مدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــامدرســـــــــه ی مامان هــــــــــــــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

مــدرســـه ی مــامــان هـا

اینجا برای تربیت فرزندانمان همگی هم معلم هستیم هم شاگرد!

خاطره نوشت مادرانه 3؛ بر بال عرش

1393/5/26 17:07
نویسنده : یه مامان
4,740 بازدید
اشتراک گذاری

بیایید با هم مهمان دو منزل شویم...

بیشتر هم قابل توجه مامانای دختردار...

 

خانه ی اول :

از اینکه دختر ۳ ساله اش ادای پسرها را در می آورد ٬ قند توی دلش آب می شد. از اینکه مرتب با ماشین بازی می کند و از خاله بازی و عروسک بازی خوشش نمی آید کیف می کرد. دخترش بزرگتر شد . حالا یک دختر بچه ی شش ساله شده است . باز هم از دختر بودنش راضی نیست . مادر گاهی در جمع فامیل و خانواده از اینکه یک زن به دنیا آمده است شکایت می کند .از اینکه چرا نمی تواند بدون اجازه همسر ٬ برای خودش این طرف و آن طرف برود شاکی است . مرتب می گوید : دنیا به کام مردهاست. خدا تمام قانون ها را به نفع آنها وضع کرده است . ببینید چقدر مردها راحتند چقدر آزادند. مادر هیچ وقت گوشهای شنوای دخترش را نمی دید. نمی دید که دخترک با چه ولعی تمام حرفهای مادرش را ضبط می کند. دخترک دلش نمی خواست موهایش را بلند کند . دوست نداشت گل سر بزند . از تل زدن به موهایش بیزار بود. تا به آن سن رسیده بود دامن و پیراهن نمی پوشید و مادرش ذوق می کرد که دخترم را ببینید عین پسرهاست . دختر باز هم بزرگتر شد و در این مسیر تمام تلاشش را می کرد تا از دو برادر بزرگترش عقب نماند. حالا دختر کوچک ما هفت ساله شده بود . معلم مدرسه می گفت : ریحانه در کلاس پشت کفشهایش را می خواباند و راه می رود . عین پسرها رفتار می کند. ظرافت دخترانه ندارد. مادرش می گفت : دخترم با پسرها بزرگ شده خلق آنها را گرفته . دختر در آستانه ی نه سالگی بود و خانواده تمام تلاششان را می کردند تا حجاب را برایش تفهیم کنند اما تلاششان ثمربخش نبود . ریحانه مرتب می پرسید : چرا پسرها حجاب نداشته باشند و من داشته باشم ؟ چرا آنها در پانزده سالگی تکلیف می شوند و من مجبورم از حالا نماز بخوانم و روزه بگیرم؟ مادر می گفت : چه بگویم دخترم خب خدا گفته..! و دختر قانع نمی شد. کم کم رفتارهایش عجیب و غریب شده بود. دیگر کاملا باور کرده بود که یک پسر است نه دختر. مادرش که تا دیروز با سربلندی ازمرد بودن دخترش حرف می زد حالا نگران شده بود. نکند مشکل هورمونی دارد؟ نکند از نظر پزشکی مشکلی دارد ؟ نکند...!؟ ریحانه ی ده ساله را بردند پیش مشاور . بعد از جلسات متعدد مشاور خطر را جدی تلقی کرد و به مادر هشدار داد. هیچ انگیزه ای از دختر بودن و هیچ شوقی ازمادر شدن در وجود دخترتان نیست . باید این حس را در او بیدار کنید. حالا مادر باید حسی را که ده سال در دخترش کشته بود بیدار می کرد و این چقدر سخت بود.

خانه ی دوم:

مادر صاحب دختر شده بود. از همان خردسالی مرتب بیخ گوشش می خواند: تو انسان بزرگی هستی . قرار است مادر بشوی . کاری که از عهده ی هیچ مردی برنمی آید . آنها هرچقدر هم قدرتمند باشند و هرچقدر هم دنیایشان دنیای آزادتری باشد ٬ اما هرگز قادر نخواهند بود یکی مثل خودشان را به دنیا بیاورند. اما تو می توانی . مرتب به او می گفت : تو انسان خاصی هستی . دنیا منتظر آمدن تو بوده ٬ قرار است سرنوشت دنیا به دست تو تغییر کند. قراراست سرباز تربیت کنی و این وظیفه را و این نعمت را خدا به هر کسی نمی دهد. پیوسته یادآوری اش می کرد هر وقت روی زمین راه می روی ٬ از لطافت قدمهایت بعنوان یک دختر ٬ زمین نرم می شود نکند پاهای لطیفت آزار ببیند.بزرگتر که شد ٬ به سن تکلیف که نزدیک شد ٬ مادرش از ماهها قبل از تکلیف مرتب به او می گفت : خدا آنقدر برای تو ارزش قائل شده است که عقل و درایت و دانش تو را زودتر از پسرها به کمال می رساند. آنقدر به تو اعتماد دارد که زودتر به تو اجازه دخالت در هستی را می دهد. آنقدر دوستت دارد که می خواهد صدای نماز خواندنت را زودتر بشنود. خدا آنقدر نسبت به تو غیرت دارد که نمی خواهد زیبایی هایت را از همین کودکی سر هر کوچه و خیابان حراج کنی . خدا آنقدر تو را لطیف و زیبا آفریده است که فقط کسانی اجازه دیدن زیبایی های تو را دارند که برایت خروار خروار هزینه کنند ٬ خرج کنند٬ کلی بیایند و بروند و التماس کنند و زحمت بکشند تا بتوانند زیباییهایت را ببینند. برای همین تو زودتر از پسرها به تکلیف می رسی. مادر به او می گفت : روی زمین با غرور راه برو . زمین از غرور تو لذت می برد. خنده هایت را برای هر کسی حراج نکن . خنده های تو بسیار قیمتی است و هر کسی ارزش دیدن خنده های تو را در مقام یک دختر ندارد. تو قرار است منجی زمین شوی . قرار است مادر شوی .مادر و دختر هر دو از زن بودنشان لذت می برند و به خودشان می بالند.

منبع: وبلاگ همنفس طلبه

پسندها (9)

نظرات (12)

بابا و مامان
26 مرداد 93 17:24
ممنونم بسیار عالی چه موضوع خوبی بود برای هشدار دادن
یه مامان
پاسخ
خواهش میشه، بله همینطوره! از طهورای عزیز به خاطر مطلب زیباشون تشکر می کنیم
مامان کیمیا
26 مرداد 93 23:47
خیلی برام جالب بود عزیزم.مطلب زیبایی رو گذاشتی .ممنون
یه مامان
پاسخ
خواهش میشه مامان عزیز. به مدرسه ی خودتون خیلی خوش اومدید
❀مامان علی خوشتیپ❀
27 مرداد 93 7:55
لایک ،نه ببخشید پسند فراوووون واقعا مادرایی هستن که از رفتار پسرونه دختراشون لذت ببرن؟!!! ------ اون قسمت که نوشتید هیچ مردی نمیتونه مثل خودشو به دنیا بیاره رو خیلی دوست داشتم...اینو همیشه به شوهرم میگم که دلم براتون میسوزه هیچوقت نمیتونید لذت دوران بارداری رو تجربه کنید.واقعا یکی از قشنگ ترین دوران زندگی یه زنه،حسه اینکه یه معجزه داره درونت رخ میده...توی دعاهام همیشه از خدا خواستم این لذتو نصیب هر زنی بکنه شکر خدا من که از همون اولش و تا آخرش از جنسیتم راضی بودم
یه مامان
پاسخ
چه تفاهمی! اتفاقا من هم به همسرم همینو گفتم. بعضی از مامان ها هم هستند که با دیدن رفتارهای پسرونه ی دخترشون یه جورایی شاید غیرمستقیم تشویقش می کنن و این دخترها راهی برای جلب توجه کشف می کنند. یادمه دوره ی راهنمایی یه همکلاسی داشتم که همیشه موهاش رو مردونه کوتاه می کرد و رفتارهاش پسرونه بود، میگفت مامانم التماسم می کنه که دامن بپوشم ببینه چه شکلی می شم ولی نمی پوشم، اون موقع برام خیلی عجیب بود، ولی الان که دقت می کنم می بینم برامون تعریف می کرد که مامانش برا همه کارهاش رو تعریف می کرد و یکی از سوژه های صحبت هاشون رفتارهای این همکلاسیم بوده و شاید همین باعث ادامه ی رفتارش میشده.
مامان پریسا
27 مرداد 93 8:24
از خوندن سطر به سطر خانه ی دوم لذت بردم... ممنون
یه مامان
پاسخ
اتفاقا برای ما هم همینطور بود! امیدواریم که همه ی خانه ها مثل خانه ی دوم سراسر انرژیِ همراه با لطفات زنانه برای مامان ها و دخترها باشه... مامانِ خونه یکی از موثرترین افراد توی نشاط خانواده اس خانواده اتون پرنشاط مامان عزیز
مامان فرنيا
27 مرداد 93 8:39
ممنون مطلب جالبي بود و خدا را شكر دختر من خيلي دختره هر كسي ميبينه ميگه هر چي ناز و غمزه دخترانه هست توي اين دختر جمع شده و همينطور عاشق دنياي دخترانه است خيلي دلش ميخواد مادر باشه و از همين الان ميگه پسرها با پسرها، دخترها با دخترها،‌ بابايي تو خيلي بلد نيستي با ما دخترها دخترانه بازي كني
یه مامان
پاسخ
خواهش میشه مامان عزیز خدا عمر با عزت به نویسنده اش بده خدا رو شکر به خاطر این رحمت قشنگش ولی واقعا آدم لذت میبره از ناز و غمزه های دخترونه ، مخصوصا اون مواقعی که برای باباهاس که دیگه هیچی، دل میبرن از پدر و مادر
مریم مامان دونه برفی
27 مرداد 93 10:11
خانه دوم چقدر زیبا نوشته شده بود ...آدم دلش میخواد یه دختر داشته باشه ...
یه مامان
پاسخ
ان شاءالله که خدا نصیبتون کنه از این رحمت ها رو
مریم مامان دونه برفی
27 مرداد 93 10:20
جمله « هرگز قادر نخواهند بود یکی مثل خودشان را به دنیا بیاورند...» منو یاد یه خاطره از دوران شیرخوردن امیرعلی انداخت : یه روز که درکنار همسرم نشسته بودم و به امیرعلی شیرمیدادم همسرم گفت هیچ چیز زیباتر از این نیست که آدم درکنار خانواده اش باشه و لذتهای زندگی رو درکنار اونها تجربه کنه و بزرگ شدن فرزند دلبندشو ببینه .. گفتم ..من فکرکردم میخوای بگی هیچ چیز بالاتر از این نیست که انسان بتونه از شیره جان خودش شکم یک موجود زنده دیگرو سیرکنه ..چون این برای من خیلی عجیب ، زیباو دوست داشتینه ... یادمه که گفت آره اینهم ازعجایب خلقته و خداوند این نعمت رو به شما خانمها داده که میتونید ازش لذت ببریدو به خودتون ببالید.
یه مامان
پاسخ
واقعا هم عجیب و جالبه. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
مامان شاران
27 مرداد 93 14:04
سلام ممنونم به نظر من هم دختر با ظرافت دخترونگی و پسر هم با حصوصیات خودشون زیبا هستند
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز بله، همینطوره
مامان و بابا
27 مرداد 93 15:49
خیلی جالب بود عزیزم
مامان شبنم
27 مرداد 93 17:03
سلام من دیروز حوالی ظهر اومدم دیدم خبری نیست رفتم بعد هم فرصت نشد سر بزنم خلاصه که واسه همین دیر اومدم واقعا متن بسیار زیبایی بود ... همین اول بگم که مردای زیادی رو هم میشناسم که احساس می کنن دنیا به کام زنهاست ... ولی من همیشه میگم دنیا قرار نیست زیاد به کام کسی باشه همون جور که مردا نمی تونن کارهای زنانه رو که نیاز به اون ظرافت های زنانه داره انجام بدن زنها هم نمیتونن کارهای مردانه رو درست از اب دربیارن البته منظورم کارهایی مثل شاغل بودن و اینا نیست کارهاییه که احساس مردانگی رو نیاز داره تا به انجام برسه در مورد این قضیه دختری و پسری هم واقعا مادر خیلی مهمه مخصوصا در رابطه با دختر که به صورت مستقیم تری از مادر الگو می گیره .. منم یه مورد دیدم که دختره ولی متاسفانه از لحاظ ظاهری بیشتر از رنگها و طرحهای مناسب پسرا براش استفاده می کنن نمیدونم چرا حتی یه بار مادرش می گفت چند روز پیش دامن کردم برش دیدم انگار اصلا بهش نمیاد خیلی عجیبه نمیدونم چرا بعضیا این جورین اونم حالا که این همه تنوع مدل و رنگ و لباس هست و میشه احساسات دخترونه یا پسرونه رو حتی با این چیزای کوچیک در بچه ها رشد داد
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز ماهی رو هر وقت از آب بگیرین تازه اس... نکته ی خوبی بود! ممنون... هر کسی برای رسیدن به رشد و کمال یه مسیری براش مشخص شده که فقط همون مسیره که می تونه اونو به مقصد برسونه، باید مسیر خودمون رو بشناسیم و خیلی خوب و البته با چراغ و راهنما اون رو طی کنیم تا ان شاءالله به مقصد برسیم. هی! از دست بعضی مامانا
مامان حدیث
27 مرداد 93 17:35
سلام . تو یکی از اقوام مورد داشتیم انقدر با دخترشون مثل پسرها رفتار کردند تا به جایی رسید که تو سن بیست و چهار پنج سالگی تغییر جنسیت داد و از نگار به نوید تبدیل شد. کاملا رسمی و قانونی .
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز اع! یعنی در این حد؟!... اونوقت یعنی پدر و مادرش از این کار دخترشون خوشحال و راضی بودن؟
مامان مرضیه
8 شهریور 93 7:46
دوست عزیز ببخشید با پسرهامون چطور برخورد کنیم که خود ساخته و قدرتمند بار بیان و حساس و شکننده نشن؟
یه مامان
پاسخ
سلام مامان عزیز ان شاالله سعی می کنیم به زودی درباره ی رفتار با فرزند پسر هم مطالبی رو در مدرسه قرار بدیم و امیدواریم براتون مفید واقع بشن