از دست بدیم...
مامانی
23 شهریور 93 10:48
سلام خانوم معلم خوبید ؟ میشه درخواست دوستی منو بپذیرید . ممنونم
یه مامان
پاسخ
به به! ســــــلام یه مامان آینده ی عزیز دیگه با کمال میل میپذیریم... امیدواریم که حضور گرمتون رو هر روز توی مدرسه ببینیم و خبر خوش مامان شدنتون رو هم همچنین...
مامان نازنین زهرا
25 شهریور 93 10:14
من سراغ این وبلاگ منبعتون رفتم .......عااااااااااااااااالیه
یه مامان
پاسخ
همینطوره! ممنون از حضورتون